کتاب شناسی خلاصة المنهج‏

«خلاصة المنهج»، به زبان فارسى، اثر ملا فتح الله كاشانى، خلاصه كتابى ديگر از همين نويسنده با عنوان «منهج الصادقين فى الزام المخالفين»، مى‏ باشد كه به تفسير قرآن كريم، اختصاص يافته است.

انگيزه مؤلف در نگارش اين تفسير، علاوه بر نوشتن تفسيرى جامع براى فارسى‏زبانان، واكنش نسبت به روش كاشفى سبزوارى، صاحب تفسير«مواهب عليه» بود كه در تفسيرش به روايات اهل بيت ( ع) توجهى نكرده و وابستگى خود به شيعه و اهل بيت ( ع) را بروز نداده بود و كاشانى، در واكنش به روش وى، به‏ مناسبت‏ هاى مختلف، مباحث كلامى در زمينه حقانيت شيعه و فضايل اهل بيت ( ع) را مطرح نموده است.

وى، مقصود اصلى خود را از نگارش اين تفسير، تبيين راه ائمه( ع) و ارائه برهان عليه مخالفين عنوان نموده است.

آقاى معرفت، در باره اين اثر مى‏ گويد:« منهج الصادقين، تنها شرح و تفسير قرآن نيست، بلكه تفسيرى جامع و مشتمل بر مباحث مختلف و متنوع، به زبان فارسى است... متن را با نثرى شيوا و روان نوشته است و هر جا كه مناسب ديده، از اخبار و روايات اهل بيت( ع) كمك گرفته است».

در كتاب طبقات مفسران شيعه، در باره اين اثر، چنين آمده است:
«... تلاش اين تفسير بر اين است كه حجت هر گروهى را از آيات قرآنى متذكر و نكات ادبى و قرائتى آن را يادآور شود».

ساختار
كتاب، در شش جلد تدوين شده و تفسير سوره‏ها در مجلدات شش‏گانه آن، به ترتيب، به شكل زير است:
1- از ابتدا تا آيه پنجاه و چهارم سوره مائده؛
2- از آيه پنجاه و پنجم مائده تا شصت و هشتم سوره يوسف؛
3- از آيه شصت و نهم سوره يوسف تا سى و پنجم سوره نور؛
4-  از آيه سى و ششم سوره نور تا پنجاه و چهارم سوره سبا؛
5-  از آيه پنجاه و پنجم سوره سبا تا چهاردهم سوره حجرات؛
6-  از آيه پانزدهم سوره حجرات تا پايان قرآن.

اين اثر، از جمله تفاسير ترتيبى است كه مى ‏توان آن را واعظانه ناميد، زيرا زبانى عاميانه داشته و در آن، به داستان و قصه، بسيار توجّه شده است.

شيوه كار نويسنده، تقطيع آيات است؛ يعنى وى، آيات را به سبك تفسير كاشفى تقطيع مى ‏كند و آنها را به‏ صورت جداگانه به فارسى برمى‏ گرداند؛ به ‏طورى كه مراجعه كننده مى ‏تواند با حذف روايات و نقل‏ قول‏ هاى تفسيرى و ادبى، يك ترجمه فارسى از قرآن را به سبك دوره صفويه از« منهج الصادقين» استخراج كند.

گزارش محتوا
قصّه ‏محورى، تنوّع در مطالب، ذكر روايات بدون سند و عدم نقد متن و سند روايات، از ويژگى‏هاى اين تفسير واعظانه مى‏ باشد.

در اين تفسير، معادل فارسى مفردات قرآن، به‏ صورت جداگانه ذكر شده و غالبا مفسّر از منابع مورد استفاده خود نامى نبرده و يا صرفا به ذكر نام گوينده يا نام كتاب مورد استفاده، بسنده كرده است. وى، به نقل داستان‏ها و قصص مربوط به انبياء و احوال معاد و پس از مرگ، توجه زيادى كرده است.

