کتاب شناسی حجة التفاسير و بلاغ الاكسير

نام كامل تفسير،« حجة التفاسير و بلاغ الاكسير» يا« تفسير من لا يحضره المفسر و التفسير» با نام خلاصه حجة التفاسير در 10 مجلد به زبان فارسى از تفاسير قرن چهاردهم شيعه دوازده امامى محسوب مى‏ گردد كه توسط سيد عبد الحجه مراغى تاليف شده است.

تفسيرى است تقريبا موجز شامل جميع آيات قرآن بوده و در نوع خود كم نظير مى‏ باشد، مشتمل بر بسيارى از مباحث و به مثابه دايرة المعارف اسلامى و قرآنى است، روش بيانى و تحليلى با رويكرد تربيتى را پيش گرفته و به بيان عقايد ملل و نحل و فرق و مذاهب نظر دارد. از روايات كمتر استفاده مى‏كند و بحثهاى تاريخى و اعتقادى فراوان دارد.

در جلد نخستين اين كتاب، بحث مبسوط و جداگانه ‏اى درباره تاريخ انسان و چگونگى آفرينش و تاريخ انبياء همراه با نقشه ‏هاى جغرافيايى، و در جلد دوم تفصيل برخى وقايع و حوادث از ولادت عيسى( ع) تا ولادت پيامبر اكرم« صلى الله عليه و آله» و حوادث آستانه بعثت و تاريخ شهرهاى مكه و مدينه و وقايعى از سيره پيامبر( ص) و آثار آن مورد بحث قرار گرفته است.

هدف از طرح اين مباحث، به دست دادن فضاى كلى نزول قرآن و عواملى است كه منتهى به نزول آيات گرديده است. البته در اين مقدمه طولانى به برخى از مباحث علوم قرآنى و آنچه كه به شناخت قرآن مربوط مى ‏گردد اشاره دارد. بحثهاى تطبيقى ميان كتاب انجيل، تورات و اوستا با قرآن دارد.

خود تفسير مجموعا هفت جلد از مجموعه كتاب را تشكيل مى ‏دهد، زيرا جلد دهم نيز تعليقات و توضيحات تكميلى كتاب مى ‏باشد.

مصادر تفسير
مفسر در تفسير خود از تفاسيرى مانند مجمع البيان، صافى، كاشفى، انوار التنزيل بيضاوى، روح البيان، ابو الفتوح رازى، تفسير كيوان و فخر رازى بهره گرفته است، و از كتابهايى مانند بحار الانوار، حق اليقين مرحوم مجلسى، كافى، جامع عباسى، الفهرست ابن نديم، اسباب النزول واحدى، انيس الاعلام فخر الاسلام و... مطالبى نقل مى ‏نمايد. در لغت نيز از مفردات راغب اصفهانى و قاموس بهره مى ‏برد.

روش تفسير
روش كلى وى در تفسير بر اين ترتيب است كه بعد از ذكر مقدمه ‏اى كوتاه در اهميت سوره، فضل آن و فضل تلاوت آن، مكى، مدنى بودن، تعداد آيات، تعداد كلمات و حروف آن، به بخش تفسير مى ‏پردازد تفسير را بعد از ذكر آيه يا آيات، با ترجمه فارسى آنها و توضيح درباره يكايك واژه ‏ها، آغاز مى ‏كند، در برخى موارد ايشان، اقدام به شرح و تفسير چند مرحله ‏اى مى ‏نمايد، ابتدا در بحثى اجمالى به بررسى معانى و شرح كلمات و عدد آنها مى ‏پردازد، سپس توضيحى در مورد آيات در قالب مقدمه 1، 2، 3 و... و دوباره به سراغ كلمات و فرازها براى توضيح تكميلى مى ‏رود.

در تفسير از نكات ادبى، ذكر اشعار و امثال فارسى و عربى، وجوه تفسيرى و اقوال مفسرين، قصص، حكايات و شواهدى از اخبار و تاريخ بهره مى ‏برد.

ويژگى مهم اين تفسير بهره‏ گيرى از معلومات عمومى درباره شناخت اديان و مقايسه آن با دين اسلام و نيز قرآن مى ‏باشد، ويژه‏ گى دوم، طرح مطالب تاريخى و نقل قصه ها و حكايت ها است كه مطالعه كتاب را جاذبه بخشيده و تفسير را خواندنى ‏تر كرده است.

شأن نزول را بيشتر از اسباب النزول واحدى و مجمع البيان نقل مى ‏كند. در آيات احكام به بسط احكام فقهى نمى ‏پردازد، بلكه به ذكر اقوال و مذاهب، مقارنه بين آنها و ترجيح مذهب اماميه همراه با استدلال جزئى و ذكر اسرار مى ‏پردازد. از اسرائيليات پرهيز مى ‏نمايد. گاه در نقل اقوال به نقد آنان نيز مى ‏پردازد، به خصوص در نقل از تورات و انجيل و تطبيق آن با قرآن، از نقد آنها غفلت نمى ‏ورزد.

به طور معمول بعد از نقل اقوال مفسرين، لغويين و حكايت هاى تاريخى، به بيان ديدگاه خود پيرامون موضوع مى‏ پردازد بدين جهت گاه به مطالب متفاوت و متفرق( هر آنچه به ذهن مفسر آمده است) در ارتباط با آيه و قرآن مى ‏پردازد، از نقل مطالب علمى از تفسير جواهر طنطاوى تا روزنامه ‏ها و مجلات و كتب ديگر، همه و همه در تفسير آمده ‏اند.

مفسر در مقدمه كوتاه خود بيان مى ‏دارد كه:
1- در نقل از تورات و انجيل، چاپ لندن سال 1947 م ملاك بوده است.
2- در شماره آيات، مطابق چاپ قرآن ركن الملكى عمل شده است.
3- در شماره كلمات و عدد حروف سور بخشى مطابق تفسير ابو الفتوح رازى و قسمتى مطابق تفسير تنوير المقباس بوده است.
و بيان مى ‏دارد كه« ب» علامت اختصارى مفسر مى‏باشد و« ه» دلالت بر انتهى دارد.

نسخه شناسى
تاريخ تأليف اين تفسير از 1385 ه تا 1387 ه مى ‏باشد. نخستين چاپ آن در سال 1386 ه، 1345 ش توسط چاپخانه حكمت در قم به قطع وزيرى، در 10 مجلد عرضه شده است.
فهرست تفصيلى مطالب در پايان هر جلد راهنماى محققان به مطالب اصلى و فرعى آن مى ‏باشد.

منابع: 

1- مقدمه تفسير و ساير مجلدات آن
2- دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى بهاء الدين خرمشاهى ج 1 ص 387 و ص 695
3- المفسرون حياتهم و منهجهم سيد محمد على ايازى ص 448
4- طبقات مفسران شيعه دكتر عقيقى بخشايشى ج 4 ص 370