پیرامون غدیر در کلام الهی (قسمت سوم/پایانی)

اشاره:
متن ذیل سومین بخش از مناظره «حق شناس» (برادر شیعه) و «حق جو» (برادر اهل سنت) پیرامون ولایت امیرالمؤمنین(ع) و آیات مربوط به حماسه غدیر خم است که تقدیم می شود.

 

داستان غدیر

با پایان گرفتن مناسک حج وداع در سال دهم هجری، رسول خدا(ص) با همراهی هزاران تن از مسلمانان به سوی مدینه رهسپار گشتند. پس از طی مسافتی، به غدیر خم در صحرای جحفه رسیدند: مکانی که راه مدینه و مصر و عراق از یکدیگر جدا می شد. آن روز، روز پنج شنبه، 18 ذی الحجّه بود. در آن حال، فرشتة وحی، جبرئیل امین(ع)، پیام جاودانة پروردگار را بر پیامبر (ص) فرود آورد:
«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ؛ فرمان داد که علی(ع) را به مردم معرفی کند و مقام ولایت او را ابلاغ نماید.»
آنگاه رسول خدا(ص) دستور داد کسانی که پیش افتاده اند، بازگردند و واماندگان در رسند. تا این که بانگ اذان ظهر فضای غدیر را عطرآگین کرد و مردمان، در آن روز که هوا گرم بود زیر درختان پرسایه، نماز را به امامت پیامبر اکرم(ص) به پا داشتند. پس از پایان نماز، پیامبر(ص) بالای منبری که از جهاز شتران ساخته بودند، قرار گرفت و به سخنرانی پرداخت.
آن حضرت، پس از حمد و ثنای پروردگار، فرمود: به زودی پیک مرگ مرا می خواند و من اجابت کنم… ای مردم! آیا می شنوید؟ پاسخ گفتند: آری، فرمود: بدانید که من در رستاخیز، پیش از شما در کنار حوض می رسم، و شما بر من وارد خواهید شد… پس بنگرید که در مورد دو چیز گرانسنگ چگونه رفتار می کنید؟ فریاد زدند آن دو گرانسنگ چیست؟ پاسخ فرمود: ثقل بزرگتر، کتاب خدا که رشته ای است پیوسته، یک سر به دست اوست و یک سر دیگر به دست شما، پس به کتاب خدا چنگ زنیدتا گمراه نگردید؛ و دیگری عترت و خاندان من. پروردگار لطیف و خبیر مرا آگاه کرده که این دو چیز گرانسنگ، هرگز از یک دیگر جدا نخواهند شد تا در رستاخیز، کنار حوض بر من وارد شوند. من نیز، همین را آرزو داشتم و از خداوند بزرگ درخواست کرده ام. پس، از آن دو پیشی مگیرید که هلاک می شوید، و پس نمانید که تلف می گردید. آنگاه دست علی(ع) را گرفت و بالا برد، به طوری که سپیدی زیر دستانشان پیدا بود، و همگان او را شناختند. پیامبر(ص) فرمود: چه کسی از میان مردمان، نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؟ گفتند: خدا و رسولش بهتر می دانند؛ فرمود: خدا مولای من و من مولای مؤمنانم و من از آنان نسبت به خودشان سزاوارترم، «من کنت مولاه فعلیّ مولاه؛ هر که من مولای او هستم، علی مولای اوست» این جمله را سه بار- و به گفتة احمد حنبل چهار بار- تکرار کردند، سپس فرمود: «اللّهم والِ من والاه، و عاد من عاداه، و احبَّ من احبه و ابغض من ابغضه، وانصر من نصره، و اخذل من خذله، وأدر الحقّ معه حیثما دار؛ خدایا دوست بدار کسی را که دوست او باشد، دشمن بدار کسی را که با او دشمنی کند، و دوست بدار کسی که او را دوست بدارد.، دشمنی کن کسی را که با او دشمنی کند، و یاری کن کسی را که او را یاری کند. و خوار کن کسی که او را خوار کند، وحق را بر گرد وجودش بچرخان». هان! حاضران به غایبان ابلاغ کنند. هنوز مردم پراکنده نشده بودند که امین وحی فرود آمد و پیام الهی را نازل کرد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإسْلامَ دِینًا»
آنگاه پیامبر(ص) فرمود: «الله اکبر، دین کامل گشت، و نعمت پروردگار لبریز شد، و پروردگار به رسالت من و ولایت علی پس از من خشنود گشت».
مردم به امیرالمومنین ـ صلوات الله علیه ـ تبریک و تهنیت می گفتند، و پیشاپیش آنان ابوبکر و عمر بودند که می گفتند: «بخّ بخّ لک یابن ابی طالب! أصبحت و أمسیت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنه؛ آفرین بر تو ای پسر ابوطالب! که مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن شدی» آنگاه، حسّان بن ثابت، از رسول خدا (ص) رخصت طلبید تا ابیاتی را دربارة علی(ع) بسراید. پیامبر(ص) فرمود: بگو که فرخنده باد. حسان فرمود: ای بزرگان قریش؛ من پس از بیعت در حضور پیامبر گواهی می دهم که ولایت علی پابرجاست. سپس حسّان قصیدة زیر را بسرایید:

