مناشدات و احتجاجات امير المؤمنين عليه السّلام‏

1خلقت محمد و على عليهما السّلام با طينت واحد

امير المؤمنين عليه السّلام در ادامه كلامش فرمود: آيا اقرار مى‏كنيد كه آنچه از خير دنيا و آخرت كه بدان دست يافته‏ايد فقط از ما اهل بيت بوده و از هيچ كدام شما نبوده است2 ؟

آيا اقرار مى‏كنيد كه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديد كه مى‏فرمود: «من و برادرم على بن ابى طالب تا آدم با يك طينت هستيم»3؟
اهل بدر و اهل احد و سابقه‏داران و متقدّمين گفتند: آرى، اين را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديم.

خلقت نورى اهل بيت عليهم السّلام و پاكى نسل ايشان‏

فرمود: آيا اقرار مى‏كنيد كه پسر عمويم پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «من و اهل بيتم نورى بوديم كه چهارده هزار سال قبل از آنكه خداوند آدم را خلق كند در پيشگاه پروردگار مشغول عبادت بوديم. وقتى خداوند آدم را خلق كرد آن نور را در صلب او قرار داد و او را به زمين فرستاد. سپس آن نور را در صلب نوح در كشتى حمل نمود. سپس در صلب ابراهيم آن را به آتش پرتاب كرد. سپس خداوند همچنان ما را از صلب‏هاى با شرافت به‏ رحمهاى پاك و از رحمهاى پاك به صلب‏هاى با شرافت بين پدران و مادران منتقل مى‏نمود كه هرگز يكى از آنها بصورت زنا با يك ديگر ملاقات نكردند»؟
سابقه داران و متقدّمين و اهل بدر و اهل احد گفتند: آرى، اين را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديم.

على عليه السّلام برادر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله‏

فرمود: شما را به خدا قسم مى ‏دهم، آيا اقرار مى ‏كنيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بين هر دو نفر از اصحابش برادرى قرار داد، و بين من و خودش برادرى قرار داد و فرمود: «تو برادر من و من برادر تو در دنيا و آخرت هستم»؟
گفتند: آرى بخدا قسم.

سدّ ابواب بجز از باب على عليه السّلام‏

فرمود: آيا اقرار مى‏كنيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله محل مسجد خود را خريد و آن را بنا كرد، و سپس (در اطراف آن) ده خانه بنا كرد كه نه خانه براى خود و دهمى را در وسط آنها براى من قرار داد، و هر درى كه به مسجد باز مى‏ شد- بجز درب خانه مرا- مسدود كرد؟ آنگاه در اين باره بعضى سخنانى گفتند و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «من در خانه‏ هاى شما را نبستم و نه در خانه او را باز گذاردم، بلكه خداوند به من دستور بستن در خانه‏ هاى شما و باز گذاردن در خانه او را داد». همچنين پيامبر صلى اللَّه عليه و آله همه مردم را- جز من- نهى كرد از اينكه در مسجد بخوابند، و من در مسجد جنب مى‏ شدم، و منزل من و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در مسجد يكى بود، و براى پيامبر و براى من در مسجد اولادى به دنيا مى ‏آمد4.
گفتند: آرى بخدا قسم.

فرمود: آيا اقرار مى‏ كنيد كه عمر اصرار داشت شكافى بقدر چشم از خانه‏ اش به‏ مسجد باز كند، ولى حضرت اجازه نداد5 و فرمود: «خداوند به حضرت موسى عليه السّلام دستور داد تا مسجد پاكيزه‏اى بنا كند كه جز او و هارون و دو پسرش در آن سكونت نكنند، به من هم دستور داده مسجد پاكيزه ‏اى بنا كنم كه جز من و برادرم و دو پسرش در آن سكونت نكنند»؟
گفتند: آرى بخدا قسم.

اعلام ولايت در غدير خم‏

فرمود: آيا اقرار مى‏كنيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در روز غدير خم مرا فرا خواند و ولايت مرا اعلام كرد و فرمود: حاضران به غائبان برسانند.
گفتند: آرى بخدا قسم.

