سيّد هاشم رسولى محلّاتى‏

« سيّد هاشم رسولى محلّاتى»، از نويسندگان و مترجمين معاصر است كه خود در شرح زندگانيش چنين مى‏ گويد:« در رمضان سال در محلات متولد شدم. دوران كودكى تا دوازده سالگى را در محلّات سپرى كردم و تحصيلات ابتدايى را در آن جا نزد برادران مجد كه هر دو معلّم بودند، فرا گرفتم. پس از آن به همراه مرحوم پدرم كه از عالمان محلّات و از شاگردان حاج شيخ عبدالكريم حائرى( ره) بود، به قم آمدم و تا كلاس ششم ابتدايى در مدرسه باقريّه كه در جنوب مدرسه فيضيّه قرار داشت و تحت نظر مرحوم برقعى اداره مى‏شد، تحصيل كردم.

سپس در اثر تشويق مرحوم پدرش به تحصيل علوم اسلامى پرداختم. قسمت‏هاى زيادى از دو جلد شرح لمعه را نزد حضرات آيةاللّه شهيد صدوقى و حجّة الاسلام شيخ اسداللّه نوراللّهى اصفهانى خواندم. قسمت عمده معالم‏الاصول را نيز نزد پدرم خواندم و بخشى از مطوّل را نزد آيةاللّه شهيد مطهّرى فرا گرفتم و نيز قسمت‏هايى از قوانين را از آيةاللّه شيخ عبدالجواد اصفهانى و قسمتى از كفايه‏الاصول را از آيةاللّه مجاهدى تبريزى و قسمت ديگر آن را نزد حضرت آيةاللّه سيّد محمد باقر طباطبائى بروجردى بهره بردم. سپس در درس خارج فقه و اصول حضرت امام( ره) حاضر شدم و بيش‏ترين استفاده درس خارج من، از ايشان بود؛ به طورى كه اغلب درس‏هاى ايشان را مى ‏نوشتم كه الآن نسخه‏هاى دست‏نويس آن‏ها موجود است.

هم‏چنين حدود هفت سال در درس خارج آيه‏اللّه بروجردى( ره) حاضر شدم. در اين بين مدّتى در درس تفسير مرحوم استاد علّامه طباطبائى هم حاضر شدم و به كمك جمعى از دوستان در استنساخ تفسير الميزان نيز شركت داشتم.

همين مسئله سبب شد تا گاه‏گاهى برخى از مسائل پيچيده و غامض تفسيرى را در جلسات خصوصى از ايشان پرسيده، استفاده ‏هايى ببرم. تا سالى كه امام( ره) به تركيه تبعيد شد، در جلسات درس فقه و اصول ايشان حضور مى ‏يافتم و از آن پس در سال 1344 ش و پس از تبعيد حضرت امام به تركيه، ناچار به تهران هجرت كردم و در محلّه درخونگاه تهران اقامت گزيدم و در مسجد امام صادق( ع) كه تازه بنا شده بود، به اقامه نماز جماعت و بيان احكام الهى و تشكيل كلاس‏هاى درس براى برادران و خواهران و دانش‏جويان پرداختم.

متأسّفانه اين برنامه ‏ها با اين‏كه بسيار سودمند و مورد علاقه اهالى محلّ بود، بيش از حدود چهار ماه ادامه نداشت و با فوت پدرم پايان يافت. در اين سال‏ها، سفرهاى مكرّرى هم به كشور عراق داشتم و چند ماهى هم در نجف اشرف از درس‏هاى خارج آيةاللّه حكيم و آيةاللّه سيّد محمود شاهرودى و اساتيد ديگر استفاده كردم.
پدرم سال‏ها در محلّات و قم سكونت داشت. او ايّام تحصيل را در قم و ايّام تعطيل را در محلّات به ارشاد و تبليغ مى ‏پرداخت.

