ميرزا محمّد ثقفى تهرانى‏

در جمادى الثانى سال( 1313 ه. ق.) حاج ميرزا ابو الفضل تهرانى صاحب فرزندى گرديد كه او را محمّد ناميدند.

ولادت اين كودك، فضاى زندگى را سرشار از صفا ساخت؛ ميرزا ابو الفضل از اين كه خداوند خانه ‏اش را با ميلاد اين نوزاد، غرق شادى نموده است، به درگاه الهى سپاس گفته و با خود زمزمه مى‏ كند:« اميد آن كه به فضل پروردگار، فرزندم آينده ‏اى درخشان داشته و در سلك كاروان فضيلت و تقوا در آيد و در حفاظت از ميراث علمى و فرهنگى اين خاندان بكوشد.»

ميرزا ابوالفضل با استعانت از خداوند متعال و برخوردارى از توانايى ‏هاى علمى و اخلاقى، كمال كوشش را در تربيت اين كودك به كار برد و به تدريج او را با قرائت قرآن، ادبيات فارسى و مقدمات عربى آشنا كرد.

تلاش وى اين بود كه فرزندش، انسانى صالح و فرزانه و به دور از تعلّقات دنيوى رشد يابد.

نصايح پرمايه پدر و تذكّرات ارزنده او، گوش جان محمّد را نوازش مى‏ داد و كشت زار ذهن و انديشه ‏اش با جرعه ‏هاى ناب حكمت والدش آبيارى مى‏ گرديد. استعداد و اشتياق درونى و راهنمايى ‏هاى پدر موجب گرديد تا وى حتى در دوران طفوليت به همه مناظر طبيعى و تاريخى به ديده عبرت بنگرد و مشاهداتش با نتيجه گيرى‏ هاى عالى توأم گردد و بذرهاى معرفت و حكمت در نهاد وجودش شكوفا شود.

دانش اندوزى‏
محمّد كه حتى در دوران كودكى از آموختن غفلت نداشت و سرلوحه زندگى‏ اش تحصيل معارف دينى و آراستن روح و روان به فضايل بود، پس از آن كه دوران كودكى را پشت سر نهاد، تصميم گرفت فراگيرى علوم اسلامى را با جديّت ادامه دهد لذا محضر استادانى چون: آقا ميرزا كوچك، آقا شيخ بزرگ و اخوان ساوجيان، را مغتنم شمرد و مقدمات، ادبيات، سطوح، فقه و اصول را نزد اين بزرگواران آموخت.

وى در سال 1341 ه. ق. براى تكميل مدارج علمى به شهر مقدس قم مهاجرت نمود. او با شنيدن كمالات معنوى و توانايى علمى آية اللّه حاج شيخ عبد الكريم حائرى، عزم خود را جزم نموده و به حوزه درسى اين فقيه والامقام راه يافت؛ تا يك دوره فقه و اصول را نزدش فراگيرد.

از آنجا كه اين طلبه جوان و جوياى معرفت، روح و قلب خويش را با عشق و ارادت به ساحت مقدس ستارگان درخشان آسمان امامت سرشار ساخته بود و تمام وجودش از توسّل موج مى‏ زد، با اخلاص ويژه، قريحه شعرى خويش را به كار گرفت و قصيده بلندى براى حضرت مهدى( عج) سرود كه در آن نقش توسّل به خوبى مشهود است؛ در بخشى از اين سرود آمده است:
       اى حضرت صاحب زمان، اى پادشاه انس و جان       لطفى نما بر شيعيان، تأييد كن دين مبين‏
       توفيق تحصيلم عطا فرما و زهد بى ريا                     تا گردم از لطف خدا، از عالمين عاملين‏
        خاصه كنون كه فيض حق، مدحت سرودم آن چنان    كز خامه ريزد بر ورق، جاى مركب انگبين‏
        من گر چه از فرط گنه، شرمنده و زارم ولى            شادم كه خاكم كرده حق، با آب مهر تو عجين‏

آية اللّه حاج شيخ عبد الكريم حائرى به استعداد شاگردان توجه داشت و براى رشد طلبه‏ هاى برجسته، كوشش و نظارت بيشترى مى‏ نمود.

