حاكم حسكانى‏

ولادت‏
قاضى ابو القاسم، عبيد الله بن عبد الله بن احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن حسكان قرشى عامرى نيشابورى، معروف به ابن حذاء( ابن حداد)، از علماى بزرگ قرن پنجم هجرى است.
عبيد الله در نيشابور در خانواده‏اى اهل علم به دنيا آمد.
او از همان كودكى در محضر پدر و پدر بزرگ خود به فراگيرى علم و دانش مشغول شد و خود را آماده كرد تا يكى از چهره‏ هاى بزرگ علم و دانش در جهان اسلام گردد.

خاندان‏
خاندان وى خاندانى اهل علم و مشهور بودند.
جدّ بزرگ آنها امير عبد الله بن عامر بن كريز در زمان خلافت عثمان منطقه خراسان را فتح كرده بود و مردم آن سامان به دست وى مسلمان شده بودند. از اين جهت خاندان وى از عزت و احترام خاصى در نزد مردم برخوردار بودند.
پدر بزرگش احمد بن محمد بن احمد( 320- 423 هجرى) از روات حديث بود و از ابو اسحاق بزازى و ابو عمرو بن مطر و ابو الحسن ابن بندار صيرفى روايت نقل كرده است.
پدرش عبد الله بن احمد بن محمد( 363- 450 هجرى) نيز واعظى مشهور بود. وى روزهاى يكشنبه در مسجد مربعه در شهر نيشابور مجلس وعظ و خطابه داشت.
او گاهى به شغل تجارت و گاهى نيز عهده دار مناصب حكومتى بود ولى بعدا به انزوا و عبادت روى آورد.
عمويش عبد الرحيم بن احمد بن محمد، مردى صالح، عابد و زاهد بود. او از علماى نيشابور، عراق، حجاز و شام روايت شنيده بود.

فرزندان‏
سه تن از فرزندان وى از راويان حديث به شمار مى‏ آيند كه عبارتند از:
1- محمد بن عبيد الله بن عبد الله حسكانى، حاكم ابو على حذاء، وى شخصيتى با تقوا و متواضع و از علماى علم حديث به شمار مى ‏آيد.
2- صاعد بن عبيد الله حسكانى، ابو سعيد حذاء، او شخصيتى با تقوا و از اهل علم و حديث است.
3- وهب بن عبيد الله حسكانى، ابو الفضل حذاء، وى نيز اهل علم و حديث و موعظه بود.
او كوچكترين فرزند ذكور پدر بود و روايات فراوانى را از او شنيده بود.
وهب در صومعه ‏اى روى به عبادت آورد و براى شاگردان خود در آنجا روايت نقل مى‏كرد( 450- 524 هجرى).

شخصيت‏
حاكم حسكانى از علماى مشهور دوران خود بود. بسيارى از روات حديث پاى درس او مى ‏آمدند تا از او روايت بشنوند و يا اجازه روايت بگيرند.
او شيخى فاضل و داراى مجلس وعظ و خطابه بود و خود نيز از علماى فراوانى روايت شنيده و يا اجازه روايت داشت.

مذهب‏
برخى او را از علماى اهل تسنن و پيرو مذهب‏ حنفى‏ مى‏دانند. و برخى ديگر او را از علما ى‏شيعه‏ مى ‏دانند كه تقيه مى ‏كرده است.
ابن طاووس درباره ايشان مى‏ گويد:« الحاكم الحسكاني كان مِن أعيان رجال الجمهور»، حاكم حسكانى از شخصيت‏هاى برجسته علماى اهل تسنن بود.
ذهبى در كتاب تذكرة الحفاظ مى‏ گويد:« و وجدت له مجلسا يدل على تشيعه و خبرته بالحديث و هو تصحيح خبر ردِّ الشمسِ و ترغيم النواصب الشُّمُس»، كتابى از ايشان يافته‏ام كه دلالت بر شيعه بودن ايشان دارد و آن « تصحيح رد الشمس...» است.