حدود سال‏هاى 1330 ش بود كه جمعى از اهالى امام‏زاده قاسم شميران خدمت آيةاللّه بروجردى آمده، درخواست اعزام عالمى به امام‏زاده شميران كردند و اتّفاقاً پدرم نيز همان روز براى انجام كارى خدمت وى رفته بود و اين تقارن موجب شد كه مهاجرت به امام‏زاده قاسم شميران به ايشان پيشنهاد شود كه با اصرار آيةاللّه بروجردى و پس از استخاره، مرحوم پدرم موافقت كرد و سرانجام به تهران مهاجرت كرد و در امام‏زاده قاسم سكونت يافت.

من نيز تا زمانى كه در قم بودم، در ايّام تعطيل و به ‏خصوص در تابستان به جاى مرحوم پدرم به محلّات مى ‏رفتم؛ امّا وقتى كه حضرت امام( ره) را به تركيه تبعيد كردند، بنده نيز به سبب گرفتارى‏ هاى داخلى و محدوديّتى كه از سوى ساواك برايم فراهم شده بود، نتوانستم در قم بمانم و ناچار به تهران هجرت كردم و در مسجد امام صادق( ع)- واقع در محلّه درخونگاه- به اقامه نماز و نشر احكام مشغول شدم. هنوز برنامه‏ هاى تبليغى‏ام سر و سامانى نيافته بود كه متأسّفانه فوت پدرم پيش آمد و اين برنامه ناتمام ماند.

پس از فوت وى، اهالى امام‏زاده قاسم نزد آيةاللّه سيّد احمد خوانسارى( ره) رفتند و از ايشان خواستند كه مرا به جاى پدرم به آن جا بفرستد. من نيز به سبب سرپرستى مادر و خواهرانم ناچار به پذيرش اين پيشنهاد شدم و به همان برنامه‏ هايى كه داشتم، ادامه دادم. قبل از پيروزى انقلاب، توفيق بسيارى در تأليف، ترجمه و ساير امور علمى داشتم؛ زيرا اين جا محيطى آرام و بى‏سر و صدا است و براى تحقيقات علمى، مطالعه، تأليف و ترجمه جاى بسيار مناسبى است.

از همان سال‏هاى نخست تحصيل، علاقه وافرى به مطالعه حديث، تفسير و تاريخ داشتم و پيوسته در كنار درس‏هاى صرف، نحو، فقه، اصول و ساير درس‏ها و نيز در اوقات فراغت، از مطالعه كتاب‏هاى تاريخى، تفاسير شيعه و سنّى و احاديث اهل‏ بيت( ع) غافل نبودم و به همين دليل، پيوسته در صدد تهيّه كتاب‏هايى در اين زمينه‏ ها بودم؛ ولى متأسّفانه همواره با اين مشكلات مواجه بودم:

1- نداشتن بودجه كافى براى تهيّه كتاب‏
2- كمبود اين‏گونه كتاب‏ها در آن روزگار
3- وجود اغلاط فراوان و نامناسب بودن چاپ‏هاى سنگى كتاب‏هاى مورد نظر

به هر صورت، در اثر مراجعه به كتاب فروشى‏ها و كتاب‏خانه‏هاى عمومى با برخى از كتاب شناسان و اساتيد فنّ تصحيح و طبع كتاب آشنا شده و از كمك‏هاى فكرى آنان در راه رفع نياز خود استفاده كردم».
وى در ادامه سخنان خود، به چگونگى شكل‏ گيرى چاپخانه و شركتى جهت چاپ كتب مذهبى اشاره كرده است كه ذكر آن در اين مقال ضرورتى ندارد.

آثار:
برخى از آثار ايشان به شرح زير است:
زندگانى امام حسين( ع)، زندگانى اميرالمومنين( ع)، زندگانى حضرت فاطمه زهرا( س) و دختران آن حضرت، تاريخ اسلام: از پيدايش عرب تا پايان خلافت عثمان، تصحيح اثبات الهداه شيخ حرعاملى( صاحب وسائل الشيعه) در هفت جلد، ترجمه مقاتل الطالبين، ترجمه مفاتيح ‏الجنان محدث قمى، ترجمه قسمت آخر اصول كافى، ترجمه روضه كافى در جلد، تحقيق و بررسى تأليفات شيخ طوسى و شروح و تعليقات آن‏ها، ترجمه سيره ابن‏ هشام در جلد، كيفر گناه، آداب معاشرت در اسلام، راه مبارزه با گناه، تاريخ انبياء در جلد.

