خلافت و امامت انتصابي است يا انتخابي؟
بسم الله الرحمن الرحيم
برنامه: حبل المتين
استاد: حضرت آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني
تاريخ: 1392/01/08
موضوع: خلافت و امامت انتصابي است يا انتخابي؟
مجري:
اگر لطف کنيد و خلاصهاي از مباحث قبل را مطرح کنيد، از شما ممنون خواهم شد.
استاد قزويني:
ضمن عرض تسليت ايام فاطميه، سال جديد را هم به همه عزيزان تبريک عرض ميکنم.
قبل از پاسخ به درخواست جناب آقاي محسني، به برخي از مباحثي که امروز مطرح است، بپردازيم.
وهابيت هر روز بر جناياتي که دارند، جنايت ديگري را اضافه ميکنند و بر صفحات سياه و ننگين تاريخ خودشان، صفحه سياه ديگري را ميافزايند.
ما در يکي از جلسات گذشته عرض کرديم که يکي از مفتيهايشان فتوا داد: اشرار و تروريستهايي که در سوريه ميجنگند و اين کساني که دم از اسلام ميزنند؛ ولي امروز با يهود و نصاري و با آمريکا و صهيونيست دست به دست هم دادند و مسلمانان را ميکشند و به بهانه مبارزه با ظلم، فتوا داده بودند که تمام زنانهاي علويها و شيعهها براي مقاتلين و جهادگران حلال است و نيازي به عقد و ازدواج نيست.
اينها اسراء جنگي هستند.
هنوز لکه ننگ اين، از صفحات سايتها پاک نشده بود و مردم فراموش نکرده بودند که فتواي يکي از جنايت پيشهگانشان، به نام محمد العريفي که همواره عربدههاي مستانه، براي ايجاد اختلاف و تحريک اشرار در سوريه، در شبکهها ميکشد، صادر کرد و عنوان آن را جهاد نکاح گذاشت.
در اين سايتهايي که عزيزان ميبينند، فتوا داده است که جهاد ديگري وجود دارد، به نام جهاد نکاح.
زنها و دخترهايي که بالاي 14 سال دارند که يا ازدواج نکردهاند و يا طلاق گرفتهاند، اينها در کنار اشرار و تروريستهايي که در سوريه ميجنگند بروند و نيازهاي جنسي رزمندگان را برطرف کنند.
اين خودش يک نوع جهاد است.
ما شنيده بوديم «جهاد المرأة حسن التبعل»؛ ولي جهاد المرأة حسن الفساد والفجور را نشنيده بوديم.
من گمان ميکنم که براي همه دنيا و مسلمانها و بعضي از اهل سنتي که هنوز در غفلت هستند، قضيه را کاملا روشن کرده است.
گمان ميکنم که بالاي 400 تا از سايتها با عکس اين عريفي فاسد و پليد، اين فتواي ايشان را روي سايتها گذاشتهاند.
بعضي از آقايان اهل سنتي که غفلت دارند و ميگويند: اينها وهابي نيستند و با ما اهل سنت يکي هستند.
اين جنايت و ظلم در حق اهل سنت است که اين پليدها و اشرار را جزء اهل سنت بشمارند.
من گمانم که براي آقاي عريفي اين فتوا نيازي نبود، اينها که ديشب آقاي عبد الشيطان دمشقيه را آورده بودند، ايشان فتوا ميداد.
خود ايشان اعتراف کرده بود که من در دوران جواني همجنس باز بودم.
ما فيلم آن را هم پخش کرديم.
اگر اين رزمندگان بخواهند به فتواي اين آقا عمل کنند، نيازي به اين جهاد نکاح نيست.
اين آقا يک سري حرفهاي چرندي ميزند که مثلا امام حسين سيد نبوده است و امام حسن سيد بوده است.
اين چرنديات به تو چه ربطي دارد.
شما برو پرونده ننگيني که در زندگيات رقم خورده است را درست کن.
اينها خجالت هم نميکشند.
ما گفتيم با اين کليپي که از خودش پخش کرديم و اين برگي که براي دانشگاه الازهر بود و نشان داديم که ميگفت اين شخص فساد اخلاقي دارد، اين شخص خجالت ميکشد و ديگر نميآيد؛ ولي اينها به سنگ پاي قزوين هم گفتهاند: زکي.
ما خدا را شاکر هستيم که شخصيتهايي که امروز عليه شيعه حرف ميزنند و بين شيعه و سني اختلاف مياندازند و تحريک بر آدم کشي ميکنند، افرادي هستند که اين چنين پروندههاي ننگيني در تاريخ زندگيشان ثبت شده است.
ميخواستيم اين را اشاره کنيم که بينندگان عزيز ما دقت کنند که مخالفين ما اينها هستند.
دشمنان اهل بيت اين چنين کساني هستند که چنين فتاوا و سخناني دارند.
در رابطه با صحبت آقاي محسني که بحث خلافت انتخاب يا انتصاب است، يکي از بحثهايي اساسي است که من انتظار دارم که عزيزان ما اين بحث را قشنگ دقت کنند.
ما در 10 مطلب داريم.
بعضي از مطالب را در جلسات گذشته که جناب آقاي محسني براي صله ارحام به وطن رفته بودند، مطرح شد؛ اگر چه ما سوغاتي خرم آباد و بروجرد را نخورديم.
من خلاصه مطلب را عرض ميکنم.
بحث آيه خلافت حضرت آدم و داود، در بحث خلافت اصل است که آيه 30 سوره بقره و 26 سوره ص به آن اشاره دارد که خداي عالم نسبت به حضرت آدم ميفرمايد:
إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً
سوره بقره آيه 30
من هستم که در روي زمين خليفه قرار ميدهيم.
جعل و نصب خليفه را خدا به خودش نسبت ميدهد.
نميفرمايد: ملائکه، شما خليفه تعيين کنيد يا مردم شما خليفه را مشخص کنيد.
در رابطه با حضرت داود ميفرمايد: ما تو را خليفه قرار داديم، نه اين که تو خليفه از طرف مردم هستي.
جناب قرطبي هم ميگويد: اين آيه، اصل در نصب امام و خليفه واجب الاطاعة است.
همين حرف را محمد امين شنقيطي که مورد تأييد حضرات وهابييون است، ايشان هم مطرح ميکند و ميگويد: بحث امامت و خلافت، رکني از ارکان دين است.
اين يکي از بحثهايي بود که ما مطرح کرديم.
بحث ديگري که ما مطرح کرديم، قضيه حضرت موسي بود که از خداي عالم ميخواهد که برادرشا را به عنوان خليفه و وزير نصب کند.
ميفرمايد:
وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي هَارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي
سوره طه آيه 29-32
خدايا از خانواده من، برادر هارون را براي من وزير قرار بده.
نميفرمايد: اي مردم من ميخواهم برادرم را خليفه قرار دهم يا اين که اي مردم جمع شويد و براي من خليفه معين کنيد.
از خدا طلب ميکند.
بحث خلافت و وزارت به يد الله است، نه به يد الناس و نه به يد النبي.
خداي عالم هم ميفرمايد:
قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى
سوره طه آيه 36
موسي درخواست تو را ما به اجابت رسانديم و برادرت را وزير تو قرار داديم.
بعد از اين حضرت موسي به برادرش ميفرمايد:
اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي
سوره اعراف آيه 142
خليفه من در قوم من باش.
بحث سوم، قضيه حضرت طالوت بود که بعد از رحلت حضرت موسي علي نبينا وآله وعليه السلام و تشتت اوضاع بني اسرائيل و حملهاي که از سوي دشمنان بني اسرائيل بود، اينها نزد يکي از پيامبران به نام اشمعيل آمدند و از او خواستند که:
ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ
سوره بقره آيه 246
يک فرمانده براي انتخاب کن که ما در راه خدا تحت فرماندهي او بجنگيم و از کشور و شهر و ديار خودمان دفاع کنيم.
اشمعيل پيغمبر نفرمود: خودتان برويد کسي را انتخاب کنيد يا اين که من انتخاب ميکنم؛ بلکه فرمود:
وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا
سوره بقره آيه 247
خداي عالم جناب طالوت را به عنوان فرمانده انتخاب کرد.
اينها اعتراض کردند و گفتند: اين که ثروت آن چناني ندارد.
چرا اين خليفه و امير و فرمانده شود؟
قرآن از قول پيغمبر ميفرمايد:
إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ
سوره بقره آيه 247
خداي عالم اين را براي شما انتخاب کرده است.
آنچه که براي يک فرمانده وجود دارد از نظر تعهد و تخصص، ايشان واجد آن است.