سفر به مرو
او به شهر مرو سفر كرد تا از علماى آن ديار بهره برد و از آنها روايت بشنود.
علاوه بر آن، او خود نيز در آنجا جلسات درس برقرار نمود و جمع فراوانى از مشتاقان علم و دانش را پروانه وار به دور خود جمع كرد و شاگردان فراوانى را تربيت كرد.

اجازه روايت‏
حاكم حسكانى از بسيارى مشايخ روايى آن دوران اجازه روايت دارد مانند:
1- ابو عبد الله حاكم نيشابورى
2- ابو الحسن علوى
3- عبد الله بن يوسف اصفهانى
4- ابو الحسن بن عبدان
5- ابن فتحويه دينورى‏

اساتيد
حاكم حسكانى نزد علماى فراوانى به فراگيرى علم و دانش پرداخت و از محضر درس آنان بهره برد مانند:
1- پدرش عبد الله بن احمد بن محمد
2- جدش احمد بن محمد
3- ابو طاهر بن محمش
4- قاضى ابو العلاء صاعد
5- حاكم، ابو عبد الله حافظ

شاگردان‏
علماى فراوانى نيز از محضر درس وى بهره برده ‏اند از جمله:
1- عبد الغافر بن اسماعيل فارسى( 451- 529 هجرى).
2- مهدى بن ابى حرب 3- سيد ابو محمد حسينى قاينى‏

تأليفات‏
عبد الغافر بن اسماعيل، شاگرد مشهور حاكم حسكانى در كتاب تاريخ نيشابور مى‏ گويد:« من فهرست تصانيف و تأليفات استادم را به خط خودش ديده‏ام كه به صد عنوان مى‏ رسيد و در ميان آنها مطالب ارزشمندى بود».

از تأليفات وى مى‏ توان به اين عناوين اشاره كرد:
1-شواهد التنزيل لقواعد التفضيل في الآيات النازلة في أهل البيت صلوات الله و سلامه عليهم
‏ 2-فضائل شهر رجب
‏ 3-خصائص علي بن أبي طالب عليه السلام في القرآن
‏ 4-تصحيح خبر ردّ الشَّمس و ترغيم النواصب الشُّمُس‏ (شُمُس جمع شموس و به معناى متعصب و لجوج است.)

وفات‏
سرانجام قاضى محدث، ابو القاسم عبيد الله بن عبد الله حسكانى پس از عمرى خدمت به علوم و معارف محمد و آل محمد صلى الله عليهم اجمعين در حدود سال‏490 هجرى ديده از اين دنيا فرو بست و به ديار باقى شتافت.

*محمودى، محمدباقر
محمدباقر محمودى در 27 فروردين سال 1357 در سالروز ولادت پيامبر( ص) و امام صادق( ع) در وقت نماز ظهر در سن 83 سالگى دار فانى را وداع گفت و در جوار كريمه اهل بيت به خاك سپرده شد.

آثار وى نوعا جنبه تخصصى دارد و براى اهل علم نوشته شده است. مقيد بوده جهت محكم كارى براى نوشته‏ هاى خود را سند و شواهد ذكر كند، زيرا مطالب تاريخى بدون مدرك، شك و شبهه دارد.
نوعا در تعليقات و تحقيقات اگر يك مساله سنددار هم بياورد، سعى مى‏كند همه سندها را ذكر كند.

بيشتر كارها و پژوهش‏هايش را روى كتاب‏هايى كه اهل سنت نوشته ‏اند، متمركز كرده است. زيرا كه كلام آن‏ها براى خودشان حجت است و ما مى‏توانيم به وسيله نوشته‏ هاى آن‏ها احتجاج كنيم. مثلا از آثار قلمى مدائنى چيزى نشر نشده است. آن‏ها هم كه نشر شده، مربوط به سيره معصومين نيست يا از ثقفى خودمان كه حدود 40 كتاب دارد؛ مثل كتاب صفين، كتاب جمل، كتاب نهروان، كتاب صحيفه، ولى تا به حال ما اكثر كتاب‏هاى ايشان را پيدا نكرده ‏ايم.