*عياشى، محمد بن مسعود

محمد بن مسعود بن محمد بن عياشى سمرقندى كوفى، كنيه‏اش ابو النضر و معروف به « عياشى»، فقيه بزرگوار و عالم وارسته ‏اى است كه در رشته‏ هاى: فقه، ادب، حديث و تفسير تبحر فراوان داشته است.
او از اعيان علما و از اكابر فقهاى شيعه در عهد مرحوم ثقة الاسلام كلينى و استادِ كلينى بوده است.

در شاهراه سعادت‏

عياشى در آغاز با توجه به محيط نشو و نماى خود كه حدود سمرقند و بخارا بوده و اكثر ساكنان آن ديار از فقه اهل سنت پيروى مى ‏كردند، پيرو مكتب فقهى اهل سنت بود، ولى در اثر مطالعه و ممارست در كتابهاى شيعه، توفيق نصيب او گرديد و مكتب پر فيض فقه جعفرى را پذيرفت و تمامى تَركه پدر را كه بالغ بر سيصد هزار دينار بود در راه علم و نشر حديث انفاق و خرج نمود.

گويند خانه‏ اش همانند مسجد پر از جمعيت قارى، محدث، عالم، دانشجو و مفسر مى ‏گرديد.
در آن خانه يكى به تأليف، ديگرى به مقابله و جمعى به دست نويسى و جمعى به تعليقه و حاشيه پردازى اشتغال مى‏ ورزيدند. او را دو گونه مجلس بود، يكى براى عوام و توده مردم و ديگرى براى خواص و دانشجويان علوم و معارف اسلامى.

گفتار صاحب ريحانة الأدب‏

مرحوم مدرس، صاحب ريحانه الأدب درباره وى مى ‏نويسد:
« كشى، صاحب رجال معروف از شاگردان عياشى بوده و از او روايت مى‏كند. او در علم و فضل و فهم و ادب و تبحر و تنوع علمى يكتاى زمان خود بوده است.

عياشى در علم طب، نجوم، قيافه و فقه بيش از 200 جلد كتاب دارد كه در الفهرست ابن نديم بيش از 150 جلد از آنها ذكر شده است.

مهم‏ترين تاليف او تفسير اوست كه در آن بر اساس اخبار و احاديث ائمه اطهار عليهم السلام مشى نموده است و بيشتر شبيه تفسير فرات و تفسير على بن ابراهيم مى‏ باشد.»

گفتار صاحب الذريعه‏

علامه بزرگوار مرحوم آية الله حاج آقا بزرگ تهرانى درباره او مى‏ فرمايد:
« صاحب تفسير عياشى بالغ بر 200 جلد كتاب در زمينه‏هاى مختلف علوم اسلامى نگاشته است. او از مشايخ و اساتيد روايت كشى، صاحب رجال معروف و از هم دوره ‏هاى ثقة الاسلام كلينى مى ‏باشد و فرزندش جعفر از كتابهاى او روايت مى‏ كند كه يكى از آنها همين تفسير موجود است.»

تأليفات‏

از جمله تأليفات وى مى‏توان به اين كتاب‏ها اشاره كرد:
1- كتاب التفسير
2- المعاريض
3- كتاب الشعر
4- الأنبياء و الأولياء
5- سيرة أبي بكر
6- سيرة عمر
7- سيرة عثمان
8- مكة و الحرام
9- الصلوة
10-  الطهارة
11-  مختصر الصلوة
12-  مختصر الحيض
13-  الجنائز
14-  مختصر الجنائز
15-  المناسك
16-  العالم و المتعلم
17-  الدعوات
18-  الزكاة
19-  الأشربة
20-  حد الشار الأضاحى‏

وفات‏
زركلى، صاحب الأعلام تاريخ وفات او را 320 هجرى دانسته است.