ميرزا محمّد ثقفى در زمره اين افراد بود كه علاوه بر روابط استادى و شاگردى، رابطه‏ اى صميمانه با مربى عالى قدرش داشت و همواره به ياد محبت‏ هاى بى دريغ و مخلصانه آية اللّه حائرى بود و از او قدر دانى و حق شناسى مى‏ كرد.

افتخار ديگر حاج ميرزا محمّد ثقفى اين بود كه همراه شاگردان برجسته و مشهورى چون آيات عظام: امام خمينى، گلپايگانى، اراكى، مرعشى نجفى، سيّد محمّد تقى خوانسارى و سيّد احمد خوانسارى در درس استاد حاضر مى ‏گرديد.

« درر الاصول» كه به آن« درر الفوائد» نيز مى‏ گويند، شامل همه مباحث علم اصول جزء بحث اجتهاد و تقليد است كه آية اللّه حائرى آن را از تقريرات درس استادش آية اللّه سيّد محمّد فشاركى استخراج و تنقيح نموده است. اين اثر كه در زمان حيات آن مرحوم در دو جلد انتشار يافت، محور بحث‏هاى اصولى محقّقان و مراجع بزرگ قرار گرفت. آية اللّه حاج ميرزا محمّد ثقفى اين اثر را مورد بررسى علمى قرار داد و حواشى ارزنده‏ اى بر آن نگاشت كه به نام« غرر العوائد» معروف است.

وى در آغاز اين شرح و حاشيه گفته است: اين نوشته ‏ها قسمتى از مطالبى است كه از محضر درس شيخ اجلّ و استاد اعظم استفاده كرده‏ ام كه خداوند به بركت او، زمين را پر از علماى عادل و فقهاى بزرگ و متبحّر كرده كه آنها مراجع تقليد مردم در شهرهاى اسلامى شوند. خداوند عالى ‏ترين پاداش‏ها را از ناحيه اسلام به اين شخص بزرگ كه نامش را در آفاق منتشر ساخت، عطا فرمايد.

آنگاه اشعارى به زبان عربى در مدح استاد خود ذكر مى ‏كند كه ترجمه ‏اش چنين است: او علاّمه روزگار، پناه همه مردم، فريادرس زمان و محور دائره علم و عمل است.

افكار و انديشه‏ هايش، گوهرهايى است كه درخشندگى شعاع انوارش همانند تابش ماه است و لذتى شيرين ‏تر از عسل دارد.

به وسيله اين گوهرهاى درخشان، گره‏ هاى فقه گشوده شده و دريافت فقاهت از براى او از جانب شرع مقدس، احكام به وسيله اين زيورها آراسته گرديد. زعامت و رياست دين بر قامت اين عالم بزرگوار استوار گشت و پس از او در جهان جاى باز كرده و به يادگار از او جاويد و آشكار گشت.

فقيه فرزانه، آقا ميرزا يوسف ايروانى مى‏ نويسد:
حاج ميرزا محمّد ثقفى دو دوره اصول خارج و عمده مباحث فقهى را از بحث رئيس الشيعة، مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى يزدى- رضوان اللّه عليه- استفاده نمود و وى به خطّ شريف خويش به مقام اجتهاد و اعتماد او تصريح نمود.