بزرگان اهل سنت هم مثل ابو حيان اندلسي و ابن کثير دمشقي ميگويند:
أختاره لكم من بينكم والله أعلم به منكم لست أنا الذي عينته من تلقاء نفسي بل الله أمرني به لما طلبتم مني ذلك
تفسير ابن كثير، ج 1، ص 302
خداي عالم اين فرمانده را انتخاب کرده است و او آگاه به امور شما است.
اشماعيل پيغمبر ميفرمايد: من از ناحيه خودم اين را انتخاب نکردم؛ بلکه خدا به من دستور داده است.
همين قضايا را ما در رابطه با حضرت امير داريم.
در آيه 67 سوره مائده که ميفرمايد:
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ
ما عرض کرديم که در کتاب روح المعاني آقاي آلوسي از قول عبد الله بن مسعود نقل ميکند که ما در زمان نبي مکرم اين آيه را اين طور ميخوانديم:
ياأيها الرسول بلغ ماأنزل اليك من ربك إن عليا ولى المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته
روح المعاني، ج 6، ص 193 و الدر المنثور، ج 3، ص 117
به مردم برسان که علي ولي امر مؤمنين است و اگر نرساني، رسالت نا تمام است.
در آنجا هم ميفرمايد: پيغمبر تو به مردم برسان.
آقاي شوکاني در کتاب البدر الطالع جلد 2 صفحه 60 ميگويد:
بلغ ما أنزل اليک من ربک أن عليا مولي المؤمنين
آنچه که آلوسي دارد اين است:
ربك إن عليا ولى المؤمنين
روح المعاني، ج 6، ص 193
نميفرمايد: پيغمبر تو جانشين را انتخاب کن؛ بلکه ميفرمايد: به مردم برسان.
اگرچه پيغمبر هر چيزي که بگويد:
وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى
سوره نجم آيه 3 و 4
ما به اين نتيجه رسيديم که قضيه حضرت آدم و داود و طالوت، اينها انتخاب از ناحيه خداي عالم بود.
آخرين سؤالي که برادر عزيزمان آقاي اسماعيلي در رابطه با انتخاب ابراهيم براي امامت؛ همانند انتخاب براي نبوت داشتند، گفتيم: خداي عالم در سوره مريم آيه 49 و سوره بقره آيه 124 هم نسبت به نبوت حضرت ابراهيم ميفرمايد: ما نبوت حضرت ابراهيم را جعل کرديم و او را نبي قرار داديم و ميفرمايد:
وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا
سوره مريم آيه 49
هم نسبت به امامت حضرت ابراهيم ميفرمايد:
إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا
سوره بقره آيه 124
در اينجا خداي عالم ابراهيم را امام قرار داده است.
نفرموده است:
ايها الناس واجعلوا ابراهيم اماما
مردم ابراهيم را امام کنيد.
نفرمود: ابراهيم خودت را به عنوان امام معرفي کن.
حضرت ابراهيم که ديد اين مقام امامت خيلي مقام شامخ و با ارزشي است، اين مقام را براي ذريهاش درخواست کرد و خداي عالم هم نفرمود: اين ذريهات امام ميشوند يا نه.
فرمود:
لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
سوره بقره آيه 124
خداي عالم از امامت به عنوان عهد استفاده کرده است و فرمود: عهد من به ظالمين نميرسد.
اين امامت که عهد الله است، ظالمين از آن محروم هستند.
اين خلاصه بحث ما بود.
مجري:
قضيه حضرت ابراهيم را براي بينندگان مطرح کنيد.
استاد قزويني:
در رابطه با قضيه حضرت ابراهيم، خداي عالم حضرت ابراهيم متعدد امتحان ميکند.
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ
سوره بقره آيه 124
وقتي از امتحانها سر بلند بيرون ميآيد، خداي عالم ميفرمايد:
قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا
سوره بقره آيه 124
ما در يک بحثي ثابت خواهيم کرد که مقام امامت، خيلي بالاتر از مقام نبوت است؛ چون حضرت ابراهيم در همان دوران جواني به امامت رسيده است.
وقتي که بتها را شکسته شد و دنبال متهم ميگشتند، يک جواني که ابراهيم نام داشت و حال آن که حضرت ابراهيم تا پيري فرزند نداشت و فرزندان حضرت ابراهيم بعد از دوران پيري به دنيا آمدند.
اين نشان ميدهد که حضرت ابراهيم که از دوران جواني خداي عالم نبوت را به او ارزاني داشته است، امتحانهاي متعددي داشته است و گرفتار قضاياي حضرت سارا و حضرت هاجر بوده است و قضيه کشتن فرزندش اسماعيل بوده است که داستان خيلي مفصلي دارد.
بعد از اين که از همه امتحانها سر بلند بيرون ميآيد، خداي عالم به او اين جايگاه را عنايت ميکند.
بلا فاصله بعد از اين، حضرت ابراهيم اين را براي فرزندان خودش طلب ميکند.
قرآن ميفرمايد:
لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
سوره بقره آيه 124
نميفرمايد: امامت.
ميفرمايد:
إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي
سوره بقره آيه 124
ما تو را امام قرار داديم، آيا از ذريه من هم به اين مقام ميرسند؟
خدا نميفرمايد که ميرسند يا نميرسند.
نميفرمايد: آن دسته از ذريه خوب تو ميرسند و ذريه بد تو نميرسند.
امامت را هم مطرح نميکند.
ميفرمايد:
قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
سوره بقره آيه 124
اين عهد من به ظالمين نميرسد.
مراد از عهد همان امامت است.
امامت عهد الله است.
امامت يک چيزي است که بايد از ناحيه خداي عالم معين شود؛ مثل نبوت است.
بعضي از بزرگان اهل سنت مثل جناب آقاي بيضاوي که متوفاي 685 است، ميگويد: اين قسمت آيه در حقيقت جوابي است بر درخواست حضرت ابراهيم که اين ذريه ظالم او:
لا ينالون الإمامة لأنها أمانة من الله تعالى وعهد والظالم لا يصلح لها وإنما ينالها البررة الأتقياء منهم وفيه دليل على عصمة الأنبياء من الكبائر قبل البعثة وأن الفاسق لا يصلح للإمامة.
تفسير البيضاوي، ج 1، ص 398
کسي که ظالم باشد و کوچکترين ظلم از او صادر شده باشد و معصوم نباشد، اين به مقام امامت و خلافت نميرسد؛ چون امامت و خلافت امانت و عهد الهي است و آن کسي که ظلم کرده است، براي آن صلاحيت ندارد.
يکي از مصاديق ظلم شرک است.
کسي که در دوران عمرش براي يک لحظه بت پرستي کرده است نميتواند امام باشد.
إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ
سوره لقمان آيه 13
اگر يک آن بت پرست و مشرک بوده است، اين صلاحيت براي امامت را ندارد.
اين خيلي واضح و روشن است.
من انتظار دارم که آن وجدانهاي خفته يک مقداري خودشان را تکان دهند.
جناب طبري از مجاهد مفسر نامي اهل سنت نقل ميکند:
لا ينال عهدي الظالمين قال لا يكون إمام ظالما
تفسير الطبري، ج 1، ص 530
امام نميتواند ظلم کند.
شما اين را کنار آن عبارتي که ابي کعب ميگويد بگذاريد که به خليفه دوم ميگويد:
لا تكونن عذابا على أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم قال سبحان الله إنما سمعت شيئا فأحببت أن أتثبت
الأذكار، ج 1، ص 261
آيا اين ظلم است؟
ما دنبال قضاياي ديگر نميگرديم، اين را کنار حديث صحيح مسلم بگذاريد که ميگويد:
كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا
صحيح مسلم، ج 3، ص 1378
آيا اينها با هم ميسازد؟
ابن کثير دمشقي به صراحت ميگويد: خداي عالم از اين آيه، جايگاه رفيع و والاي حضرت ابراهيم را نشان ميدهد که او را بعد از سپري کردن عمري در نبوت و پشت سر گذاشتن يک سري از امتحانات سخت، او را براي مردم امام قرار داده است.
اين مطلب در کتاب تفسير ابن کثير در جلد 1 صفحه 169 آمده است.
حضرت رضا سلام الله عليه در روايتي که در کتاب کافي ميفرمايد:
فَقَالَ الْخَلِيلُ سُرُوراً بِهَا ومِنْ ذُرِّيَّتِي
الكافي (مُشَكَّل)، الشيخ الكليني، ج 1، ص 199
وقتي خداي عالم حضرت ابراهيم را به عنوان امام معين کرد، خيلي خوشحال و مسرور شد.
جايگاه، يک جايگاه خيلي خوبي است.
هر پدري دوست دارد که چيز خوبش به فرزندانش برسد، آيا اين براي فرزندان من هم است؟
آن آقاياني که ميگويند: بحث امامت در ائمه خانوادگي است، يک مقداري چشمهاي غشاوت کشيدهشان را باز کنند و پنبههايي را که در گوششان گذاشتهاند، بيرون کنند .
