بردبارى و گذشت امام على (ع )

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ضمن حديثى طولانى فرمود: اگر بردبارى به صورت مردى مجسم مى شد به سيماى على در مى آمد.(223)
جابر گويد: امير مؤمنان على بن ابى طالب (عليه السلام ) شنيد مردى به قنبر دشنام مى دهد و قنبر قصد پاسخگويى دارد، حضرت او را صدا زد: اى قنبر، آرام باش ، به دشنام گوى خود اعتنا مكن تا خداى رحمان را خشنود و شيطان را خشمگينسازى و دشمنت را به كيفر رسانى . سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جاندار را آفريد مؤمن پروردگار خود را به چيزى چون بردبارى خشنود نسازد، و شيطان را به چيزى چون سكوت به خشم نياورد، و هيچ عقوبتى براى احمق مانند سكوت و بى اعتنايى به او نيست .(224)
ابن ابى الحديد گويد: آن حضرت بردبارترين مردم نسبت به گنهكار و با گذشت ترين آنها از بدكار بود، صحت اين گفتار در جنگ جمل به چشم مى خورد كه بر مروان بن حكم - كه سر سخت ترين دشمن آن حضرت بود - دست يافت و از گناه او چشم پوشيد. و عبدالله بن زبير حضرتش را در برابر مردم دشنام مى گفت و در جنگ جمل در سخنرانى خود گفت : ((اين مرد لئيم پست على بن ابى طالب به سوى شما آمده )) و على (عليه السلام ) مى فرمود: ((زبير هميشه از ما خاندان بود تا پسرش عبدالله بزرگ شد))، با اين همه در همان جنگ بر او دست يافت و او را اسير كرد اما از او درگذشت و فرمود: ((از اينجا برو تا تو را نبينم )) و بيش از اين نگفت . و نيز پس از جنگ جمل در مكه بر سعيد بن عاص كه از دشمنان او بود دست يافت و چيزى به او نگفت ...(225)
قنبر گويد: با امير مؤمنان (عليه السلام ) بر عثمان وارد شدم ، عثمان دوست داشت با امام خلوت كند، امام بهمن اشاره كرد كه دور شوم . من اندكى دور شدم ، عثمان شروع كرد با تندى با امام سخن گفتن ، و امام همن طور سر به زير داشت . عثمان گفت : چرا حرف نمى زنى ؟ فرمود: پاسخى جز آنكه ناخوشايند توست ندارم و سخنى كه پسند تو باشد در نظرم نيست . سپس از نزد عثمان بيرون آمد و اين شعر را زمزمه مى كرد: اگر پاسخ او را دهم پاسخهاى حاضر و كوبنده ام دل او را به درد آورد، ولى صبر مى كنم و خون و دل مى خورم كه اگر اقدامى عليه او كنم نيش سختى از من خواهد خورد.(226)
امام على (عليه السلام ) يكى از غلامان خود را چند بار صدا زد و او پاسخ نگفت ، امام بيرون آمد ديد غلام در خانه ايستاده است ، فرمود: چرا پاسخ نمى دهى ؟ گفت : حال نداشتم و مى دانستم كه شما هم ناراحت نمى شويد و آسيبى به من نمى رسانيد؛ فرمود: سپاس خدا را كه مرا از كسانى قرار داد كه خلقش از او ايمنند؛ اى غلام برو كه در راه خدا آزادى .(227)
امير مؤمنان (عليه السلام ) از بازار خرما فروشان مى گذشت دخترى را ديد كه مى گريد، پرسيد: دخترك ! چرا مى گريى ؟ گفت : اربابم درهمى به من دادو فرستاد خرما بخرم و من از اين مرد خرما خريدم ولى چون آن را بردم آنها نپسنديدند، اينك پس آورده ام ولى اين فروشنده قبول نم كند. امام به فروشنده فرمود: اى بنده خدا، اين خدمتكار است و از خود اختيار ندارد، پولش را پس بده و خرما را بگير. فروشنده كه امام را نمى شناخت برخاست و تخت سينه حضرت كوفت ، مردم گفتند: اين آقا امير مؤمنان است ! نفس آن مرد تنگ شده ، رنگ از چهره اش پريد و خرما را گرفت و پول را پس داد. آن گاه گفت : اى امير مومنان ، از من راضى باش ، فرمود: اگر خود را اصلاح كنى - يا اگر حق مردم را بدهى - چه بسيار از تو راضى خواهم بود.(228)
زن زيبايى از جايى مى گذشت و گروهى چشم چران به او نظر دوختند، امير مؤمنان (عليه السلام ) فرمود: چشمان اين نرينه ها هوسران و آزمند بود و همين سبب چشم چرانى آنها شد، پس هرگاه يكى از شما زنى را ديد كه او را خوش آمد با همسر خود آميزش كند كه زنان همه يكى هستند. يكى از خوارج گفت : خدا بكشد اين كافر را، چه داناست ! ياران از جاى جستند كه او را بكشند، فرمود: آرام باشيد كه پاسخ دشنام ، دشنام است ياگذشت از آن گناه .(229)
ابو هريره فرداى روزى كه از آن حضرت به بدى ياد كرده و سخناان ناروايى به گوش او رسانده بود خدمت حضرتش رسيد و حوائجى خواست و امام همهه را برآورد. ياران امام بر اين كار اعتراض كردند، فرمود: من شرم دارم كه جهل او بر علم من و گناهش بر عفو من و درخواستش بر بخشش من چيره آيد.(230)
ابن اثير گويد: عايشه پس از شكست در جنگ جمل به على (عليه السلام ) گفت : ((چيره شدى گذشت كن )) يعنى آسان گير و بزرگوارانه چشم بپوش ، و امام گذشت نمود و اين جمله ضرب المثل است . (231) و (232)

پاورقی

223- فرائد السمطين 2/68.
224-امالى مفيد، مجلسى 14، ص 118.
225-شرح نهج البلاغه 1/22.
226-بحارالانوار 41/49.
227-همان /48.
228-بحارالانوار 41/48.
229-همان /49. و در ((نهج البلاغه )) چنين است : ((چشمان اين نرينه ها به بالا دوخته بود و همين سبب هيجان و چشم چرانى آنها شد...)).
230-بحارالانوار 41/49.
231-النهاية 2/342.
232-نقل از امام على بن ابى طالب (عليه السلام )، ص 780 - 777.