آية اللّه آقا شيخ ابو القاسم قمى كه از سوى آية اللّه حائرى مسئوليت امتحان فضلاى حوزه علميه قم را داشت، اجتهاد آية اللّه ثقفى را تصديق كرده و مى‏ نويسد:
«... عالم عادل، فقيه كامل، جامع فضايل، مورد وثوق و معتمد، ميرزا محمّد فرزند حاج ميرزا ابو الفضل تهرانى؛ از تهران به شهر مقدس قم مهاجرت نمود تا به تكميل علم و عرفان بپردازد كه پس از تحمل رنج و زحمت، به مقام اجتهاد و استنباط رسيد. بر او اين نعمت بزرگ و منزلت رفيع گوارا باد و ذلك فضل اللّه يوتيه من يشاءو او را به مراعات احتياط و پرهيزگارى توصيه مى ‏كنم و از وى مى‏ خواهم مرا در دعاهاى خود فراموش نكند، كما اين كه من هم او را به هنگام دعا از ياد نمى ‏برم. اين متن در تاريخ 22 رمضان سال( 1347 ه. ق.) تحرير گرديده است.»

در محضر استادان‏
پس از تأسيس حوزه علميه قم توسط آية اللّه حائرى و مهاجرت طالبان علم و معارف دينى به قم، وجود مدرّسان عالى مقام و ممتاز ضرورت پيدا كرد. لذا مؤسس حوزه از برخى عالمان طراز اول شهرها دعوت نمود؛ از جمله اين افراد شيخ محمّد رضا نجفى مسجد شاهى و آية اللّه سيّد ابو الحسن رفيعى قزوينى بودند.

آقا شيخ محمّد رضا نجفى مسجد شاهى( 1287- 1362 ه. ق.) حاج ميرزا محمّد ثقفى محفل درسى اين فقيه فاضل را مغتنم شمرد و سطوح عالى فقه و اصول را نزد وى فرا گرفت و از ايشان به دريافت اجازه عامه- مشتمل بر سه طريق متصل به امام عليه السّلام- با تصريح به اهليّت فتوا نائل شد.

آية اللّه مسجد شاهى در اجازه‏ اى كه در سوم شعبان سال( 1345 ه. ق.) براى آية اللّه ثقفى صادر نموده است، او را عالم فاضل كامل، عماد علماى اعلام، عميد فقيهان اهل بيت، ثقة الاسلام و مستنبط احكام دانسته و به عنوان كسى كه در شرف حسب و نسب جامعيت دارد، معرفى كرده و تاكيد نموده است: به دليل استمرار در كسب علوم از سنين كودكى و اهتمام در فراگيرى مشكلات فقهى و پشت سر نهادن رياضت‏ها و رنج‏هاى اين مسير، از قدرت اجتهاد برخوردار شده و به اين مرتبه رسيده و قادر است با دلايل محكم و استوار، مسايل مورد نياز و احكام شرعى را درك كند.

آية اللّه سيّد ابو الحسن رفيعى قزوينى( 1359- 1310 ه. ق.) اين عالم بزرگوار نيز تصميم مى ‏گيرد كه از قزوين به قم بيايد تا هم دانش فقهى و اصولى خود را در مكتب آية اللّه حائرى به كمال رساند و هم علوم عقلى را در اين حوزه رواج دهد. آن جناب در قم مورد عنايت مؤسس حوزه قرار گرفته و به امر ايشان در رمضان( 1344 ه. ق.) در مسجد بالاسر حرم بر كرسى تدريس مى ‏نشيند.

حاج ميرزا محمّد ثقفى نزد آية اللّه رفيعى بخش‏ هايى از اسفار اربعه ملا صدرا و شرح منظومه حكيم سبزوارى را آموخت. مرحوم ثقفى مباحث حكيم رفيعى قزوينى را در شرح منظومه تقرير نمود و حواشى ارزنده ‏اى بر آن نگاشت.