بعد ميفرمايد:
قَالَ اللَّه تَبَارَكَ وتَعَالَى: لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ فَأَبْطَلَتْ هَذِه الآيَةُ إِمَامَةَ كُلِّ ظَالِمٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ
الكافي (مُشَكَّل)، الشيخ الكليني، ج 1، ص 199
بعد حضرت رضا ميفرمايد:
فَأَبْطَلَتْ هَذِه الآيَةُ إِمَامَةَ كُلِّ ظَالِمٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ
الكافي (مُشَكَّل)، الشيخ الكليني، ج 1، ص 199
اين آيه امامت تمام ظالمين و ستمگران را تا قيامت باطل کرد.
وصَارَتْ فِي الصَّفْوَةِ
الكافي (مُشَكَّل)، الشيخ الكليني، ج 1، ص 199
آن کساني که خداي عالم بايد آنها را انتخاب کند.
مجري:
چرا خداوند در اينجا مشخص نکرد که آيا به فرزندان حضرت ابراهيم امامت ميرسد يا اين که امامت نميرسد؟
استاد قزويني:
خداي عالم در اينجا ميخواهد که يک قانوني را معين کند.
مشخص است که بعد از نبي مکرم، جمعيت و مسلمانها دچار انحراف خواهند شد.
حديث افتراق امت را که با سند صحيح بيان کردند مثل ترمذي در جلد 4 و در صفحه 134 و در صفحه 135 نقل کرده است و حاکم نيشابوري در کتاب مستدرک در جلد اول صفحه 6 نقل ميکند يا در صفحه 129 نقل ميکند، اينها نشان ميدهد که امت اسلامي بعد از نبي مکرم دچار تفرقه و چند دستهگي و انحراف خواهند شد.
براي همين خداي عالم در اينجا ميخواهد که اتمام حجت کند.
ميفرمايد: بحث امامت و بحث خلافت يک بحث عادي و مردمي نيست.
اين بحث فقط در اختيار خداوند است.
اين امامت عهد الله است و به عنوان يک پيمان الهي است که به هر کسي نميرسد.
لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
سوره بقره آيه 124
نفرموده است:
لا ينال عهدي الفاسقين يا الکافرين والمشرکين
کسي که کوچکترين ظلمي از او صادر شده باشد، به او نميرسد.
چه اين ظلم به خودش باشد يا به ديگران باشد.
وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ
سوره طلاق آيه 1
هر کس حد الهي را تجاوز کند، در حق خودش ظلم کرده است.
إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ
سوره لقمان آيه 13
کسي که داراي مقام عصمت نباشد و از طرف خداي عالم مؤيد به روح القدس نباشد، قطعا دچار ظلم و لغزش خواهد شد.
خداي عالم در اينجا مثل همان آيه اطيعوا الله و اطيعوا الرسول واولي الامر منکم، که فخر رازي ميگويد: اين آيه به صراحت دلالت بر عصمت اولي الامر ميکند؛ چون اگر اولي الامر معصوم نباشند و يک رأي خلاف از روي اشتباه و خطا يا از روي عمد دهند، اين تناقض در کلام خدا است که خدا ميفرمايد: اين را بدون چون و چرا اطاعت کنيد و از آن طرف اين شخص دستور خلاف شريعت دهد؛ يعني خدا ميگويد: اين خلاف شريعت را عمل کن.
اين تناقض در حکمت الهي است و فلسفه بعث انبياء با اين منافات دارد که خداي عالم يک پيغمبري را بفرستد و بعد بفرمايد: هرچه که اين گفت، عمل کنيد؛ ولي اين نه مصون از اشتباه است و نه مصون از خطا و نه سهو و نه گناه است.
کلمه عهد الله که به ظالم نميرسد، عهد الله يک شرايطي دارد.
آن شخص بايد از نظر تقوا و ديانت و ايمان، به يک مرحلهاي برسد که به هيچ وجهي نه در پرونده گذشته او و نه حال او و نه آينده او کوچکترين آلودگي به ظلم و گناه نباشد.
کسي که دروغ ميگويد، آيا مصداق تجاوز از حدود الهي است يا نه؟
کسي که غيبت ميکند، کسي که يک خانم از ترس او وضع حمل ميکند، کسي که شلاق برميدارد و صحابه را ميزند يا صحابه را عذاب ميکند يا کسي که در آخر عمرش پشيمان ميشود که من دستور دادم فلان شخص را در آتش بسوزانند و دستور دادم که به خانه حضرت زهرا به زور وارد شوند، اينها از مصاديق ظلم است.
ظلم که شاخ و دم ندارد.
اين کاملا اين قضيه را تثبيت و روشن ميکند.
خداي عالم مطالبش را بيان ميکند.
فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ
سوره يوسف آيه 29
آن که مهم است، اتمام حجت است.
الحمد لله امروز به برکت اين شبکهها به ويژه شبکه ولايت، من گمان نميکنم که براي احدي حجت تمام نشده باشد.
الان اين قضايا در درون تمام خانهها رفته است و ما هم آماده شنيدن سؤالات و اشکالات و انتقادات دوستان هستيم.
الان بيش از 2 سال است که التماس و تقاضا ميکنيم که بياييد با هم به صورت دوستانه حرف بزنيم.
اگر تصور ميکنيد که شيعه مشرک و لا مذهب و بيدين است، بياييد تا با هم صحبت کنيم.
من يکي از بحثهاي آقاي حيدري را که براي اوائل هفته بود و براي من فرستاده بودند، نگاه ميکردم و ديدم که در يک سخنراني بيش از 40 فحش و توهين دارد.
اين دليل بر اين است که اين آقا حرفي براي زدن ندارد.
از مناظره فرار ميکند و از گفتگو فرار ميکند و در بحث رجال، الفباي علم رجال را بلد نيست و در زباله داني ميافتد و در کشي (به فتح کاف) و کشي (به کسر کاف) گير ميکند.
واقفي و فتحي سر جاي خودش.
اگر بنا است که ملاک، نظر بزرگان اهل سنت باشد، از اصحاب اجماع است.
بزرگان ما اتفاق نظر بر وثاقت اين شخص دارند.
ميگويد: اين آقا در رابطه با تحريف قرآن روايت آورده است و فلان آقا هم گفته است: اگر کسي معتقد به تحريف قرآن باشد کافر است، علي بن ابراهيم هم کافر است.
بنازم به اين استدلال.
با اين استدلالت عمهات به قربانت برود.
انسان نميداند که به عقل اين آقايان بخندد يا گريه کند.
آن وقت به حضرت ولي عصر ارواحنا فداه و عقيده بيش از 500 ميليون شيعه اهانت و جسارت ميکنند.
اگر جسارت هم نکنند و فحش ندهند، جاي تعجب است؛ چون با آن سوابقي که ما از اين آقا پخش کرديم، از آن مشنگ و ملنگ، بايد هم اين آقا اين طوري باشد و اگر غير از اين باشد خلاف طبيعت است.
ما گفتيم: اگر راست ميگوييد که شيعه مشرک است و مذهب شيعه، مذهب بيخودي است و مهدويت موهوم است، بياييد صحبت کنيم.
انتخاب موضوع را هم به عهده شما گذاشتيم.
الان هم که بحث آمدن به ايران با آن پرونده ننگيني که شما داريد، منتفي است.
شما که دم از ايراني بودن ميزنيد؛ ولي به نظر همه وطن فروش هستيد و شما نبايد از ايراني بودن دم بزنيد.
شما بياييد به صورت استديو به استديو بحث را شروع کنيم و مردم دنيا هم به قضاوت بنشينند.
ميليونها بيننده بحثها را ميبينند.
الان آن زمان نيست که مثل ابن تيميهاي که به تعبير علماي بزرگ، منافق و پليد و کسي است که امامش شيطان است، چند نفر از عوام را گير بياورد و افکار آنها را تخدير کند.
الحمد لله امروز، خداي عالم با اين امکاناتي که در اختيار ما قرار داده است، حجت را بر همه روشن و واضح کرده است.
مجري:
آيا اين عهد به صالحين ذريه حضرت ابراهيم ميرسد يا خير؟
استاد قزويني:
خدا در آيه 124 فقط جنبه نفي آن را مطرح کرد.
فرمود: به ظالمين نميرسد، مفهوم آن اين است که کساني که ظالم نباشند، ميرسد.
شايد کسي بگويد: مفهوم که حجت نيست.
در آيه 72 سوره انبياء ميفرمايد:
وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ
ما حضرت اسحاق و يعقوب را به حضرت ابراهيم بخشيديم و اينها را صالح قرار داديم.