على عليه السّلام ولىّ هر مؤمن‏

فرمود: آيا اقرار مى‏كنيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در جنگ تبوك فرمود: «تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى، و تو صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من هستى»؟
گفتند: آرى بخدا قسم.

على عليه السّلام در مباهله‏

فرمود: آيا اقرار مى‏كنيد كه وقتى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اهل نجران را براى مباهله دعوت كرد،
كسى جز من و همسرم و دو پسرم را همراه نياورد؟
گفتند: آرى بخدا قسم.

على عليه السّلام در خيبر

فرمود: آيا مى ‏دانيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پرچم خيبر را بدست من سپرد و فرمود: «فردا پرچم را بدست كسى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست مى‏ دارد و خدا و رسولش او را دوست مى‏دارند، ترسو و فراركننده نيست و خدا خيبر را بدست او فتح مى‏ كند»؟
گفتند: آرى بخدا قسم.

على عليه السّلام در ابلاغ سوره برائت‏

فرمود: آيا اقرار مى‏كنيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مرا براى ابلاغ سوره «برائت» فرستاد، و غير مرا (كه ابو بكر بود) برگردانيد بعد از آنكه او را فرستاده بود6، و اين بخاطر وحى الهى بود كه فرمود: خداوند علىّ اعلى مى‏فرمايد: «از جانب تو كسى حق رساندن پيام ندارد مگر كسى كه از خودت باشد»؟
گفتند: آرى بخدا قسم.

على عليه السّلام در شدائد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله‏

فرمود: آيا اقرار مى‏كنيد كه هيچ كار مشكلى براى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پيش نيامد مگر آنكه بخاطر اطمينانى كه به من داشت مرا در آن موارد پيش مى‏ فرستاد. و هيچ گاه مرا به اسم صدا نزد، بلكه مى‏ فرمود: «اى برادرم» و يا «برادرم را به نزد من فراخوانيد»؟
گفتند: آرى بخدا قسم.

على از پيامبر و پيامبر از على عليهما السّلام‏

فرمود: آيا اقرار مى‏ كنيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در مورد دختر حمزه بين من و جعفر و زيد قضاوت كرد7 و فرمود: «اى على، تو از منى و من از توام، و تو صاحب اختيار هر مؤمن بعد از من هستى»؟
گفتند: آرى بخدا قسم.

ملاقاتهاى خصوصى پيامبر و امير المؤمنين عليهما السّلام‏

فرمود: آيا اقرار مى‏كنيد كه من با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در هر روز و شب به منزل يك ديگر مى‏رفتيم و خلوتى داشتيم، كه در آن اگر من سؤال مى‏كردم به من جواب مى‏گفت و اگر ساكت مى‏شدم خود آن حضرت شروع مى‏فرمود.
گفتم: آرى بخدا قسم.

على عليه السّلام افضل امّت‏

فرمود: آيا اقرار مى‏كنيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مرا بر جعفر و حمزه فضيلت داد و به فاطمه عليها السّلام فرمود: «تو را به ازدواج كسى در آوردم كه بهترين اهل بيتم و بهترين امتم، و مقدّمترين آنها در اسلام و بالاترين آنها در حلم و بيشترين آنان در علم است»؟
گفتند: آرى بخدا قسم.

على عليه السّلام سيد عرب‏

فرمود: آيا اقرار مى ‏كنيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «من آقاى فرزندان آدم هستم و برادرم علىّ آقاى عرب و فاطمه سيّده زنان اهل بهشت و دو پسرم حسن و حسين دو آقاى جوانان اهل بهشت هستند»؟
گفتند: آرى بخدا قسم.

على عليه السّلام غسل دهنده پيامبر صلى اللَّه عليه و آله‏

فرمود: آيا اقرار مى‏ كنيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به من دستور داد او را غسل دهم، و به من خبر داد كه جبرئيل مرا بر غسل او كمك مى ‏كند؟
گفتند: آرى بخدا قسم.

على عليه السّلام در حديث ثقلين‏

فرمود: شما را بخدا قسم مى‏دهم، آيا اقرار مى‏كنيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در آخرين خطابه‏اى كه براى شما ايراد كرد فرمود: «اى مردم، من در ميان شما دو چيز باقى گذاردم كه تا به آن دو تمسّك داريد هرگز گمراه نمى‏شويد: كتاب خدا و اهل بيتم»؟
گفتند: آرى بخدا قسم8 «16».

