کتاب شناسی تفسير روان جاويد

روان جاويد در تفسير قرآن مجيد
تأليف، مرحوم حاج ميرزا محمّد ثقفى تهرانى

آغاز تأليف « تفسير روان جاويد»، آن گونه كه مؤلّف در آغاز اشاره كرده، رمضان سال 1360 قمرى بوده است و بعد از وقفه ‏اى چند ساله، سرانجام در 1383 قمرى به پايان رسيده است.

عنوان « روان جاويد در تفسير كلام مجيد» در محاسبه حروف ابجد با همان تاريخ برابرى مى ‏كند. مؤلّف در ابتدا رويكرد كلّى تفسيرى خود را اينگونه توضيح مى ‏دهد:« از جهات قرآن, جهتى را در نظر گرفتم كه براى آن نازل شده، و آن هدايت متّقين است».

دوم اينكه چون در تفسير، توجّه به احاديث مأثور ضرورت دارد و فهم بسيارى از آيات قرآنى جز در پرتو تبيين معلّمان وحى ممكن نيست، ايشان « تفسير صافى»، اثر مرحوم فيض كاشانى ( ضوان اللّه عليه) را ملاك قرار داده و روايات تفسيرى را از اين كتاب برگزيده است. سديگر آنكه مخاطب مؤلّف در اين تفسير، عموم هستند و براى آنكه به همه آنان نفع برسد « تا توانسته مطالب را تنزّل داده و عبارات را ساده نوشته است».

تأكيد مؤلّف بر اين سه عنصر اصلى و به ويژه عنايت به وجهه هدايتى قرآن، موجب شده است كه مؤلّف در مقام تفسير آيات از بحث‏ هاى تفصيلى و تخصصّى، خصوصا بحث‏ هاى فنّى و ادبى- كه در بسيارى از تفسيرهاى قديم رواج داشته است- فاصله بگيرد, امّا به مباحث علمى كلامى و فلسفى، تا آنجا كه به ابعاد هدايتى قرآن ارتباط دارد، بيشتر بپردازد.

روش كار بدين صورت است كه مؤلّف ابتدا يك يا چند آيه از يك سوره را مى ‏آورد، آنها را ترجمه مى‏ كند و سپس به تفسير مى ‏پردازد. گاه نيز مطالبى را افزون بر تفسير آيه، با عناوين ايقاظ، شرح، ارشاد، تحقيق و... ارائه مى ‏كند. در تفسير آيات، گذشته از تأكيدى كه بر نقل روايات بر پايه تفسير صافى دارد، مهمترين نكات مربوط به آيه را مطرح مى ‏نمايد.

اين نكات و آنچه به صورت استطرادى ارائه مى‏ كند، ممكن است درباره قرائت آيه، شأن نزول آن يا بحثى كلامى، فقهى، تاريخى و امثال آن باشد.

براى نمونه در تفسير آيه « مالك يوم الدّين» توضيح مى‏دهد كه فرق بين قرائت « مالك» و« ملك» در چيست و از نظر فقهى در قرائت نماز بهتر است هر دو صورت خوانده شود.

آنگاه به مناسبت توضيح كلمه « يوم» نظريه فقها را در خصوص تعيين نيمه شب شرعى مطرح مى ‏كند, بحث مفصّل او درباره « آيه» قرآن و ملاك تشخيص و تعيين آن بحثى دلنشين است، به عقيده ايشان، هر آيه معرّف يك « واحد خطاب» است كه فرشته وحى بر رسول خدا القا كرده و آن حضرت نيز بى ‏كم و كاست و حتّى با حفظ فاصله بين دو واحد، آن را بر مؤمنان و مخاطبان تلاوت مى ‏كرده ‏اند.