در آيه ميفرمود:
لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
سوره بقره آيه 124
در اينجا ميفرمايد:
وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ
سوره انبياء آيه 72
جعلنا صالحين يعني عصمت.
العصمة بيد الله، العصمة من عصمه الله
ما اينها را صالح قرار داديم.
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا
سوره انبياء آيه 73
در آنجا ميفرمايد:
لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
سوره بقره آيه 124
در اينجا ميفرمايد:
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا
سوره انبياء آيه 73
در رابطه با نبي مکرم، از فرزندان حضرت ابراهيم است و بهترين و شايستهترين و لايقترين فرزند حضرت آدم علي نبينا وآله وعليه السلام است که هم صالح است و هم شايستگي براي امامت دارد.
إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آَمَنُوا وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ
سوره آل عمران آيه 68
ما در روايات متعدد داريم که مراد از الذين آمنوا، ائمه عليهم السلام هستند.
اين طور نيست که ما بگوييم: همه مؤمنين؛ مؤمنين هم صالح و هم طالح دارند.
بخاري هم در صحيح خودش يک روايتي دارد که خيلي جالب است.
ميگويد:
إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إبراهيم وَآلَ عِمْرَانَ على الْعَالَمِينَ إلى قَوْلِهِ يَرْزُقُ من يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ
صحيح البخاري، ج 3، ص 1264
خدا آدم و نوح را انتخاب کرده است؛ نه اين که مردم انتخاب کرده است.
2 نفر از پيامبران نام برده است و 2 نفر هم از آل پيامبران.
خداوند آل ابراهيم و آل عمران را انتخاب کرده است.
ابن عباس ميگويد:
وَآلُ عِمْرَانَ الْمُؤْمِنُونَ من آلِ إبراهيم وَآلِ عِمْرَانَ وَآلِ يَاسِينَ وَآلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه وسلم يقول إِنَّ أَوْلَى الناس بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهُمْ الْمُؤْمِنُونَ وَيُقَالُ آلُ يَعْقُوبَ أَهْلُ يَعْقُوبَ فإذا صَغَّرُوا آلَ ثُمَّ رَدُّوهُ إلى الْأَصْلِ قالوا أُهَيْلٌ
صحيح البخاري، ج 3، ص 1264
ميگويد: همين آل محمد هستند که مؤمن هستند، نه هر کسي.
خيلي زيبا است.
مرحوم کليني هم از امام باقر سلام الله عليه نقل ميکند که مراد از والذين آمنوا که در آيه شريفهاي که ما آورديم:
هم الأئمة عليهم السلام
الكافي، الشيخ الكليني، ج 1، ص 416
اينها ائمه عليهم السلام هستند نه هر کس ديگري.
طبري هم از قتاده نقل ميکند:
إن الله اصطفى آدم ونوحا وآل إبراهيم وآل عمران على العالمين عليهم السلام قال ذكر الله أهل بيتين صالحين ورجلين صالحين ففضلهم على العالمين
تفسير الطبري، ج 3، ص 234
خدا 2 دودمان صالح که آل ابراهيم و آل عمران باشند و 2 مرد صالح را نام ميبرد.
حضرت موسي را مطرح ميکند و اينها را به عنوان آل عمران مطرح ميکند و ميگويد: نبي مکرم هم از اينها هستند.
بعد ميگويد:
فكان محمد من آل إبراهيم
تفسير الطبري، ج 3، ص 234
محمد از آل ابراهيم است.
در حديث بخاري ميگفت: مراد از آل عمران آل محمد هم هستند.
اينجا ميگويد:
فكان محمد من آل إبراهيم
تفسير الطبري، ج 3، ص 234
قرطبي هم ميگويد:
وأن محمدا صلى الله عليه وسلم من آل إبراهيم
تفسير القرطبي، ج 4، ص 62
ابو حيان اندلسي هم که صاحب تفسير البحر المحيط است، ميگويد:
وقيل: ياسين هو اسم محمد صلى الله عليه وسلم
تفسير البحر المحيط، ج 7، ص 358
ما اينجا در رابطه با بحث آل ياسين بحث زياد داريم که متأسفانه در قرآنهاي موجود، ال ياسين نوشتهاند.
ان شاء الله ما در جلسه بعدي در اين رابطه صحبت خواهيم کرد.
اگر به سوره صافات آيه 130 مراجعه کنند، در آنجا از بيش از 50 کتاب اهل سنت ثابت ميکنيم که مراد از کلمه ال ياسين، آل ياسين است.
بيننده آقا خير الله از تبريز:
من دارم منفجر ميشوم.
(بيننده ترکي صحبت ميکند)
با برخي از مشکلاتي که ما داريم، بعضي از وقتها از شدت غم زانوي غم بغل ميگيريم؛ اما وقتي کلام معصومين عليهم السلام را ميشنويم و اين طور بحث اثبات ولايت و امامت ائمهمان را از آيت الله قزويني ميشنويم، واقعا پرواز ميکنيم.
من ميتوانم به راحتي بگويم: من 4 ماه است که شاگرد شبکه ولايت هستم و برنامههاي شما را؛ مخصوصا برنامه قضاوت با شما و تريبون آزاد و سراب وهابيت و کلمه طيبه را ضبط ميکنم و خلاصه برداري ميکنم.
بعد در فيس بوک يا در جاي ديگر با اهل سنت و وهابيت صحبت ميکنم.
ديشب شبکه کلمه داشت به خانم فاطمه زهرا توهين ميکرد و بعضي از شبهات را وارد ميکرد.
من ديشب زنگ زدم و با يک مقدمه ميخواستم سؤالم را بپرسم که من را در همان مقدمه قطع کردند.
جناب علامه قزويني يک حرفي زدند که خيلي هم زيبا است و گفتند: خدا را شکر که دشمنان ما اين طور افراد هستند.
آقاي دمشقيه اقرار کردند که من همجنس باز بودم.
مثال ديگر آن کلهر است که خودشان هم به صورت علني همجنس بازي خودشان را اقرار کردند.
الحمد لله الله الذي جعل أعدائنا من الحمقا وبلها
خدا را شکر ميکنم که در دين و مذهب شيعه ما کساني مثل علامه قزويني و آقاي ابوالقاسمي و کسان ديگري است.
من از شبکه ولايت متشکر هستم.
خدا شما را خير دهد.
من دست تک تک شما را ميبوسم.
بيننده آقاي نوري از سنندج از اهل سنت:
من چند روز پيش يک سؤالاتي از شما کردم.
مجري:
بحث وضو بود که شما گفتيد: همه مباحث حل شده است؛ ولي قضيه وضو که چرا ارجلکم منصوب است، براي شما حل نشده است.
بيننده:
من الان هم همان سؤال را دارم.
ارجلکم در نص قرآن به فاغسلوا برميگردد يا خير؟
اگر به به فاغسلوا برميگردد که وضوي ما اهل سنت درست است.
اگر غير از اين است دليل شما چيست؟
شما گفتيد: به عقيده شما صحابه من خوطب است.
شما من را به يک جايي فرستاديد که اگر من سؤالم را بپرسم مشخص ميشود که پيشگويي شما در رابطه با من صحيح نبود.
من اگرچه از شما سؤالاتي ميپرسم، از صحابه هم سؤالاتي پرسيدم؛ ولي به نتيجه نرسيدم.
من بارها گفتم که اين عقيده و حرف دل من است.
خداوند در قرآن ميفرمايد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ
سوره نساء آيه 59
اطاعت رسول در کنار خداوند بر مؤمنين يا صحابه واجب شده است.
خداوند همان جا به رسولش امر ميکند:
قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى
سوره شوري آيه 23
من از آقايان صحابه سؤال کردم: دوستي شما با رسول کجا بوده است؟
اگر دوست بوديد و به فرزندان پيغمبر مودت داشتيد، قبر دختر پيامبر کجا است؟
چرا حضرت علي که خليفه چهارم ما بود، چند سال قبرش مخفي بود؟
جنازهاش 2 روز در زمين ماند.
چرا جنازه امام حسن تيرباران شده است؟
جنازه حضرت حسين که صلوات و سلام خدا بر او باد، اين را چه عرض کنم.
در مورد فرزندانشان هم سؤال کردم که به نتيجهاي نرسيدم.
در کتاب سليم بن قيص آمده است که همه صحابه مرتد شدند به جز 5 نفر.
ام المؤمنين عائشه گفته است: همه مرتد شده است و اين 5 نفر را هم استثناء نکرده است.
در سوره احزاب نقاب از چهره اينها برميدارد.
من از اين اشخاص بپرسم که وضو چه طور است؟
من چون در قرآن آمده است به اين استناد ميکنم و اين قشنگ هم است؛ مگر اين که شما با دليل قاطع بيان کنيد.