على عليه السّلام سابق الى اللَّه‏

سپس على عليه السّلام فرمود: شما را بخدا قسم مى‏دهم، آيا مى‏دانيد كه خداوند عز و جل در كتابش سابق را بر مسبوق در بيش از يك آيه فضيلت داده است، و احدى از اين امت از من نسبت به خدا و رسولش سبقت نگرفته است؟
گفتند: آرى بخدا قسم.

على عليه السّلام در «السابقون السابقون»

فرمود: شما را بخدا قسم مى‏دهم، آيا مى‏دانيد كه وقتى آيه وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ9، «سبقت جويندگان اوّل از مهاجرين و انصار»، و آيه السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ10، «سبقت جويندگان، سبقت جويندگان، آنان مقرّبان‏اند»، نازل شد، در اين باره از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سؤال شد. حضرت فرمود: «خداوند اين آيات را در مورد انبياء و جانشينان ايشان نازل كرده است. من افضل انبياء و رسولان خدايم، و على بن ابى طالب جانشين من افضل اولياء است»؟
گفتند: آرى بخدا قسم.

اجمالى از واقعه غدير خم‏

فرمود: شما را قسم مى ‏دهم، آيا مى‏ دانيد كه وقتى اين آيات نازل شد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ11، «اى كسانى كه ايمان آورديد از خدا و رسول و اولى الامرتان اطاعت كنيد»، و آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ12، «صاحب اختيار شما خدا و پيامبرش و كسانى‏اند كه ايمان آورده و نماز را بپا مى‏دارند و در حال ركوع زكات مى‏ پردازند»، و آيه أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً 13، «گمان مى‏ كنيد رها مى ‏شويد در حالى كه هنوز خداوند نمى‏ داند آنان كه از شما جهاد كردند و غير از خدا و رسولش و مؤمنين محل اعتمادى براى خود بر نگزيدند»،

وقتى اين آيات نازل شد مردم گفتند: يا رسول اللَّه، آيا اين آيات در باره بعضى‏ از مؤمنين است يا نسبت به همه آنان عموميت دارد؟ خداوند عز و جل به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را به آنان بشناساند و ولايت را مانند نماز و زكات و روزه و حجّشان برايشان تفسير كند. لذا مرا در غدير خم براى مردم منصوب نمود، و سپس خطابه‏ اى ايراد كرد و فرمود: «اى مردم، خداوند مرا به رسالتى فرستاده كه سينه‏ ام از آن به تنگ آمده و گمان كردم كه مردم مرا تكذيب مى‏ كنند، ولى خداوند مرا ترسانيد كه بايد اين پيام را برسانم و گر نه مرا عذاب خواهد كرد».

سپس دستور داد ندا كنند تا مردم جمع شوند، و بعد خطابه‏اى ايراد كرد و فرمود:
«اى مردم، آيا مى‏دانيد كه خداوند عز و جل صاحب اختيار من است و من صاحب اختيار مؤمنين هستم و من از خود آنان به ايشان صاحب اختيارترم»؟ گفتند: بلى، يا رسول اللَّه.

فرمود: «برخيز، اى على». من برخاستم و حضرت فرمود: «هر كس من صاحب اختيار او هستم اين على صاحب اختيار اوست. پروردگارا، هر كس او را دوست مى‏دارد دوست بدار و هر كس او را دشمن مى‏دارد دشمن بدار.
(در همان غدير خم) سلمان برخاست و عرض كرد: يا رسول اللَّه، ولايت و صاحب اختيارى او چگونه است؟ فرمود: «ولايت و صاحب اختيارى او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارترم على هم نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است».

خداوند تعالى هم اين آيه را نازل كرد: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً 14، «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را بعنوان دين شما راضى شدم». پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سه مرتبه تكبير گفت و فرمود: «اللَّه اكبر، كمال نبوت من و تكميل دين خدا ولايت على بعد از من است».