آن فرزانه عالى قدر نيز اجازه جامعى براى شاگردش در علوم عقلى و نقلى نوشت كه در آن، وى را در زمره علماى اعلام و محقّقين فضلا و فقيهان بزرگ، كه بندگان خدا به وجود آنان هدايت مى‏ شوند و طريق استوار را طى مى‏ كنند، قلمداد نمود و افزود:
نامبرده، عالم عاملى است كه به اخلاق حسنه و ملكات پسنديده آراسته مى ‏باشد و اهل ورع و تقوا است و در بين اقران و همگنان، برجستگى و مهارت در علوم شرعى، فقهى، اصولى و الاهى دارد. او در قم بهره وافرى از علوم عقلى و قواعد حكمت و تحقيق و تدقيق در اين معارف برد و موفق گرديد احكام شرعى را از مدارك مشخص استنباط كند و به حدّ اجتهاد نائل گردد و رتبه حكم و افتاء را از آن خود سازد. و بر مردم است كه بر فتاوى او اعتماد نمايند و در مخاصمات و منازعات به آنچه او حكم مى‏ دهد، راضى شوند. و به او اجازه دادم كه از كتب اربعه مشهور و ساير كتب حديث چون وسايل الشيعة، وافى، بحار الانوار و ساير كتب حديث، زيارات، ادعيه و... روايت نقل كند. اين اجازه و تصديق، در تاريخ يازدهم شعبان 1345 ه. ق. توسط رفيعى قزوينى صادر گرديده است.

يكى از سه طريق اجازه روايتى آية اللّه ثقفى قابل توجه است.

زيرا سلسله سند آن از طريق علماى اصفهان و قزوين به علاّمه مجلسى مى‏ رسد:
«... خبر داد مرا استاد علاّمه شيخ فتح اللّه شيرازى اصفهانى معروف به شريعت و سيّد حسن صدر الدين عاملى و حاج سيّد محمّد قزوينى از سيّد مهدى قزوينى از عمويش سيّد باقر قزوينى از دايى او علاّمه بحر العلوم از سيّد حسين قزوينى صاحب معارج الاحكام فى شرح مسالك الافهام و شرايع الاسلام از پدرش امير ميرزا ابراهيم فرزند امير معصوم از مولا محمّد باقر مجلسى...».

اجازات ديگر اجتهاد و روايت ايشان، عبارتند از: اجازه اجتهاد از آية اللّه سيّد ابو الحسن اصفهانى، آية اللّه آقا سيّد محمّد تقى خوانسارى و مرحوم آقا ضياء الدين عراقى.

تلاش‏هاى علمى
آية اللّه حاج ميرزا محمّد ثقفى پس از هفت سال اقامت در شهر مقدس قم، در سال 1348 ه. ق. به تهران بازگشت و با كوله بارى از اندوخته ‏هاى علمى و معنوى به فعاليت‏ هاى علمى، فرهنگى و تبليغى پرداخت و صيانت از ارزش‏هاى دينى را به طور جدّى مورد توجه قرار داد و در اين راه زحمت‏هاى وافرى را پذيرا گرديد.

ايشان در مدرسه سپهسالار( شهيد مطهرى كنونى) در رشته فقه، اصول و معارف عقلى، تدريس و اقامه جماعت داشت. كتابخانه مفصّلى در خانه تدارك ديده بود كه در آن، نسخه‏ هاى نفيسى از آثار علماى گذشته و نيز نوشته‏ هاى ارزشمند جدّ فاضلش آية اللّه حاج ميرزا ابو القاسم كلانتر و پدر دانشمندش آية اللّه حاج ميرزا ابوالفضل كلانتر تهرانى و برخى از تأليفات استادان علماى معاصر را نگهدارى مى ‏نمود.

نامبرده اين كتابخانه مفصل را به مدرسه سپهسالار اهدا نمود؛ تا در آن جا به عنوان مجموعه ‏اى گرانبها و ميراثى ارزشمند حفظ شود و نيز مشتاقان دانش از منابع آن استفاده كنند.

