مهر خدا درگرو مهر تو

... مي دانم كه تو به دنبال چشمى براى دیدن و دلى براى فهمیدن گشتى و نیافتى!

من با چشمهاى كودكانه خودم شاهد بودم كه تو با آن حال نزار، سوار بر مركب مي شدى و به همراه پدرم على و دو برادرم حسن و حسین، شبانه بر در خانه هاى تك تك مهاجرین و انصار مي رفتید و آنها را به دریافتن حقیقت، دعوت مي كردید.
«اى گروه مهاجرین و انصار! خدا را، پیامبر را و وصى و دخترش را یارى كنید!

این شما نبودید كه با پیامبر بیعت كردید و عهد بستید كه فرزندان او را به مثابه فرزندان خود بشمارید؟!
هر ظلمى را كه بر خاندان خود نمي پسندید، بر خاندان رسول هم نپسندید؟ اكنون اگر مَردید به عهد خود وفا كنید!»
اما مرد نبودند، به عهد خود وفا نكردند، بهانه آوردند، بهانه هایى كه حتى كودكانشان را مي خنداند و دل بزرگان را به آتش مي كشید!
-حیف شد، ما دیگر با ابوبكر بیعت كرده ایم!
-دیر آمدید، اگر زودتر گفته بودید، با شما بیعت مي كردیم!
-براى ما كه فرقى نمي كند، شما هم زودتر مي آمدید با شما بیعت مي كردیم!
-حق با شماست ولى كارى است كه شده!
- افسوس، نصّ پیامبر آن زمان یادمان نبود!
-عجب! ماجراى غدیر را به كل فراموش كرده بودیم، حالا كه گذشته...!
-آیه تطهیر مختص شماست ولى...!
- من قرآن را حفظم... ولى... آیه اكمال رسالت هم در قرآن هست، بله، ولى...!
-فدك را یادم هست پیامبر به شما بخشید ولى در افتادن با خلیفه زندگى آدم را ساقط مي كند!
- بگذارید زندگي مان را بكنیم...!
- آرامشمان به هم مي خورد...!
اینها كه مهاجرین و انصار بودند، اصحاب بودند، جواب هایى از این دست دادند، واى به حال بقیه.

یادم هست كه آخرین خانه، خانه معاذبن جبل بود، حرفها را كه شنید گفت: كسى دیگر هم حاضر به حمایت از شما شده است؟
و تو مادرم، پاسخ گفتى كه: نه، هیچكس.
معاذبن جبل گفت: پس از من تنها، چه كارى ساخته است؟
یعنى كه: من هم "نه"
تو روى برگرداندى و گفتى: معاذ! دیگر با تو سخن نمي گویم تا بر پیامبر وارد شوم. شنیدم كه بعد از تو، پسر معاذ از راه مي رسد و ماجرا را از پدرش مي پرسد و وقتى حرف آخر تو را مي شنود به پدرش مي گوید: من هم دیگر با تو حرف نمي زنم تا بر پیامبر وارد شوم.
كاش این مردم مي فهمیدند كه مهر تو یعنى چه، قهر تو یعنى چه؟ لطف تو یعنى چه؟ خشم تو یعنى چه؟
رسول الله بسیار تلاش كرد كه این معنا را به مردم بفهماند اما نشد. نتوانست در ملاء عام جار زد كه:
اى فاطمه مهر تو یعنى جواز بهشت و قهرتو یعنى قعر جهنم!
اى فاطمه مهر تو یعنى مهر خدا، قهر تو یعنى قهر خدا!
اى فاطمه رضاى تو رضاى خداست و خشم تو خشم خداست!
همه این ماجراها مگر چند روز پس از وفات پیامبر اتفاق افتاد؟ چه كسى خشم آشكار تو را نفهمید؟ چه كسى نارضایى تو را از اوضاع و زمانه درك نكرد ؟!

منبع : کشتی پهلو گرفته؛ سید مهدی شجاعی