ینادیهم یوم الغدیر و نبیّهم
بخمّ و أسمع بالرّسول منادی
فقال: فمـن مولاکم و نبیّکم؟
فقالـوا و لم یبدوا هناک التعامی
الهک مولانـا وأنت نبیّن
و لـم تلق منّـافی الـولایه عاصی
فقـال له: قم یا علـیّ فانّنـی
رضیتک من بعدی اماماًوهادی
فمن کنت مـولاه فهذا ولیّـه
فکونوا له أتباع صدق موالی
هناک دعا اللّهـمّ! وال ولیّـه
و کن للذی عـادا علیّاً معادیا

یعنی در روز غدیر، پیامبر اسلام(ص)، با آوازی بلند و رسا آنان را ندا در داد و شگفتا! که چگونه گفتارش را به گوش همگان رسانید؛
ایشان فرمود: ای مردم! چه کسی مولا و پیامبر شماست؟ حاضران ـ بی آنکه که خود را به نادانی آراسته کرده باشند ـ پاسخ گفتند:
خدای تو مولای ما و شما پیامبر ما هستید، و دربارة ولایت، هیچگاه عصیان و نافرمانی از ما ندیده ای؛
پس پیامبر به علی(ع) فرمود: ای علی برخیز! زیرا بی تردید به پیشوایی و هدایتگری تو پس از خود خشنودم؛ آنگاه فرمود: کسی که من مولای او هستم، پس علی مولای اوست، و شما پیروانی صادق برای او باشید؛
پیامبر(ص) در آنجا چنین به نیایش پرداخت: خداوندا! دوست علی را دوست بدار، و دشمن او را دشمن بدار!»
چنان چه ملاحظه می فرمایید، حسّان بن ثابت، از واژة «مولا» چیزی جز رهبر و هدایتگر برداشت دیگری نداشته است.
علامه امینی، نام دوازده تن از دانشوران عامه که این ابیات غدیریّه حسّان را روایت کرده اند، و نیز اسامی بیست و شش نفر از فرهیختگان شیعی را در این خصوص، ذکر کرده است.
پاسخ به اشکالات
اکنون، پس از آن که نگرش منطقی شیعه را در خصوص آیات تبلیغ و اکمال دین دریافتید به پاسخ اشکالات می پردازیم:
1- پاسخ ما دربارة ارتباط آیات ماقبل و ما بعد با آیة تبلیغ، پیش از این ، گفته آمد.
یکی از ظرافت های ادبی و هنری در بیان قرآنی، تغییر ناگهانی سیاق است؛ مثلاً در جمله ای که چندین کلمه با اعراب رفع آمده است، در اثناء، کلمه ای با اعراب نصب آورده می شود تا خواننده را متوقف کند و او را به تأمل وادارد؛ مانند آیة: «لَکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَالْمُقِیمِینَ الصَّلاةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ أُولَئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْرًا عَظِیمًا»
در این آیه، پنج وصف آورده شده است که سیاق ادبی آن ها مرفوع بودن آن اوصاف است؛ چنان که دو وصف پیشین «راسخون و مؤمنون» و دو وصف پسین «ُمؤْتُونَ و مُؤْمِنُونَ» مرفوع است و در میان این اوصاف مرفوع چهارگانه، یک وصف منصوب دیده می شود و آن وصف «مقیمین» است، تا توجه متدبّران در قرآن و خوانندگان کتاب الهی را به اهمیت نماز که ستون دین است، جلب کند. در فقرة «الْیَوْمَ یَئِسَ …» اسلوب آیه ناگهان عوض شده است و رگه ای کاملاً متمایز از صدر و ذیل آیه در درون آن گنجانده شده است، تا توجه خواننده را به سوی آن جلب کند و به اهمیت موضوعش رهنمون گردد. مانند آن که هنگام پخش برنامه ای در صدا و سیما، ناگهان آن را قطع کرده و بیننده و شنونده را متوجه موضوعی حسّاس می کنند و این شیوه یکی از بهترین روش های جلب توجه مردم به موضوعات حسّاس می باشد؛ زیرا قطع برنامه عادی، خود به خود، سؤال برانگیز است و مردم را به دیدن یا شنیدن مطلب مهم آماده می کند، و این شیوه ای علمی و روانشناختی است.