از اين رو چه بسا روى مى ‏دهد كه يك مطلب در چند آيه تمام مى ‏شود و اين بدان معناست كه آن مطلب در چند « واحد خطاب» القا شده است, بحث‏هاى كلامى و استدلالى مؤلّف درباره چگونگى اثبات معاد جسمانى و گزارش وى از برخى كوشش‏ هاى اهل حكمت در تبيين استدلالى و عقلانى اين معاد و انتقاد او از برخى توضيحات حكما، با اين عبارت كه اين توضيحات « با ظواهر آيات و اخبار و كيفيّت مغروسه در اذهان متشرّعه كاملا وفق ندارد،

اگر چه انصاف آن است كه خيلى زحمت كشيده و مجاهدت نموده و تمام مشكوك و شبهات را دفع نموده‏ اند»، از نمونه‏ هايى است كه هم از آگاهى وافر مؤلّف در مباحث فلسفى حكايت دارد و هم روش و ديدگاه او را باز مى ‏شناساند,

همچنين است بحثى مبسوط درباره عذاب دوزخ و خلود در آتش و نقد وى از نظريه ابن عربى در اين خصوص, در يك جا به مناسبت آيه« و لا تلقوا بايديكم الى التّهلكة» بحثى تذكارى درباره « تقيّه» و لزوم رعايت اين قاعده عقلايى- دينى پيش مى ‏كشد و تأكيد مى‏ كند كه « بر حسب فرموده حضرت امير عليه السّلام در نهج البلاغه، خداوند از علما اخذ ميثاق نموده است كه با ظلمه به هيچ وجه توافق ننمايند، چه رسد به تبعيّت و معاونت كه موجب سلب توفيق و انحراف از طريق هدايت و ترويج شرع خواهد بود».

در همين بحث است كه از مجاهدت‏هاى استادش مرحوم آيت اللّه حايرى يزدى ياد مى ‏كند كه تحمّل ناملايمات نمود و در موقع هتك حرمت از خودش و حروم ائمه اطهار چه صبر و بردبارى بروز داد كه ما مبهوت و متحيّر شديم تا در ظرف چند سال ايران را از علم پر كرد».

ذكر اين نمونه از بحث مؤلف نيز بى‏ وجه نيست كه ايشان به مناسبت بحث معاد بر تخصصى بودن شاخه‏ هاى مختلف علوم دينى تأكيد مى ‏كند و اينكه ورود به هر يك از اين شاخه‏ ها نيازمند آگاهى از مباحث آنهاست و« هر علمى اهل و متخصّص و خبره دارد» و وظيفه فقها بيان احكام شرعيّه فرعيّه است و اين منصب را امام به آنها مرحمت فرموده است و مورد تقليد نيز، چنانكه علماى اعلام و فقهاى اسلام بيان فرموده ‏اند، احكام فرعيه عملّيه است و در اصول دين و اصول فقه و نحو و صرف و لغت و موضوعات مستنبطه عرفى يا لغوى و موضوعات صرفه تقليد راه ندارد».

آنگاه نتيجه مى‏ گيرد كه پرداختن به مسايل عقلى و پاسخ‏گويى به پرسش‏ هاى كلامى براى علما مستلزم وقوف بر اين مباحث است و آن « علاوه بر استعداد و عقل كامل، يك عمر زحمت و مجاهدت مى ‏خواهد».

از اين دست مباحث استطرادى در اين كتاب كم نيست و بر ارزش و اعتبار آن افزوده است. مؤلف به مناسبت‏ هاى مختلف از كتاب‏هاى گوناگون نقل مطلب مى ‏كند و وقوفش بر مباحث كلامى، فقهى و فلسفى كاملا آشكار است.

آرا و اقوال علما را با احترام نقل مى ‏كند و از نقد علمى و استدلالى آنها ابا ندارد و به ويژه نسبت به استنباطات و بيانات مرحوم فيض كاشانى، كه روان جاويد، در واقع شرحى بر آن مى ‏تواند تلقّى شود، بارها مناقشه كرده است.

