دلائلى كه اهل تسنن براى ردّ حديث غدير يا به طور كلّى براى ردّ امامت و جانشينى حضرت على((عليه السلام)) مى آورند، چيست؟

اهل تسنن آيات و احاديثى را كه از آنها خلافت بلافصل على((عليه السلام))استفاده مى گردد. توجيه و تأويل مى كنند، به عنوان مثال درباره حديث غدير كه پيامبر فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه; هركه من مولى و سرپرست وى مى باشم على مولا و رهبر اوست» مى گويند كه مولى در اينجا به معناى دوست است; يعنى: هر كه من دوست وى هستم، على هم دوست وى مى باشد. ناگفته پيداست اينكه پيامبر اسلام((صلى الله عليه وآله)) در آن صحنه خطير و موقعيت حساس آن جمعيت انبوه را نگه دارد و خطبه اى طولانى براى آنان بخواند و آنان را به قرآن و عترت توصيه و سفارش كند و آنگاه على((عليه السلام)) را روى دست بلند كند و بفرمايد: «هر كه من دوست وى هستم، على دوست اوست». آيا امرى سست و موهن نيست؟ آيا با اين وصف كلمه مولى، جز سرپرستى و رهبرى و حق تصرف در شؤون مى تواند معناى ديگرى داشته باشد؟ 

اشكال ديگرى كه آنان درباره على((عليه السلام)) گرفتند، اين بود كه على((عليه السلام)) در راه اسلام جهاد كرده و بسيارى از پدران و برادران و بستگان مسلمان را در حالى كه كافر بودند، كشته بود. مى گفتند كه اگر على((عليه السلام)) روى كار بيايد، مسلمانان به او گرايش نخواهند يافت، چرا كه على((عليه السلام)) پدر يا برادر آنها را كشته است. 

روشن است اين اشكال تا چه پايه بى ارزش است ; زيرا اولا كسى كه واقعاً ايمان دارد، نبايد درباره شخصى كه خداوند معين كرده چون و چرا كند. 

ثانياً، قتل كافران و مشركان به دست على ((عليه السلام)) به دستور خدا و پيامبر بوده است و در اين صورت بايد گفت كه، نعوذ بالله، خدا هم دست از خدايى اش بردارد و پيامبر((صلى الله عليه وآله))هم دست از پيامبرى اش بردارد. تا مردم با او دشمن نشوند. اگر مسلمانان درك صحيحى از اسلام داشته باشند، بايد بفهمند كه على((عليه السلام)) كفار را به خاطر خدا كشته است و على((عليه السلام)) را به خاطر مجاهدتها و فداكاريهايش دوست بدارند، نه دشمن.