نیز، پیش از این گفتیم که قرآن دارای سبکی ساختار شکن است و غالباً موضوعات گوناگون تو در تو آورده می شود و با سبک های بشری کاملاً متمایز است، و به اتفاق همة مسلمانان ترتیب آیات، ترتیب زمانی نیست تا بخواهید هر طور که شده، ارتباط موضوعی آنها را حفظ کنید. افزون بر آن، با وجود نصّ نبوی در خصوص نزول آیه و شأن آن ،دیگر جایی برای اجتهاد باقی نمی ماند، و احتمال نمی تواند در برابر یقین و اطمینان مقاومت کند. آیا استنباط و برداشت شما از آیات قرآنی معتبر است، یا تفسیر و تأویل شخص رسول خدا(ص)؟.
2-آورده اید که «علی (ع)، شخصاً، هرگز ادعای حقانیت برای خلافت، بر پایة حکم الهی و یا وصیت پیغمبر نکرد.» این در حالی است که امام علی(ع)، بارها چنین ادعایی داشته اند. علی(ع) می فرماید: «فوالله، ما زلت مدفوعاً عن حقیّ مستأثراً علیّ منذُ قبض الله نبیّه(ع) حتی یوُمّ النّاس هذا؛ به خدا سوگند، پس از رحلت رسول(ص) تا به امروز، پیوسته حق مرا از من باز داشته و دیگری را بر من ترجیح داده اند.»
آیا این حق چیزی جز حق خلافت است که خدای سبحان به ایشان ارزانی داشته بود؟ مقصود از امروز، دوران خلافت ظاهری بیست و پنج ساله است که خلافت حقّ علی(ع) بوده و دیگران به ناحق غصب کرده بودند. امام علی(ع) در خطبة شقشقیه می فرماید: «امّا والله لقد تقمّصها فلان و انّه لیعلم انّ محلّی منها محل القلب من الرّحی... ؛ هان! به خدا سوگند، فلان(ابوبکر) جامة خلافت را پوشید و می دانست خلافت جز مرا نشاید، که آسیا سنگ تنها گِرد استوانه به گردش درآید. کوه بلند را مانم که سیلاب از ستیغ من ریزان است، و مرغ از پریدن به قله ام گریزان، چون چنین دیدم، دامن از خلافت درچیدم و پهلو از آن پیچیدم و ژرف بیندیشیدم که چه باید، و از این دو کدام شایسته است: با دست تنها بستیزم یا شکیبایی پیش گیرم و از ستیز بپرهیزم؟… چون نیک سنجیدم، شکیبایی را خردمندانه تر دیدم، و به صبر گراییدم در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو بودم، میراثم ربودة این و آن.» ( می دیدم که میراثم به تاراج برند)
این چه میراثی بود که علی(ع) آن را حق خود می دانست؟ چرا امام(ع) حقّ خلافت را میراث(تراث) تعبیر کرده است؟
امام علی (ع) می فرماید: «لایُقاس بآل محمد(ص) من هذه الامه احد…؛ از این امت کسی را با خاندان محمد(ص) همپایه نتوان پنداشت… هر که از حد درگذرد به آنان باز گردد، و آن که وامانده به ایشان پیوندد. حق ولایت خاص ایشان است و وصیت و وراثت مخصوص آنان. اکنون حق به اهل آن رسیده و به آنجا که باید، رخت کشیده».