استاد قزويني:
من امشب کاري ميکنم که حضرت عالي با خيال راحت بخوابيد.
اگر نماز مغرب و عشاء را با پاي شسته خوانديد، دوباره وضو بگيرد و با مسح پا نماز بخوانيد.
شما بزرگواري کنيد و اين مطالبي را که بيان ميکنم يادداشت کنيد.
متأسفانه پاورپوينت نيست و به صورت آفيس است؛ ولي مسئله خيلي روشن و واضح است.
شما اهل علم و فضل هستيد.
در آيه 6 سوره مائده ميفرمايد:
فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ
يک فاغسلوا داريم که يک فعل است و يک وامسحوا داريم که فعل ديگري است.
شما 2 عامل داريد که يک معمول برءوسکم و يک معمول هم أرجلکم است.
از نظر ادبيات عرب، اگر 2 عامل بر يک معمول تنازع کنند، ميگويند: أقرب عامل بايد عمل کند.
شيعه ميگويد: وامسحوا عمل کرده است و سني ميگويد: فاغسلوا عمل کرده است.
هر دو هم صلاحيت دارد.
فخر رازي ميگويد:
لكن العاملان إذا اجتمعا على معمول واحد كان إعمال الأقرب أولى
التفسير الكبير، ج 11، ص 127
اگر 2 عامل بر يک معمول جمع شود، آن عاملي که نزديک است بايد عمل کند.
وامسحوا بايد عمل کند نه فاغسلوا.
فوجب أن يكون عامل النصب في قوله وَأَرْجُلَكُمْ هو قوله وَامْسَحُواْ فثبت أن قراءة وَأَرْجُلَكُمْ بنصب اللام توجب المسح أيضاً
التفسير الكبير، ج 11، ص 127 و 128
واجب است که وامسحوا در ارجل عمل کند، اگر ما ارجل را به نصب هم بخوانيم، باز هم واجب است که مسح کنيم.
جناب آقاي انباري و ديگر کتب ميگويند:
عطف الارجل علي الأيدي يترتب عليه الفصل بين العامل والمعمول بأجنبي بلا ضرورة
شما اگر بخواهيد بگوييد: فاغسلوا به ارجلکم عمل کرده است، شما ببينيد که وجوهکم و أيديکم و الي المرافق و وامسحوا و برءوسکم، تمامي اينها بين عامل و معمول فاصله شده است.
فاصله شدن بين عامل و معمول، بدون ضرورت صورت نميگيرد و معمولا در ضرورت شعري ميگويند: اشکالي ندارد و اگر ضرورت اقتضاء نکند، اين باطل است.
خداي عالم ميفرمود:
فاغسلوا وجوهکم و أيديکم الي المرافق و أرجلکم
بعد ميفرمود:
وامسحوا برءوسکم
اين چه اشکالي داشت؟
ارجلکم را جلو ميآورد که فاغسلوا در او عمل کند.
تعدادي از قراء سبعه ارجلکم به کسر لام ارجل خواندهاند و به فتح نخواندهاند؛ چون اگر ارجل به فتح بخوانيم، عطف بر محل برءوسکم است.
برءوسکم جار و مجرور است که محلا منصوب است و مفعول به با واسطه وامسحوا است که ظاهرا مجرور است؛ ولي محلا منصوب است.
ارجل هم به محل برءوسکم عطف شده است.
آقاي احمد بن موسي بن عباس تميمي که متوفاي 324 است، ميگويد:
فقرأ ابن كثير وحمزة وأبو عمرو وأرجلكم خفضا
السبعة في القراءات، ج 1، ص 242
ابن کثير ابو معبد که متوفاي 120 است و ابو عمرو تميمي که متوفاي 154 است و حمزه بن حبيب تميمي که متوفاي 56 است که هر 3 از قراء سبعه قرآن است.
اينها ارجلکم را به کسر ارجل خواندهاند.
آقاي ابوبکر از عاصم نقل کرده است:
وروى أبو بكر عن عاصم وأرجلكم خفضا
السبعة في القراءات، ج 1، ص 243
اگر چه بعضيها از عاصم به فتح ارجلکم را هم نقل کردند.
اين مطلب در کتاب الحجة للقراء السبعة در جلد 3 صفحه 214 و در کتاب الکشف الوجوع القرائات السبعة عللها وحججها در جلد 1 صفحه 406 که براي آقاي ابو محمد مکي بن ابي طالب است و متوفاي 437 است هم آمده است.
آقاي ابو زرعة بن زنجله که حدودا متوفاي 403 است، ميگويد:
وقرأ ابن كثير وأبو عمرو وحمزة وأبو بكر وأرجلكم خفضا عطفا على الرؤوس وحجتهم في ذلك ما روي عن ابن عباس أنه قال الوضوء غسلتان ومسحتان
حجة القراءات، ج 1، ص 223
وضو 2 تا شستشو دارد و 2 تا غسل دارد.
شعبي هم ميگويد:
نزل جبرائيل بالمسح ألا ترى أنه أهمل ما كان مسحا ومسح ما كان غسلا في التيمم
حجة القراءات، ج 1، ص 223
جبرئيل که آيه را آورده است، مسح پا را آورده است، آيا شما نميبينيد که در جايي که در وضو مسح ميکشيم، در تيمم ترک شده است و جاي غسل آمده است.
شما در تيمم، دستتان را به خاک ميزنيد و به صورت و دستتان ميکشيد.
جايي که در وضو ميشستيد، بايد مسح کنيد و جايي که در وضو مسح ميکرديد، در تيمم ترک ميشود.
آقاي دکتر محمد حبش، کتابي دارد به نام القرائات المتواترة وأثرها في الرسم القرآني.
اين شخص از دانشجويان بزرگ جامعة القران الکريم سودان است و اين کتاب رسالة دکتراي ايشان بوده است که مقدمه آن را دکتر وهبه زحيلي رئيس بخش فقه اسلامي دانشگاه دمشق نوشته است.
ايشان هم در اين کتاب ميگويد: 5 نفر از قراء وارجلکم به کسر خواندهاند.
ابن عطيه اندلسي ميگويد:
وقرأ ابن كثير وأبو عمرو وحمزة وأرجلكم خفضا وقرأ نافع وابن عامر والكسائي وأرجلكم نصبا وروى أبو بكر عن عاصم الخفض وروى عنه حفص النصب وقرأ الحسن والأعمش وأرجلكم بالرفع
المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج 2، ص 163
ابن کثير و ابو عمرو و حمزه به کسر ارجلکم خواندهاند.
نافع و ابن عامر و کسائي به فتح خواندهاند.
بعضيها مثل حسن بصري و أعمش به رفع خواندهاند.
در اين که ارجلکم را به فتح و کسر و رفع بخوانيم، بين بزرگان اختلاف بوده است.
اين که الان به فتح ميخوانيم، در زمان پيغمبر اکرم، قرآن نه نقطه داشته است و نه اعراب داشته است.
بعدا قرآن را اعراب گذاري کردند.
اگر شما دليل آورديد که زمان نبي مکرم پيغمبر فرموده است که فتح بخوانيد، ما از شما قبول ميکنيم.
جناب آقاي ازهري که از علماي بزرگ لغت است و متوفاي 370 است، ايشان هم ميگويد: به کسر است و ابن کثير و ابو عمرو و ابوبکر از عاصم و حمزه نقل ميکند که به کسر خواندهاند.
جناب نووي در تهذيب الاسماء ميگويد: به کسر ارجلکم است.
ابن منظور که از بزرگان لغت نويس است، آقاي زبيدي حنفي که متوفاي 1205 است، اينها ميگويند: به کسر ارجلکم است و اين را به ابن کثير و ابو عمرو و ابوبکر و حمزه نسبت دادهاند.
آقاي ابن تيميه هم ميگويد:
ومن قال إنه عطف على محل الجار والمجرور يكون المعنى وامسحوا برؤوسكم وامسحوا أرجلكم إلى الكعبين
منهاج السنة النبوية، ج 4، ص 175 و 176
آن کساني که گفتند: ارجلکم عطف بر محل جار و مجرور است، در حقيقت يک وامسحوا در اينجا در تقدير است.
آقاي عبد الله بن عمرو عاص که من آن هفته هم خواندم، ميگويد: ما در يکي از مسافرتها ميرفتيم و وضو ميگرفتيم:
فَجَعَلْنَا نَمْسَحُ على أَرْجُلِنَا فَنَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ وَيْلٌ لِلْأَعْقَابِ من النَّارِ مَرَّتَيْنِ أو ثَلَاثًا
صحيح البخاري، ج 1، ص 33 و صحيح البخاري، ج 1، ص 48 و صحيح مسلم، ج 1، ص 214
جلوي چشم پيغمبر، پيغمبر هم نميفرمايد: صحابه چرا شما مسح ميکشيد.
