كلمه 49:

متن حديث :
عيبك مستور ما اسعدك جدك.141
ترجمه :
عيب تو مستور و پوشيده است ماداميكه يارى كند ترا بخت و طالع بخلاف آنكه اگر بخت بر گردد و طالع سرنگون شود محاسن حقيقى نيز عيب محسوب شود.
چنانچه آنحضرت نيز فرموده:
اذا أقبلت الدنيا على احد اعارته محاسن غيره و اذا ادبرت عنه سلبته محاسن نفسه.142
يعنى چون روى نهاد دنيا بر كسى عاريه ميدهد باو نيكوئيهاى ديگرانرا و چون پشت گردانيد از او ميربايد از او محاسن و نيكوئيهاى نفس او را 143.
گويند در اياميكه برامكه را بخت و طالع مساعد بود رشيد در حق جعفر بن يحيى بر مكى قسم مى‏خورد كه او افصح است از قس ابن ساعده و شجاعتر است از عامر بن طفيل و اكتب است (يعنى نويسنده‏تر است) از عبدالحميد144 و سياسى‏تر است از عمر بن الخطاب و خوش صورت‏تر است از مصعب بن زبير با آنكه جعفر خوش صورت نبود وانصح است (يعنى خيرخواه‏تر است) براى من از حجاج براى عبدالملك و سختيتر است از عبدالله بن جعفر و عفيفتر است از يوسف بن يعقوب و چون طالع ايشان سرنگون شد تمام را منكر شد حتى اوصافيكه در جعفر بود و كسى منكر آن نبود مانند كياست و سماحت او.
حاصل آنكه مردم ابناء دنيا و طالب متاع اين جهانند پس در هر كه يافتند او را دوست دارند و براى او كمالات و محاسنى نقل كنند و از عيبهاى او چشم بپوشند بلكه عيبهاى او بچشم ايشان در نيايد چه عين الرضا عن كل عيب كليلة145 پس حال مردم دنيا پرست چنان است كه شاعر گفته:

دوستند آنكه را زمانه نواخت   دشمنند آنكه را زمانه فكند

قال اميرالمؤمنين (عليه السلام) الناس ابناء الدنيا و لا يلام الرجل على حب امه.146

پاورقی

141) نهج البلاغه ص 1111 حكمت 48.
142) نهج البلاغه ص 1092 حكمت 8.
143) قال عليه السلام: ازالة الجبال اسهل من ازالة دولة قد اقبلت فاستعينوا بالله و اصبروا فان الارض الله يورثها من يشاء/ شرح نهج البلاغه 20/262 حكمت 65.
144) اين اشخاص در اين اوصاف هر كدام معروف و ضرب المثل بوده‏اند و عبدالحميد مستوفى مروان بن محمد است كه در كتابت و ادبيت مهارتى تمام داشته به حدى كه گفته‏اند: فتحت الكتابة بعبد الحميد و ختمت بابن العميد. و ابن العميد ابوالفضل محمد بن عميد قمى مروف به ادبيت و كمال است كه در علم فسلفه و نجوم و ادب اوحد عصر خويش بوده و او را جاحظ ثانى مى‏گفتند واز اتباع اوست اسماعيل بن عباد كه به ملاحظه مصاحبت او با ابن عميد او را صاحب بن عباده مى‏گفتند و ابن عميد را استاد نيز مى‏گفتند وقتى صاحب به بغداد سفر كرد چون مراجعت نمود گفتند بغداد را چگونه يافتى؟ گفت: بغداد فى البلاد كالاستاد فى العباد.
145) و لكن عين السخط تبدى المساويا.
146) نهج البلاغه ص 1231 حكمت 295.
يعنى مردمان فرزندان دنيا هستند و كسى را به دوست داشتن مادرش سرزنش نمى‏كنند.