ابو بكر و عمر برخاستند و گفتند: يا رسول اللَّه، آيا اين آيات بخصوص در باره على است؟! فرمود: آرى، در باره او و جانشينانم تا روز قيامت است. گفتند: يا رسول اللَّه، آنان را براى ما بيان فرما. فرمود: برادرم و وزيرم و وارثم و وصيّم و جانشينم در امتم و صاحب‏ اختيار هر مؤمنى بعد از من على، سپس پسرم حسن، سپس پسرم حسين، سپس نه نفر از فرزندان پسرم حسين، يكى پس از ديگرى، كه قرآن با آنان و آنان با قرآنند. نه آنها از قرآن جدا مى‏شوند و نه قرآن از ايشان جدا مى‏شود تا بر سر حوض بر من وارد شوند».

همه حاضرين (در مجلس مناشده) گفتند: آرى بخدا قسم، همه آنچه گفتى دقيقا شنيديم و حاضر بوديم. و بعضى گفتند: اكثر آنچه گفتى حفظ كرده‏ايم ولى همه‏اش را بياد نداريم، ولى اينان كه همه‏اش را بياد دارند منتخبين و افاضل ما هستند.

امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: راست گفتيد. همه مردم در حفظ و بياد داشتن يكسان نيستند. قسم مى‏دهم آنان را كه اين مطلب را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بياد دارند كه بپا خيزند و بازگو كنند.

در اينجا زيد بن ارقم و براء بن عازب و ابو ذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت مى ‏دهيم كه سخن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را بياد داريم كه بر منبر ايستاده بود و تو در كنار او بودى و مى ‏فرمود: اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آنكه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و اطاعت من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است. من در اين باره- از ترس اهل نفاق و تكذيبشان- به پروردگارم مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گر نه مرا عذاب مى ‏كند.

اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به زكات و روزه و حج دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و تفسير نمودم، و به ولايت دستور داده و من شما را شاهد مى‏گيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است- و حضرت دست مبارك را بر على بن ابى طالب عليه السّلام قرار دادند- و سپس براى دو پسرش بعد از او، و سپس براى اوصياء از فرزندانشان بعد از آنهاست. آنان از قرآن جدا نمى‏ شوند و قرآن از آنان جدا نمى‏شود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند.

اى مردم، پناه و امامتان بعد از خودم و ولىّ و هدايت‏كننده شما را برايتان بيان كردم‏ و او برادرم على بن ابى طالب است و او در ميان شما بمنزله من در ميان شما است. در دين خود از او پيروى كنيد و در همه امورتان از او اطاعت نماييد، زيرا آنچه خداوند از علم و حكمتش به من آموخته نزد او است. از او بپرسيد و از او و جانشينانش بعد از او بياموزيد.

به آنان چيزى ياد ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از ايشان عقب نمانيد كه آنان با حق و حق با آنان است، نه ايشان از حق جدا مى‏شوند و نه حق از ايشان جدا مى‏ شود».
زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.

على عليه السّلام در حديث كساء

سليم مى‏گويد: سپس على عليه السّلام فرمود: اى مردم، آيا مى‏ دانيد كه خداوند در كتابش اين آيه را نازل كرد: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً 15، «خداوند خواسته است كه رجس و پليدى را از شما اهل بيت ببرد و شما را پاك گرداند».

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مرا و فاطمه و دو پسرم حسن و حسين را جمع كرد و رو اندازى16 بر روى ما انداخت و فرمود: «اينان اهل بيت من و فاميل و اقرباى من هستند. آنان را ناراحت مى‏ كند آنچه مرا ناراحت مى‏ كند، و مرا اذيت مى‏كند آنچه آنان را اذيت مى‏كند، و مرا به تنگ مى‏آورد آنچه آنان را به تنگ مى‏آورد. رجس و پليدى را از ايشان ببر و آنان را پاك گردان».

امّ سلمه عرض كرد: يا رسول اللَّه، من هم با شما هستم؟ فرمود: «عاقبت تو به خير است، ولى اين آيه فقط در باره من و برادرم و دخترم فاطمه و دو پسرم و نه نفر از فرزندان پسرم حسين بطور خاص نازل شده و احدى غير از آنان در اين آيه همراه ما نيست».