طبق گفته ايشان: اساتيد اينجانب در دروس خارج فقه و اصول كه دروس عادى عصر ما مى‏ باشد، حدود 12 نفر از مراجع كربلا و نجف مى‏ باشند كه نزد آن‏ها درس خوانده ‏ام( به مجله الحديث شماره 4 مراجعه شود).
اما معلومات اينجانب در غير فقه و اصول غالبا از مطالعه و از دقت شخصى خودم بوده است. به هر حال اساتيد فقه و اصول من حضرات آية الله سيد محمود شاهرودى، آية الله سيد عبدالهادى شيرازى، آية الله سيد حسين حمامى، آية الله ميرزا باقر زنجانى كه در اصول خيلى به ايشان عقيده داشتم.

و هكذا آية الله ميرزا حسن يزدى كه اين دو نفز از نظر اخلاقى خيلى براى من جالب بودند، هم از جنبه اقبالشان به شاگردان و هم از جنبه تواضع و فروتنى.

درس آية الله خوئى مختصرى حاضر بودم. درس آقاى سيد حسين حلى در فقه و اصولشان مدتى بودم درس آية الله سيد محسن حكيم خيلى خيلى كم بودم، اين‏ها آقايان نجفى بودند.

اما در كربلا عمده تحصيل فقه واصول من پيش آية الله شيخ يوسف شاهرودى بيارجمندى بود. و كتاب فقهى ايشان به نام ( مدارك العروة) در چند جلد و نيز خدمت حضرت آيت الله آسيد مهدى شيرازى در كربلاى معلى درس خوانده ‏ام، و هكذا مدت كوتاهى تلمذ نموده ‏ام، خدمت آقا سيد حسن قزوينى صاحب كتاب « امامة الكبرى» كه اين كتاب ( امامة الكبرى) كتاب بسيار عالى است، در ولايت ولى ما شيعه‏ ها كوتاهى كرديم.
معلومات فقه و اصولى من از همين آقايان بوده است و اما معلومات غير فقه و اصول مثل معلومات حديثى تاريخى اين‏ها همه‏ اش از روى قريحه خدادادى بود كه خداوند متعال مرا واداشت، به اين كارها و از كسى در اين زمينه‏ ها استفاده نكردم.

ايشان 33 عنوان در 50 جلد كتاب به چاپ رساندند كه به چند نمونه اشاره مى‏ كنيم:
1- نهج ‏السعاده فى مستدرك نهج‏البلاغه، معرفى آن به تفصيل خواهد آمد.
2- عبرات المصطفين فى مقتل الحسين ( 2 جلد) درباره واقعه كربلا و عزادارى امام حسين ( ع).
3- زفرات الثقلين فى ماتم الحسين كه ادامه عبرات است.
4- سير الى الله تعالى، رساله ى به قلم مولف حاوى گزارش سفر ايشان اززادگاه به نجف.
5- كشف الرمس عن حدبث رد الشمس.
6- سير تاريخى واقعه كربلا درادبيات منظوم عرب، پاسخ به شبهات درباره عزادارى‏ها

زندگى علمى علامه محمودى به دو قسمت خلاصه شده:
الف) گردآورى كلمات حضرت با رعايت اصول علمى و فنى به واسطه كتب خطى‏
ب) نشر تحقيق و احياى كتاب‏هايى كه علماى متقدم مذاهب اسلامى در فضايل ائمه نگاشتند.
ضمن نگارش اين مجموعه به احياى كتب خطى قرن 3- 2 مثل: انساب الاشراف، تاريخ ابن عساكر... نيز پرداخت كه خدمتى بزرگ است.