اگر مسح حرام و باطل بود، پيغمبر ميفرمود: اي صحابه، شما که مسح کشيديد، وضوي شما باطل است.
پيغمبر فرمود: واي بر آن نسلهاي آينده از آتش جهنم.
ويل براي کساني است که نسبت به نمازشان سهل انگاري ميکنند.
جبرئيل براي پيغمبر وضو را آموزش ميدهد.
جبرئيل در همان ابتداي بعث آمد:
فتوضأ ومحمد ينظر إليه فغسل وجهه ويديه إلى المرفقين ومسح رأسه ورجليه إلى الكعبين
دلائل النبوة، ج 2، ص 145 و تاريخ الإسلام، ج 1، ص 129 و الخصائص الكبرى، ج 1، ص 159
پيغمبر هم به جبرئيل نگاه ميکند که چه طور وضو ميگيرد.
جبرئيل دست و صورتش را تا به مرفق شست و سر و پايش را مسح کشيد.
صالحي شامي ميگويد: اين که جبرئيل آموزش ميداده است:
وهذه الطرق يقوي بعضها بعضا ويدل على أن للقصة أصلا
سبل الهدى والرشاد، ج 2، ص 296
همديگر را تقويت ميکند.
ابن ماجه قزويني از رفاعة بن رافع از پيغمبر اکرم نقل ميکند:
لَا تَتِمُّ صَلَاةٌ لِأَحَدٍ حتى يُسْبِغَ الْوُضُوءَ كما أَمَرَهُ الله تَعَالَى يَغْسِلُ وَجْهَهُ وَيَدَيْهِ إلى الْمِرْفَقَيْنِ وَيَمْسَحُ بِرَأْسِهِ وَرِجْلَيْهِ إلى الْكَعْبَيْنِ
سنن ابن ماجه، ج 1، ص 156 و سنن أبي داود، ج 1، ص 226 و المعجم الكبير، ج 5، ص 38 و سنن النسائي الكبرى، ج 1، ص 241 و شرح معاني الآثار، ج 1، ص 35 و تفسير القرطبي، ج 1، ص 348
هيچ نمازي قبول نيست؛ مگر اين که وضوي کامل گرفته باشد؛ همان طوري که خدا دستور داده است.
اين سخن پيغمبر است.
صورت و دستش را تا به مرفق بشويد و سر و پايش را مسح کشد.
حاکم نيشابوري هم در کتاب مستدرک علي الصحيحين ميگويد: اين روايت صحيح است و شرائط صحيح بخاري و مسلم را دارد.
ذهبي هم ميگويد: اين روايت صحيح است.
در اين روايت ميفرمايد:
وَيَمْسَحُ بِرَأْسِهِ وَرِجْلَيْهِ إلى الْكَعْبَيْنِ
سنن ابن ماجه، ج 1، ص 156 و سنن أبي داود، ج 1، ص 226 و المعجم الكبير، ج 5، ص 38 و سنن النسائي الكبرى، ج 1، ص 241 و شرح معاني الآثار، ج 1، ص 35 و تفسير القرطبي، ج 1، ص 348
جناب بدر الدين عيني ميگويد:
حسنه أبو علي الطوسي الحافظ وأبو عيسى الترمذي وأبو بكر البزار وصححه الحافظ ابن حبان وابن حزم
عمدة القاري، ج 2، ص 240
ابو علي طوسي و ابو عيسي ترمذي و ابوبکر بزاز، گفتهاند اين روايت حسن است و ابن حبان و ابن حزم هم گفتهاند: اين روايت صحيح است.
اين سنت پيغمبر در مسح است.
آقاي حميدي روايتي را از اميرالمؤمنين نقل ميکند:
إني رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم مسح على ظهورهما
مسند الحميدي، ج 1، ص 26
پيغمبر بر روي پاهايشان مسح کرد.
آقاي ذهبي اين روايت را نقل ميکند و محقق کتاب ميگويد:
رجاله ثقات
همين روايت را ابن حجر نقل ميکند و ميگويد:
واسناده صحيح
ابن ابي شيبه نقل ميکند که عثمان در دوران خلافتش آبي خواست و وضو گرفت:
دَعَا عُثْمَانَ بِمَاءٍ فَتَوَضَّأَ ثُمَّ ضَحِكَ فقال ألا تَسْأَلُونِي مِمَّا أَضْحَكُ قالوا يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ما اضحكك قال رَأَيْت رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم تَوَضَّأَ كما تَوَضَّأْت فَمَضْمَضَ وَاسْتَنْشَقَ وَغَسَلَ وَجْهَهُ ثَلاَثًا وَيَدَيْهِ ثَلاَثًا وَمَسَحَ بِرَأْسِهِ وَظَهْرِ قَدَمَيْهِ
مصنف ابن أبي شيبة، ج 1، ص 16 و مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 58
خنديد و گفت: از من سؤال نميکنيد که چرا نميخندم؟
گفتند: يا اميرالمؤمنين چرا ميخنديد؟
گفت: ديدم که پيغمبر وضو ميگيرد؛ همان طوري که الان من وضو ميگيرم.
مض مضه کرد و استنشاق کرد و پيغمبر سر و روي پايش را مسح کشيد.
هيثمي ميگويد:
رواه البزار ورجاله رجال الصحيح
مجمع الزوائد، ج 1، ص 229
بزار اين روايت را نقل کرده است و رجالش صحيح است.
عبد المعتيق قلعچي ميگويد: روايت صحيح است.
عباد بن تميم ميگويد: ما پيغمبر را ديديم:
يَتَوَضَّأُ وَيَمْسَحُ بِالْمَاءِ على رِجْلَيْهِ
مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 40
پيغمبر بر روي پايش مسح ميکشيده است.
ابن حجر هم ميگويد:
رجاله ثقات
الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1، ص 370
عباد از عمويش ميگويد: من ديدم که پيغمبر وضو گرفت:
وَمَسَحَ على الْقَدَمَيْنِ
شرح معاني الآثار، ج 1، ص 35 و العلل المتناهية، ج 1، ص 349
ابن عبد البر ميگويد: اين صحيح است.
آقاي عيني هم از ابن خزيمه نقل ميکند و ميگويد: روايت صحيح است.
آقاي اوس بن ابي اوس نقل ميکند:
فتوضأ ومسح على قدميه
تفسير الطبري، ج 6، ص 134 و المعجم الكبير، ج 1، ص 221 و كنز العمال، ج 9، ص 209
ابن تيميه هم در منهاج السنة ميگويد: تفسير طبري از تفاسيري است:
متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير
منهاج السنة النبوية، ج 7، ص 179
طبراني نقل ميکند که ما ديديم که پيغمبر:
ومسح على قدميه
المعجم الأوسط، ج 5، ص 282 و المعجم الكبير، ج 1، ص 221
آقاي شوکاني روايت را ميآورد و ميگويد: روايت صحيح است.
اين سنت پيغمبر است.
پيغمبر اکرم سنت و سيرهاش قابل مناقشه نيست.
شما يک مقداري فکر کنيد، ان شاء الله ما در جلسات بعدي که توفيق داشتيم و در خدمت شما بوديم، تشريف بياوريد و ببينيد که اين رواياتي که ما خوانديم، چقدر در روح نازنين و پاک و لطيف شما تأثير گذاشت.
اميرالمؤمنين هم مسح ميکشيد که ابي مطر و نزال بن سبره روايت کردهاند.
اگر وضوي علي بن ابي طالب براي شما ملاک باشد، اميرالمؤمنين هم وقتي وضو ميگرفتند، پاي مبارکشان را مسح ميکشيدند.
ما براي آقاي نوري احترام گذاشتيم که اين همه مطلب ارائه داديم.
اگر شما به سايت ولي عصر مراجعه کنيد، بحثي که ما در سال گذشته در فقه مقارن داشتيم، شايد بالاي 40 جلسه در رابطه با وضو و مسح وضو بحث کرديم که روي سايت وجود دارد.
شما ميتوانيد از آنجا دانلود کنيد.
تمام اشکالاتي که علماي اهل سنت به شيعه گرفتهاند، از ابن کثير و ابن تيميه و ابن حجر و ديگران، همه را آوردهايم.
يکي از اين بزرگان ميگويد: قرآن و سنت ميفرمايند: مسح؛ ولي چه کار کنيم که تابعين خلفاء و علماي ميگويند: غسل.
ما ماندهايم که چه کار کنيم؛ ولي چون علماي ما ميگويند: غسل، ناگزير هستيم که از قرآن و سنت دست برداريم.