همه حاضرين (در مجلس مناشده) گفتند: شهادت مى‏دهيم كه امّ سلمه اين مطلب را براى ما نقل كرد. و ما همين را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پرسيديم، و آن حضرت براى ما مثل حديث امّ سلمه را نقل فرمود.

على عليه السّلام در صادقين‏

سپس على عليه السّلام فرمود: شما را بخدا قسم مى‏دهم، آيا مى‏دانيد كه خداوند اين آيه را نازل كرد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ17، «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد تقوى پيشه كنيد و با صادقين باشيد». سلمان عرض كرد: يا رسول اللَّه، آيا اين آيه عموميّت دارد يا به عدّه خاصّى مربوط است؟ فرمود: امرشدگان همه مؤمنين هستند كه به اين مطلب دستور داده شده‏اند، ولى «صادقين» مخصوص برادرم على و اوصياء من بعد از او تا روز قيامت است.
گفتند: آرى بخدا قسم.

على عليه السّلام بمنزله هارون‏

فرمود: شما را بخدا قسم مى‏دهم، آيا مى‏دانيد كه من در جنگ تبوك به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله عرض كردم: چرا مرا (در مدينه) بجاى خود گذاشتى18؟ فرمود: «مدينه جز من يا تو صلاحيت ديگرى را ندارد. و تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى مگر در اينكه پيامبرى بعد از من نيست»؟
گفتند: آرى بخدا قسم.

على عليه السّلام از شاهدان بر مردم‏

فرمود: شما را بخدا قسم مى‏دهم، آيا مى‏دانيد كه خداوند در سوره حج چنين نازل كرد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ، هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ‏ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ، فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصِيرُ19،

«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد ركوع و سجود بجا آوريد و پروردگار خود را عبادت كنيد و كار نيك انجام دهيد به اميد آنكه رستگار شويد. در راه خدا آن طور كه سزاوار است جهاد كنيد. او شما را برگزيد و در دين بر شما سختى قرار نداد، دين پدرتان ابراهيم كه از قبل شما را مسلمان ناميد، و در اين باره تا پيامبر شاهد بر شما باشد و شما شاهدان بر مردم باشيد. نماز را بپا داريد و زكات را بپردازيد و به كمك خداوند خود را از معصيت باز داريد. او صاحب اختيار شماست و خوب صاحب اختيار و خوب يارى‏كننده‏اى است».

(وقتى اين آيه نازل شد) سلمان بپا خاست و عرض كرد: يا رسول اللَّه، اينان چه كسانى هستند كه تو بر آنان شاهدى و آنان بر مردم شاهدند، و خداوند آنان را برگزيده و در دين بر آنان سختى قرار نداده، همان كه دين پدرشان ابراهيم است؟ فرمود: از اينان فقط سيزده نفر قصد شده و هيچ كس ديگرى از امت قصد نشده است. سلمان پرسيد: يا رسول اللَّه، آنان را براى ما بيان فرما؟ فرمود: «من و برادرم و يازده نفر از فرزندانم».
حاضرين در مجلس گفتند: آرى بخدا قسم.

على عليه السّلام در جانشينان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله‏

فرمود: شما را بخدا قسم مى‏ دهم، آيا مى ‏دانيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله خطابه‏ اى ايراد كرد- كه بعد از آن خطابه‏ اى ايراد نكرد- و فرمود:

«اى مردم، من در ميان شما دو چيز گرانبها باقى مى‏ گذارم: كتاب خدا و عترتم يعنى اهل بيتم. به اين دو تمسّك جوئيد كه هرگز گمراه نمى‏ شويد. خداوند لطيف خبير به من خبر داده و به من وعده داده است كه اين دو از يك ديگر جدا نمى‏شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند».