وى، در آغاز هر سوره، بحث كوتاهى در مكّى يا مدنى بودن آيات دارد، سپس به استناد قول ابى بن كعب، فضيلت قرائت هر سوره را بيان، آن‏گاه شأن نزول سوره يا شأن نزول اولين آيه آن سوره را نقل كرده است.

بحث‏هاى لغوى و ادبى را معمولاً قبل از روايات مطرح مى‏ كند و در نهايت، مجموعه زيادى از احاديث و روايات مناسب با آيه را نقل مى‏ كند. بحث‏هاى كلامى، آن هم به منظور دفاع از كلام شيعه و نقل اختلافات فقهى و دفاع از فقه شيعه به تناسب آيات، مورد توجّه مفسّر است.

نويسنده، در مقدمه، پيرامون طريقه جمع آيات سخن گفته و معتقد است كه جمع آيات در سوره‏ ها و ترتيب آيه‏ ها، در عهد خود پيامبر( ص) و به دستور ايشان بوده و اينكه فلان سوره بزرگ است و فلان سوره كوچك، در آغاز سوره‏اى حروف مقطعه هست و در آغاز سوره‏ اى نيست، در آنكه هست چه حروف است، اسامى سوَر و اينكه هر سوره مَبدُوّ به بسم اللّه است جز برائت، همه و همه به امر آن حضرت( ص) بوده و هر سوره را به نام و نشان، گروه بى‏شمارى از مسلمانان جزيرة العرب نوشته يا از بر داشتند و اينكه مى‏ گويند امير المؤمنين( ع) خواست قرآن را جمع كند، مقصود، جمع سوره‏ هاست در يك مجلد، نه جمع آيات متفرقه و تشكيل دادن سوره كه يكى از ادله آن، اين است كه در اخبار پيامبر( ص)، بسيارى از نام سوره‏هاى قرآن آمده و فضايلى براى آنان ذكر شده است، مانند سوره يس، البقره و...

وى، قرآن را نيازمند به مبيّن و مفسّر ندانسته و بر اين گفته خود، چندين دليل آورده است:
1- خداوند، استنباط معنا از قرآن را مدح و ترك تدبّر در آن را نكوهش كرده است؛
2-  قرآن به زبان عربى روشن نازل شده تا با تكيه بر تدبّر و تفكّر، معنى آن مفهوم شود؛
3-  رسول خدا ( ص) قرآن را مبناى عرضه حديث قرار داده تا صحّت و سقم حديث با قرآن مشخص شود.

وى، معتقد است كه هر سه دليل، نشان‏گر آن است كه فهم قرآن به كمك خود قرآن ممكن است.

وى، در توضيح حديث« من فسّر القرآن برأيه و اصاب الحق فقد اخطأ» و حديث« تفسير القرآن لا يجوز الا بالاثر الصحيح و النصّ الصريح» كه تفسير قرآن را به عهده روايات مى‏ گذارد، معتقد است كه اين دو حديث و امثال آن، در مجمل و متشابه است؛ يعنى فهم آيات مجمل و متشابه در گرو روايات است، ولى بقيه آيات، از نظر معنا، مفهوم است و براى فهم آنها به روايت نيازى نيست.

شايد بتوان اين تفسير را بعد از تفسير ابو الفتوح، بهترين و جامع‏ترين تفسير فارسى تأليف شده تا آن زمان دانست. مؤلف، در تفسير خود، مباحث مختلف كلامى، فقهى و... را مطرح كرده است و به نكات ادبى، روايات و شأن نزول استناد كرده، ولى استفاده از هر يك از اين مستندات در تفسير او، به يك اندازه نبوده است.

وضعيت كتاب‏
كتاب، توسط ابو الحسن شعرانى تصحيح شده و فاقد هر گونه فهرست و پاورقى مى ‏باشد.
 

منابع: 

مقدمه و متن كتاب.