بايد گفت:
انا لله وانا اليه راجعون
بيننده آقاي رضايي فر از آمل:
من امشب داشتم در رابطه حضرت زهرا صلوات الله عليها و اميرالمؤمنين فکر ميکردم که به درب منزل مهاجر و انصار ميرفتند و با آنها وصيت پيامبر را يادآوري ميکردند؛ ولي آنها يا بهانه ميآوردند و يا ساکت ميآوردند و يا ميگفتند: اگر زودتر ميآمدي با تو بيعت ميکرديم؛ چون ما با ابوبکر قبل از شما بيعت کرديم.
فکر ميکردم که اين مردم چقدر بدبخت بودهاند که در آن موقعيت و در آن زمان قرار داشتند؛ ولي وقتي بيشتر فکر کردم، گفتم: همين الان هم ميليونها نفر بيشتر از آن مردم هستند که نداي فاطمه را از تلويزيونها و شبکهها و علماء و از همه جا و از علماي خودشان ميشنوند و از کتب خودشان ميبينند؛ ولي چرا باز به نداي فاطمه زهرا لبيک نميگويند؟
چرا به خليفه رجوع ميکنند؟
اينها را چه شده است؟
از علامه بزرگوار آقاي کاظم قزويني نقل ميکنند: مسئله حضرت فاطمه زهرا، پايه اصلي شيعه است.
شيعه با مسئله حضرت زهرا شروع ميشود؛ ولي من نميدانم که اين درست است که علماي ما بر اين امور مسلط هستند؛ ولي عوام و بچه شيعههايي که در کوچه و خيابان هستند را ميبينم، نميدانند که حضرت زهرا چگونه به شهادت رسيده است.
نميدانند که چه اتفاقي افتاده است.
آن قدر که در مورد عاشورا از ريز و درشت آن ميدانند، در رابطه با شهادت حضرت فاطمه زهرا چيزي نميدانند.
من فکر ميکنم که شهادت حضرت فاطمه زهرا از عاشورا مهمتر است.
ياد اين جمله آقاي فاطمينيا که در يکي از سخنرانيها ميگفتند، ميافتم که ميگفت: علامه اميني شير ولايت بود، به نظرم حضرت فاطمه زهرا شير ولايت بود.
اولين نفري که قرباني ولايت شد، حضرت فاطمه زهرا بود.
چند وقت پيش شبکه منحوس کلمه را که نگاه ميکردم، يکي از برادران شيعه سؤال علامه اميني را کرد.
علامه اميني از علامه مجلسي نقل ميکند.
سؤال کرد آقاي هاشمي، حضرت زهرا اين حديث را از پيامبر شنيد که ميفرمود: هر کس امام زمان خويش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است؟
من ميخواهم آقاي هاشمي از شما سؤال کنم که امام حضرت زهرا چه کسي بوده است؟
آيا حضرت زهرا وقتي از دنيا رفت، امام خودش را ميشناخت؟
اگر ميخواهيد بگوييد: امامش ابوبکر بود که حضرت زهرا تا آخر عمر با اين شخص قهر بود که در صحيح بخاري هم آمده است.
مگر ميشود که حضرت زهرا با امام خودش قهر کند و از دنيا رود؟
آقاي هاشمي يک قرآن کنار دستش بلند کرد و گفت: امام حضرت زهرا اين قرآن بوده است.
من ميخواستم بگويم: آقاي هاشمي، اگر قرآن امام حضرت زهرا بوده است، چرا پيغمبر نفرمود: هر کس قرآن را کامل نشناسد، به مرگ جاهليت ميميرد.
چرا فرمود: امام؟
آقاي آيت الله قزويني، از شما ميخواهم که پاسخي براي آقاي هاشمي بدهيد.
اگر اين پاسخي که من ميدهم درست است، که هيچ و اگر اشتباه است، شما عالم هستيد يک پاسخ ديگري دهيد.
براي اهل سنتي که اين ارجيف را ميشنوند بدهيد.
يکي از شبهاي ماه رمضان شما يک مهماني به نام آقاي احمد حنيف از کانادا داشتيد.
ايشان در يک جمله مسئله را گفتند که در اين چند سال در دل من بود.
اين را استاد حصام العماد نقل کرد.
خيلي جمله مهمي بود.
هر دو اين جمله را گفتند.
چون اينها ايراني نبودند و از خارج آمدند اين جمله را گفتند، من ميخواهم که جمله اينها را آويزه گوشم کنم.
برادران شيعه و اهل سنت که دارند توي دام وهابيت ميافتند توجه کنند.
مجري از ايشان سؤال کرد: نظر شما در رابطه با وهابيت چيست؟
گفت: به نظر من امروز اهل سنت با وهابيت يک خط بيشتر فاصله ندارند و نميشود که خوب اينها را تفکيک کرد.
اين قدر جذب شدند.
بعضي از آنها هوشيار هستند؛ ولي اکثريت آنها جذب شدند.
کساني که به شما تماس ميگيرند، چقدر از شبکههاي وهابي دفاع ميکنند.
مجري:
همه اين طور نيستند.
خيليها مثل آقاي نوري هستند که خطوط خود را از وهابيت جدا ميکنند.
بيننده:
همچين برادران اهل سنتي هم داريم.
بيشتر تکيهتان روي فاطمه زهرا باشد.
اين جور سؤالاتي که به آقاي نوري جواب داديد، درست است که يک سؤال علمي است؛ ولي وقت برنامه را زياد ميگيرد.
اصل سؤال اين است که قبر حضرت فاطمه زهرا کجا است و چه بر سر فاطمه زهرا آمده است.
از اين سؤالات نبايد به راحتي بگذريم.
بچههاي شيعه اينها را خوب نميدانند.
بيننده آقا رضا از اروميه:
خدمت اساتيد دانشگاه ولايت عرض سلام دارم؛ مخصوصا بزرگ استاد اين دانشگاه آيت الله دکتر قزويني و تمامي حق جويان اين دانشگاه در سرتاسر گيتي.
چندي پيش، يکي از اولاد خلف معاويه شعري در يکي از اين شبکههاي بني اميه قرائت ميکرد که مضمون آن اين بود که کسي نميآيد.
اگر اجازه دهيد، در قالب شعر جواب اين آقا را بدهم.
اي زاده لات تو در خواب غفلتي ميآيد کسي
از پناه عزا دمي بيرون بيا ميآيد کسي
همچو تو در توهم غرق بود اجداد تو ليک آمد کسي
وعده انجيل و تورات شد محقق آمد کسي
پاک شد کعبه از لوس خدايان بيزبان آمد نبي
شد ملعون در قرآن اجداد تو چون آمد کسي
وعده حقت کافران در دوزخاند شد دربست جدت دوزخي چون آمد کسي
نگر بر سفيان آل او آن امام اولت منفور آدم و عالم شد تا ابد چون آمد کسي
همچون اخلافت غرق در جهل و غفلتي بينصيب از فضل حق چو داند ميآيد کسي
غريق منجلاب چو داند آب زمزم چيست آن که محروم از اين چشمه بود، چو داند ميآيد کسي
اي سوار اسب ذلت مقصد کجاست از جهالت اندرون آتش رفتند چون داند ميآيد کسي
در بيابان جهالت پا برهنه چون روي بر کام مرگ آن که دست از؟؟ شويد در بلا گويد ميآيد کسي
از جهالت سالها در قعر چاه ذلتي گر نهي يک دم سرت بيرون چاه ميآيد کسي
در پي هر شب تار روز روشن آيه حق بود غافل از آيات حق چو داند ميآيد کسي
اي غافل از سر خدا تو بنداري جهان بيصاحب است هست عالم را طبيبي قاتلان گويند نميآيد کسي
جاهلا در لباس جهل فهم تو از انتظار مشکل است بنه عقل را بر جاي جهل داني ميآيد کسي
من تشکر ميکنم.
شما ميدانيد که آذربايجانها با توجه به گستره وسيع جغرافيايي و جمعيتي که دارند، انتظار ما اين است که يک شبکه مخصوصي براي ترک زبانها چه در داخل و چه در خارج از کشور راه اندازي شود.
ما مشتاقانه اين را پيگير ميشويم.
استاد قزويني:
دعا کنيد که ما اين نايل ستمان را مستقل خواهيم که در آنجا هم برنامه عربي خواهيم داشت و هم برنامه آذري.
شبکه نايل ست را به اين کار اختصاص خواهيم داد.
در آينده هم به کمک عزيزان ولايت ياور، ان شاء الله ما بتوانيم يک شبکه مستقل عربي که هم در هاتبرد و گالکسي 19 و نايل ست هم فارسي و هم آذري داشته باشيم.
دوستان اگر خوب ما را دعا کنند، دعاي دوستان براي ما بهترين راه موفقيت است و زمينه پيروزي و رسيدن ما به آن آرزوهايمان است.