عمر بن خطاب در حال شبه غضب برخاست و گفت: يا رسول اللَّه، آيا همه‏ اهل بيتت چنين ‏اند؟ فرمود: نه، فقط اوصياء من از اهل بيتم، كه اوّل آنان برادرم و وزيرم و وارثم و خليفه من در امّتم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من علىّ است. سپس پسرم حسن، سپس پسرم حسين، سپس نه نفر از فرزندان حسين يكى پس از ديگرى تا بر سر حوض كوثر نزد من آيند. آنان شاهدان خدا در زمين و حجّت‏هاى او بر خلقش و خزانه‏داران علم او و معادن حكمت اويند. هر كس آنان را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و هر كس از آنان سرپيچى كند از فرمان خدا سرپيچى كرده است»؟

همه گفتند: شهادت مى ‏دهيم كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اين مطلب را فرمود.

كيفيّت مجلس مناشده‏

سپس سؤالهاى امير المؤمنين عليه السّلام از مردم تا ذكر آخر فضائلش ادامه پيدا كرد، و حضرت چيزى باقى نگذاشت مگر آنكه در آن مورد آنان را قسم داد و از آنان سؤال كرد تا آنكه همه مناقبش را و بسيارى از آنچه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به او فرموده بود ذكر كرد، و در همه آنها مردم سخن او را تصديق مى‏كردند و شهادت مى ‏دادند كه سخن حقّى است.

سليم مى‏ گويد: امير المؤمنين عليه السّلام چيزى از آنچه خداوند بخصوص در باره او يا در باره او و اهل بيتش در قرآن يا بر لسان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نازل كرده بود باقى نگذاشت مگر آنكه در آن مورد مردم را قسم داد. در بعضى از آنها همه مى‏ گفتند: «آرى»، و در مواردى عده‏اى ساكت مى‏ ماندند و بقيه مى‏ گفتند:

«آرى بخدا قسم»، و آنان كه ساكت بودند به اقراركنندگان مى‏ گفتند: شما نزد ما مورد اعتماد هستيد، و غير شما هم از كسانى كه به آنان اعتماد داريم براى ما نقل كرده ‏اند كه اين مطالب را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيده‏ اند.

حضرت فرمود: آيا اقرار مى‏كنيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «هر كس گمان كند مرا دوست دارد و بغض على را دارد، چنين كسى دروغ مى‏ گويد و مرا دوست ندارد»، و حضرت هنگام سخن دست بر سر من20 گذاشت. كسى از حضرت پرسيد: يا رسول اللَّه، اين مطلب چطور مى‏ شود؟

فرمود: «زيرا او از من است و من از اويم. هر كس او را دوست‏ بدارد مرا دوست داشته و هر كس مرا دوست بدارد خدا را دوست دارد. هر كس بغض على را دارد مرا مبغوض داشته و هر كس مرا مبغوض بدارد خدا را مبغوض داشته است».

حدود بيست نفر از بزرگان مهاجرين و انصار گفتند: «آرى بخدا قسم»، و بقيه ساكت ماندند.
امير المؤمنين عليه السّلام به سكوت ‏كنندگان فرمود: چرا ساكتيد؟ گفتند: اينان كه شهادت دادند در راستگويى و فضيلت و سابقه نزد ما مورد اعتماد هستند. حضرت فرمود: خدايا بر اينان شاهد باش.

آنان گفتند: پروردگارا، ما شهادت نداده ‏ايم و نگفته‏ ايم جز آنچه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيده ‏ايم، و آنچه افراد مورد اطمينان از اينان و ديگران براى ما نقل كرده‏ اند كه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيده ‏اند.