تأليفات‏
آية اللّه ثقفى به تأليف و تحقيق نيز مبادرت نمود و آثارى چند در مباحث حكمت، فقه، اصول و تفسير بر جاى نهاد كه عبارتند از:

1- غرر العوائد؛ در حواشى بر كتاب« درر الفوائد» آية اللّه حاج شيخ عبد الكريم حائرى؛ كه در تهران به طبع رسيده است.
2-  حاشيه بر مكاسب شيخ مرتضى انصارى؛
3- حاشيه بر كفاية الاصول آخوند خراسانى؛
4- كتاب نكاح؛ حاوى تقرير مباحث آية اللّه حائرى.
5- حاشيه بر سيوطى؛( يك دوره كامل).
6-  حاشيه‏اى جامع بر منظومه حاج ملا هادى سبزوارى؛ كه تقريرات درس استادش آية اللّه سيّد ابو الحسن رفيعى قزوينى است.
7-  رساله‏اى در جواز رجوع به حكّام جور در مواقع ضرورت؛
8- حاشيه بر ترجمه و شرح كشف المراد خواجه نصير طوسى؛ تأليف علاّمه شعرانى.
9-  حاشيه بر كتاب راه سعادت؛( در اثبات نبوّت خاتم الانبيا و حقانيت دين مبين اسلام)، تأليف مرحوم آية اللّه شعرانى.
10-  تفسير روان جاويد؛ در پنج مجلّد.
11-  ديوان اشعار؛ شامل قصايد، غزليات، مدايح و مراثى اهل بيت عليهم السّلام.

در عرصه شعر و شاعرى‏
يكى از مواهبى كه « حكيم سخن در دهان آفرين»، نصيب آية اللّه ثقفى نمود، برخوردارى ايشان از ذوق شعرى و توانايى در سرودن انواع قالب‏هاى منظوم است كه به كمك اين ذوق عالى، با جهان رازها، زيبايى‏ها و عوالم اخلاص و كمال بيشتر آشنا گرديد و موفق شد مجموعه‏اى از مضامين آموزنده را به رشته نظم بكشد.

ناگفته نماند كه پدر او( آية اللّه حاج ميرزا ابو الفضل تهرانى) كه ديوان اشعارش، آن هم به زبان عربى، مورد استفاده اهل نظر است و از شاعران دانشور معاصر به شمار مى‏ آيد و فصاحتش در سروده ‏هاى تازى زبانزد مشاهير عرب و عجم است، به هنگام نشو و نما و تربيت فرزندش زيبايى ‏ها، لطايف و ظرايف شعرى را براى او بازگو مى ‏نمود و ميرزا محمّد ثقفى كه چنين مايه‏ هاى ذوقى را با كمك پدرش از سنين نوجوانى در خود تقويت مى‏ كرد، همراه با كسب فضايل و تحصيل علوم اسلامى، به شعر و شاعرى توجّه داشت و با شناخت مهارت‏ هاى ادبى و طهارت زبان و تزكيه درون و محافظت و مراقبت بر لطافت‏ هاى شعرى، اهل اين معانى گرديد و در دوران تحصيل در شهر مقدس قم با سرودن قصايد و غزلياتى نيكو و پر محتوا نشان داد كه قريحه‏اى پر مايه دارد.

وى انديشه ‏هاى كلامى و فلسفى خود را با جنبه‏ هاى ذوقى پيوند داد و از زبان شعر، بخشى از حقايق و گرايش‏ هاى اعتقادى و حكيمانه خويش را مشخص كرد.

اشعارش ضمن برخوردارى از معانى بلند و مقاصد عالى، ساده و روان است. محور فكرى اين مفسّر شاعر بنيان‏ هاى عقيدتى و باورهاى مذهبى و به خصوص اظهار ارادت به ساحت مقدس خاندان عصمت و طهارت عليهم السّلام است. قصايدى حاوى حكمت و اندرز دارد كه در آن‏ها زهد، ارادت به خاندان پيامبر، مناقب، مدايح و مراثى اهل بيت عليهم السّلام ديده مى‏ شود. وى معارف قرآنى، پندها، حكمت‏هاى پرمايه و برهان‏ هاى فلسفى را ماهرانه با يكديگر آشنايى داده و از آن‏ها نتيجه اخلاقى مى ‏گيرد. و خواننده را از خواب غفلت بيدار مى ‏كند.