بيننده:
من مراودات اجتماعي زيادي با ديگران دارم.
به جرأت ميتوانم بگم که کل شبکهها را کنار گذاشتند و فقط حق را ميخواهند از اين دانشگاه بگيرند.
استاد قزويني:
ما وقتي در آذربايجان شوروي بوديم، از ما در گرجستان و ترکيه ديگر مناطق تقاضا ميکردند.
ان شاء الله عزيزان آذري ما بيايند در اين بخش ولايت ياوران همت کنند و آستين بالا بزنند و هزينههايش را چند نفر از اين عاشقان اهل بيت و آقا قمر بني هاشم به عهده بگيرند.
شبکهاي که الان باز کرديم، از اول به فکر هزينهاش هم بوديم و مشکلي هم نداريم؛ ولي اگر بخواهيم توسعه دهيم، نياز است که شما بزرگواري کنيد و به ميدان بياييد و مقدمات مالياش را فراهم کنيد و ما هم شبکه را راه اندازي ميکنيم.
الحمد لله در حوزه علميه قم و دانشگاه عزيزان آذري زبان داريم که از اساتيد هستند؛ همان طوري که ما در بخش فارسي نيروهاي قدري داريم که وهابيت را مفتضح کردهاند، در حوزه زبان آذري و ترکي هم، عزيزان خيلي خوبي داريم.
بيننده آقاي علوي از شيراز:
ايام عيد را به شما تبريک ميگويم و ايام سوگواري حضرت فاطمه را به شما تسليت عرض ميکنم.
من يک سري مباحثي در شهر شيراز با يک سري از برادران اهل سنت و وهابي داشتم، ميخواستم به برادران بگويم: ما احاديث را کنار بگذاريم و يک مقداري به منطق و فکر و عقل که حضرت علي بن ابي طالب فرمودهاند: تعقل و تدبر کنيد، يک لحظه ما خودمان را روي اين قسمت قرار دهيم.
من چند بار با شبکه کلمه تماس گرفتم؛ ولي سؤال من را جواب ندادند.
يک سؤال کلي و اساسي از آقاي هاشمي و حيدري داشتم.
شما فرض کنيد که يک خانواده تشکيل دادهايد و يک زمين داشتهايد که آن را به يک باغ تبديل کردهايد و يک زندگي تشکيل دادهايد و قصد سفر داريد و ميخواهيد جايي بروديد، آيا شما زندگي و باغي که 23 سال براي آن زحمت کشيديد، اين را همين طور رها ميکنيد و ميگوييد: من ميروم و بعد از اين که من رفتم، اين زمين و اين باغ را هر کسي که توانست اداره کند و سرپرستي زن و بچه من را به عهده بگيرد؟
آيا ميشود چنين چيزي را تصور کرد؟
آيا آقاي هاشمي يا حيدري زن و بچه و زمين و باغ و زندگي را همين طور رها ميکنند و به مسافرت ميروند؟
آيا نبايد يک انسان کامل و عاقل و بالغ و شجاع را بالاي سر خانوادهشان نگه دارد که از خانوادهشان محافظت کند و از اين ثمره زندگي که با زحمت و مشقت به دست آورده است، حمايت کند؟
ميخواستم اين سؤال را از آقاي هاشمي و از تمام برادران اهل سنت و وهابيها بپرسم که پيامبري که 23 سال زحمت اين دين را کشيد و رنجها برد و توهينها را شنيد، آيا ميتواند مردم را به اين شکل رها کند و بگويد: بعد از من شما هر کسي را که خواستيد انتخاب کنيد؟
مجري:
سؤال آقاي علوي را در يک دقيقه پاسخ دهيد.
آقاي رضايي هم بحث قضيه حضرت زهرا را مطرح کردند.
استاد قزويني:
نکاتي خوبي را دوستانمان مخصوصا اين عزيز آخر مطرح کردند.
مسلم از حفصه دختر عمر همسر نبي مکرم که از امهات المؤمنين است نقل ميکند.
ما نسبت به تمام همسران نبي مکرم با چشم ام المؤمنين نگاه ميکنيم به اين معنا که اينها مادران همه مؤمنين هستند و هيچ مؤمني حق ازدواج با اينها ندارد.
عبد الله عمر ميگويد: پيش حفصه رفته بودم و او گفت: شنيدم که پدرت نميخواهد کسي را خليفه معين کند.
از قول من به او برسان و بگو:
لو كان لك رَاعِي إِبِلٍ أو رَاعِي غَنَمٍ ثُمَّ جَاءَكَ وَتَرَكَهَا رَأَيْتَ أَنْ قد ضَيَّعَ فَرِعَايَةُ الناس أَشَدُّ
صحيح مسلم، ج 3، ص 1455
اگر يک چوپاني يا شتر چران يا گاو چران داشته باشي، اگر اين گاو چران يا شتر چران، شترهاي تو را در بيان بگذارد و بيايد، آيا اين شترها نابود ميشود يا نه؟
آقاي خليفه دوم جناب آقاي عمر، اين مردم احترامشان از گله و شتر بيشتر است؛ همان طوري که اگر يک چوپان بدون اين که کسي را به عنوان جانشين معين کند که از گله نگهداري کند و برود، مورد اعتراض قرار ميگيرد.
تو چه طور ميخواهي امت اسلامي را بدون چوپان و بدون خليفه رها کني؟
آيا حفصه دلسوزتر از پيامبر است؟
ابوبکر دلسوزتر از پيامبر است؟
عائشه دلسوزتر از پيامبر است؟
تفسير قرطبي هم همين تعبير را با عبارت ديگري ميآورد.
از قول عائشه همسر پيغمبر نقل شده است که عائشه به عبد الله عمر ميگويد:
أبلغ عمر سلامي وقل له لا تدع أمة محمد بلا راع استخلف عليهم ولا تدعهم بعدك هملا فإني أخشى عليهم الفتنة
الإمامة والسياسة، ج 1، ص 25
سلام من را به عمر برسان و به او بگو: امت محمد را بدون چوپان نگذار و کسي را به عنوان خليفه معين کن و بعد از خودت اينها را بدون چوپان و بيسرپرست قرار نده، من ميترسم که اگر بدون خليفه از دنيا روي و چوپاني براي امت معين نکني، فتنه امت اسلامي را فرا گيرد.
اين را عائشه متوجه بود؛ ولي پيغمبر اکرم متوجه نبود؟
اين وجدانهاي خفته يا نيمه بيدار اين مطالب را ميبينند؟
از عزيزان بيننده، تقاضا داريم که به اين حرفها دقت کنند.
يک شير زني از ديار غرب و از آمريکا که چند شب قبل تماس گرفت، ميگفت: من قبلا وحشت داشتم که با يک سني يا با يک وهابي هم کلام شوم.
ميترسيدم که سؤالي کند و من نتوانم جواب دهم.
الان با اين بحثهايي که از شبکه ولايت گرفتم، دنبال اهل سنت و وهابي ميگردم تا با اينها بحث کنم و اينها را محکوم کنم و بطلان مذهبشان و حقانيت مذهب شيعه را ثابت کنم.
ما دوست داريم که عزيزان بيننده شيعه، نه به آن شکلي که اين خواهرمان مطرح کردند؛ ولي يک شيعه از نظر اعتقادي، هم از نظر آيات قرآن و هم از نظر روايات و هم از نظر عقل، طوري حقانيت مذهب برايش ثابت شود که مثل آفتاب در روز روشن باشد؛ همان طوري که در وجود آفتاب در روز روشن کوچکترين شبههاي نميکنند، براي حقانيت مذهب شيعه و اين که مذهب شيعه تنها مذهب برخواسته از متن قرآن و منطبق با سنت راستين نبي مکرم است، اين چنين باشد، ضمن اين که به معتقدات اهل سنت احترام بگذارند.
درست است که ما عقيده خودمان را حق ميدانيم؛ ولي به مذهب اهل سنت و مقدسات آنها جسارت نميکنيم و آنها را به باد فحش و ناسزا نميگيرم.
ما دنبال شيعياني هستيم که اين چنين معتدل و مؤدب منطقي باشند.
ان شاء الله ما يک طرح مسابقهاي داريم که ما امروز با دوستان نشستيم و 2 ساعت صحبت کرديم، من مژده ميدهم که در آينده برنامه مسابقات انجام شود، کاري خواهيم کرد که قضيه حقانيت مذهب شيعه براي همه فرهنگ باشد.
هر خانمي در هر خانه و هر آقا و هر پير و جواني، حقانيت مذهبش را مثل بلبل از کتب شيعه و سني؛ همان طوري که حمد و سوره را حفظ است، حفظ کرده باشد، ان شاء الله.
پايان.
دکتر حسيني قزويني