  • 1. « مناشده» در اصطلاح يعنى براى اقرار گرفتن از مخاطب در باره مطلبى، گوينده او را قسم مى‏دهد و از او اقرار مى‏ طلبد. در اين مجلس هم حضرت در باره فضائل خود و اهل بيتش مردم را قسم مى‏ دهد و از آنان اقرار مى‏ گيرد، كه از نظر تاريخى و اعتقادى ارزش مهمّى دارد.
  • 2. «ب»: و از هيچ كس ديگرى نبوده است.
  • 3. در باره ابتداى خلقت اهل بيت عليهم السّلام به جلد 25 بحار الانوار مراجعه شود.
  • 4. بايد توجه داشت كه اين مطلب اختصاص به آن دو بزرگوار دارد و بخاطر عصمتشان است كه از هر رجس و ناپاكى بدورند.
  • 5. در بحار: ج 39 ص 23 روايت كرده كه وقتى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دستور مسدود كردن درهاى رو به مسجد را صادر فرمود عمر بن خطاب آمد و گفت: يا رسول اللَّه، من دوست دارم آنگاه كه شما براى نماز مى ‏رويد به شما نگاه كنم. به من اجازه دهيد پنجره‏اى داشته باشم تا از آن به شما نگاه كنم. فرمود: خدا اجازه نداده است. گفت: پس به اندازه‏اى كه صورتم را در آن قرار دهم؟ فرمود: خدا اجازه نداده است. گفت: به اندازه‏اى كه دو چشمم را در آن قرار دهم؟ فرمود: خدا اجازه نداده است. و اگر بگوئى بقدر يك سر سوزن، باز هم به تو اجازه نخواهم داد. قسم به آنكه جانم بدست اوست من نه شما را خارج كرده ‏ام و نه او را داخل نموده‏ ام. بلكه خداوند او را داخل نموده و شما را خارج كرده است.
  • 6. در بحار: ج 35 ص 295 از امام صادق عليه السّلام چنين روايت كرده است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سوره برائت را بدست ابو بكر فرستاد تا در موسم حج براى مردم بخواند. جبرئيل نازل شد كه: «از جانب تو جز على حق ابلاغ ندارد». آن حضرت، على عليه السّلام را فرا خواند و دستور داد تا بر شتر عضباء سوار شود و خود را به ابو بكر برساند و سوره برائت را از او بگيرد و در مكه براى مردم بخواند. براى تفصيل بيشتر به بحار: ج 35 ص 284 باب 9، و الغدير: ج 6 ص 341 مراجعه شود.
  • 7. در بحار: ج 20 ص 372 روايت كرده است كه وقتى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در عمرة القضاء از مكه خارج شد، دختر حضرت حمزه دنبال حضرت آمد و صدا مى ‏زد: اى عمو، اى عمو. امير المؤمنين عليه السّلام او را به فاطمه زهرا عليها السّلام سپرد و فرمود: دختر عمويت را نگهدارى كن. در اينجا امير المؤمنين عليه السّلام و جعفر و زيد بن حارثة بر سر نگهدارى او سخن گفتند. امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: من سزاوارترم چون او دختر عموى من است. جعفر گفت: دختر عموى من است و خاله او همسر من است. زيد گفت: دختر برادرم است. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در اين باره قضاوت كرد كه بايد همراه خاله‏ اش باشد و فرمود: «خاله بمنزله مادر است». و به امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: «تو از منى و من از توام». و به جعفر فرمود: «تو در خلقت و اخلاق به من شباهت دارى». و به زيد فرمود: «تو برادر ما و از موالى ما هستى».
  • 8. تا اينجا از نسخه‏ هاى «الف» و «ج» نقل شد، و بقيه مناشدات از نسخه‏ هاى «ب» و «د» نقل مى‏ شود. در كتاب احتجاج در اين قسمت چنين اضافه شده است: فرمود: شما را بخدا قسم مى ‏دهم، آيا مى ‏دانيد كه من اوّلين امت در ايمان به خدا و رسولش هستم؟ گفتند: آرى بخدا قسم.
  • 9. سوره توبه: آيه 100.
  • 10. سوره واقعه: آيه 10.
  • 11. سوره نساء: آيه 59.
  • 12. سوره مائده: آيه 55.
  • 13. سوره توبه: آيه 16.
  • 14. سوره مائده: آيه 3.
  • 15. سوره احزاب: آيه 33.
  • 16. در كتاب احتجاج: روانداز فدكى.
  • 17. سوره توبه: آيه 119.
  • 18. در جنگ تبوك پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شخصا با لشكر حركت كرد و امير المؤمنين عليه السّلام را به عنوان نائب و جانشين خود در مدينه منصوب كرد. منافقين از اين مطلب سوء استفاده كرده و گفتند: نسبت به على تغيير نظر داده كه او را با خود نبرده است. در جواب منافقين حضرت مطلب فوق را فرمودند.
  • 19. سوره حج: آيه 78.
  • 20. «الف»: بر سينه‏ ام.
منابع: 

أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، صص: 287-300