آية اللّه ثقفى در شعر عربى و فارسى يد طولايى داشت و در انواع شعر اعم از قصيده، غزل، رباعى، دو بيتى و... آثارى بس دلنشين و پر جاذبه و ارزنده دارد.

بخشى از قصيده او در فضايل و مناقب حضرت‏على عليه السّلام چنين است:
          اگر تراست بسر شور عشق حىّ قدير           بنوش جام مى معرفت ز خم غدير
          ز غير دوست نگردد دل تو پاك مگر            به آب مهر ولىّ خدا شود تطهير
         على عالى اعلى كه نام او مشتق                    زنام حق شد و بر ساق عرش شد تحرير
         على است مظهر اسما حق به عين ظهور         على است مخزن اسرار حق به سر ستير
         على است اسعد و اتقى ز هر سعيد و تقى         على است اعلم و اشجع ز هر عليم و دلير
          ز زهد او نتوان دم زدن كه دنيا را                 طلاق داد و برون كرد ياد آن ز ضمير
         على ولى و على والى و على مولى                على است ساقى كوثر قسيم خلد و سعير
         على وصى رسول و على است زوج بتول        ابو الائمه و بر مؤمنان يگانه امير
          به وقت مهر على مهربان و حاتم بخش            به گاه قهر على قهرمان و افسر گير
          فزود رونق اسلام چون گرفت علم                 ز دود كفر ز گيتى كشيد چون شمشير
          گشود باب معارف چو رفت بر منبر              ببست راه مظالم نشست چون بر سرير
          نكرده احصا فضلش مگر خدا در ذكر            از آن شده است امام مبين بدو تفسير
          ز حق كسى ننموده است چون على تقديس       چو حق كسى ننموده است از على تقدير
         على ز بعد نبى اشرف است از همه خلق         اطاعتش شده مفروض بر صغير و كبير
         به نص« انفسنا» شد ز انبيا افضل                 ز عيب و نقص مبرّى به آيه تطهير

غزلى عارفانه كه وى در سنين جوانى سروده‏است:
          تا به رخ آن زلف مشكين را پريشان مى‏كنى             روز و شب را بر من غمديده يكسان مى‏كنى‏
            ليك چون با شانه آن را مى‏نمايى آشنا                   غصه دل مى‏گشايى مشكل آسان مى‏كنى‏
            زلف در دست صبا بگذار و چشم من به راه         اشكباران مى‏كنم تا مشك افشان مى‏كنى‏
            دل زمن در انتظار مقدمت خون شد ولى              از اميد وصل خود لب را تو خندان مى‏كنى‏
            دوش در بزم حريفان جلوه كردى بى حجاب         چون به ما نوبت رسد پيدا و پنهان مى‏كنى‏
            جان فداى لعل خندانت كه چون آرى برون           عقد مرواريد از آن، دل را تو غلتان مى‏كنى‏
            روز با ما محرم و شب با رقيبان گرم راز             تا بكى با دوستان جانا تو دستان مى‏كنى‏
            گر شبى با ما بروز آرى و روزى را شب كنى        روز را نوروز و شب را روز رخشان مى‏كنى‏
            طرفه جادويى است چشمت كز نگاهى دلفريب        عالم نحرير را مرغ غزل خوان مى‏كنى‏
            گر« محمّد» جان دهد در راه عشقت زنده است       چون كه با او يك نفس سر در گريبان مى‏كنى‏

به سوى سراى جاويد
سرانجام آية اللّه ثقفى پس از عمرى مجاهدت و كوشش‏هاى فرهنگى با بر جاى نهادن آثار علمى نفيس و نيز تربيت طلاّبى فاضل و پرورش فرزندانى پر مايه، در 18 مرداد 1364؛ مطابق( 1406 ه. ق.) دار فانى را وداع گفت و به سراى جاويد شتافت.
پيكر پاكش بر حسب وصيّت، بعد از تشييع جنازه‏اى با شكوه در تهران، به مشهد مقدس انتقال داده شد و در جوار بارگاه حضرت على بن موسى الرضا عليه السّلام دفن گرديد.