مرحوم آيه اللّه آقا ميرزا يوسف ايروانى كه عهده ‏دار تصحيح و مقابله چاپ نخست كتاب بوده است، در يادداشت خود بر كتاب، نكات ممتاز اين تفسير را بازگفته كه نقل همراه با تلخيص آن مى‏تواند پرتوى روشن‏تر بر اين اثر ارجمند بيفكند:

« آنچه اين بنده در حين اشتغال به تصحيح و مقابله آن كتاب، استخراج و ضبط نمودم جمعا ده مزيّت است، بدين قرار است: اهتمام به جنبه موعظه قرآن، اشتمال بر تحقيقات نو، احتوا بر بررسى ‏هاى فقهى، اشتمال بر حقايقى كه به طرق غير عادى يافت شده است، تطبيق استادانه ظواهر آيات با ظواهر اخبار معارض، جمع بين روايات مختلف تفسيرى بر پايه روش فقهى و ذوق ادبى، ساده ‏نويسى در عين داشتن معانى بلند، شرح و بيان تفسير شريف صافى، استقلال آيات از نظر تفسير و احتواى كتاب بر مطالب بكر.

مرحوم آيت اللّه رفيعى قزوينى نيز اين كتاب را « مشتمل بر معارف حقه و مواعظ حسنه و معانى دقيقه و حقايق رقيقه» مى ‏دانسته است كه از ايجاز مخل و اطناب مملّ مبرّاست و براى عوام و خواصّ نفع بسيار دارد.

نسخه‏ شناسى
روان جاويد سال‏ها بود كه بعد از سومين طبع كتاب، اقدام جديدى براى چاپ اين اثر قيمّ صورت نگرفته و جاى خالى آن در ميان اهل علم آشكار بود و اينك به همّت فرزند مؤلف، جناب آقاى على ثقفى و با اهتمام نشر برهان، اين مهمّ انجام يافته است.

كتاب در پنج جلد، چاپى زيبا و چشم نواز دارد و در آغاز، علاوه بر مقدمه فرزند مؤلّف و گزارش او از سابقه اين تفسير، مقدمه مرحوم آيت اللّه ميرزا يوسف ايروانى و مرحوم آيت اللّه رفيعى قزوينى بر اين كتاب نقل شده است. در پايان جلد پنجم نيز قطعه‏ هايى از اشعار مؤلّف نقل شده و سپس تصوير دست خطّ چند تن از مراجع تقليد آن روزگار كه همگى بر جايگاه بلند علمى و اجتهاد مرحوم آيت اللّه ثقفى تصريح كرده‏اند، گراور شده است.

از مقدمه فرزند مؤلّف دانسته مى ‏شود كه ايشان متن تفسير را ويرايش كرده‏ اند و البتّه، در حفظ شيوه نگارش مؤلّف و دقت در تطبيق ترجمه با آيات قرآن، تا آنجا كه ممكن بوده، كوشيده ‏اند با اين همه از مقايسه اين چاپ با چاپ قبلى چنين فهميده مى ‏شود كه ميزان تغييرات ترجمه آيات بسيار زياد است و شگفتا كه گاه از مقوله« شدرسنا» ست: مؤلف دانشمند كتاب در ترجمه آيه 20 سوره حديد، به حقّ واژه « كفّار» را به « كشاورزان» ترجمه كرده و سپس در تفسير نيز دلايل اين انتخاب را توضيح داده است،

امّا در ويرايش چهارم، برجاى كشاورزان،- احتمالا به تبع برخى مترجمان قرآن- كفّار گذاشته‏ اند كه درست به نظر نمى ‏رسد. ديگر اينكه نسبت به كتابى با اين ارزش، حقّ آن بود كه كار تحقيق درباره منقولات آن با دقّت انجام گيرد و نمايه موضوعى و اعلام براى آن فراهم گردد.
براى ناشر و محقق محترم توفيق بيشتر را از درگاه خدا طلب مى‏ كنيم.