 

فراخوانی و استدلال امام علی(ع) به حدیث شریف غدیر

امام علی(ع) در مقاطع زمانی گوناگونی، برای اثبات حق خلافت خویش، به حدیث شریف غدیر احتجاج کرده اند و احیاناً کسانی که در حماسة غدیر حضور داشته اند، به عنوان شاهد فرا خوانده اند. اینک به برخی از این موارد می پردازیم:

 

1- روز شورا

دانشمند سخن ور خوارزمی حنفی، در «المناقب» با اسناد خویش از عامر بن واثله روایت می کند که روز شورا، به همراه علی (ع)، کنار در اتاق بودم که شنیدم امام(ع) به اهل شورا می فرمود: به چیزی با شما احتجاج می کنم که عرب و عجمتان توانایی دگرگونه کردن آن را نداشته باشد. آنگاه فرمود: شما را به خدا، ای همگان! آیا از میان شما کسی پیش از من به توحید باری تعالی روی آورده است؟ گفتند: نه، فرمود: آیا در میان شما کسی هست که برادری چون جعفر طیار ـ که همراه فرشتگان در بهشت پرواز می کند ـ داشته باشد؟ گفتند؟ نه، فرمود: خدا را شاهد می گیرم آیا در بین شما کسی هست که عمویی مانند عموی من، حمزة شیرخدا و رسول سرور شهیدان داشته باشد؟ گفتند: نه، فرمود: شما را به خدا آیا در میان شما کسی هست که همسری مانند همسر من، فاطمه دخت محمد(ص) سرور زنان بهشتی، داشته باشد؟ گفتند: نه، فرمود: خدا را بر شما شاهد می گیرم، آیا در بین شما کسی هست که فرزندانی بسان فرزندان من، حسن وحسین، دو سرور جوانان بهشت داشته باشد؟ گفتند: نه، فرمود: شما را به خدا، آیا از بین شما کسی هست که به جز من بارها جهت گفتگو و نجوا با رسول خدا(ص) پیشاپیش صدقه داده باشد؟ گفتند: نه، فرمود: خدا را بر شما شاهد می گیرم، آیا در میان شما به جز من کسی هست که رسول خدا(ص) در بارة او فرموده باشد: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللّهم و ال من والاه و عاده من عاداه وانصر من نصره، لیبلّغ الشاهد الغایب» ؟ گفتند: نه.

 

2- فراخوانی شاهدان غدیر خم در دوران عثمان

شیخ الاسلام ابو اسحاق ابراهیم بن سعدالدین ابن الحمویه، با اسنادش در «فراید السمطین» از تابعی بزرگ، سلیم بن قیس هلالی چنین نقل می کند: «در خلافت عثمان، علی(ع) را در مسجد خدا به همراه جماعتی دیدم که به گفت وگوی علمی مشغول بودند و دربارة قریش و برتری و سوابق و هجرتها سخن می گفتند… امام(ع) نیز به سخنرانی پرداخت و از مردمان حاضر درآن جلسه، کسانی که شاهد واقعة غدیر خم بودند، اقرار گرفت و جریان نصب امامتش به دست رسول خدا(ص) را بیان داشت و سخنان پیامبر (ص) در روز غدیر را یادآور شد که فرموده بودند: «ای مردم! آیا می دانید که خدای عزّوجلّ مولای من و من مولای مؤمنان هستم و از ایشان نسبت به خودشان سزاوارترم؟ مردم گفتند: آری، ای رسول خدا، پیامبر(ص) فرمود: برخیز ای علی، برخاستم، پس فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللّهم و ال من والاه و عاد من عاداه»؛ سلمان برخاست و عرض کرد: ای رسول خدا: چگونه ولایتی؟ پیامبر فرمود: ولایتی مانند ولایت من بر کسانی که از آنان نسبت به خودشان سزاوارترم. آنگاه خداوند این آیه را فرستاد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ و...» پس از آن، امام(ع) فرمود: «خدا را شاهد می گیرم بر کسانی که فرمایشات رسول خدا را به یاد دارند، هنگامی که برای سخنرانی برخاستند، پس آن کسانی که به یاد دارند، بگویند. آنگاه زیدبن ارقم، براءبن عازب، سلمان، ابوذر، مقداد و عمار برخاستند و گفتند: ما آن فرمایشات پیامبر(ص) را به یاد داریم، …»

 

3-  فراخوانی امیر المؤمنین(ع) در روز رحبه

امام علی(ع) در اجتماع مردم در رحبه، از کسانی که در غدیر خم سخنان پیامبر(ص) را شنیده بودند، خواست تا برخیزند و شهادت دهند. در این هنگام ـ بنابر روایات گوناگون ـ تا 24 نفر برخواسته و شهادت دادند و جریان غدیر خم را بازگو کردند و جملة معروف «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» را یادآور شدند.
علامه امینی نام 18 تن از راویان را در الغدیر، با ذکر منابع آن ها آورده است و نیز نام افرادی که روز رحبه، به حدیث غدیر شهادت دادند، ذکر می کند. هم چنین، امام علی(ع) در روز جمل، صفین و موارد دیگر به حدیث غدیر استشهاد کرده اند.
بسیاری دیگر از صحابه، تابعان و جز این ها نیز به حدیث غدیر احتجاج کرده اند. از جملة آنها است حضرت فاطمه زهرا سیده نساء العالمین(س)، امام حسن مجتبی(ع)، امام حسین(ع)، عبدا.. بن جعفر، عمرو بن عاص، عمّار بن یاسر، قیس بن سعد، عمر بن عبدالعزیر، و مأمون عباسی.
بنابراین، امام علی(ع)، بارها به حدیث غدیر احتجاج کرده اند؛ و در جریان «سقفیه» کارگردانان صحنه از هیچ کس از جمله علی(ع) و بنی هاشم، نظری نخواستند، و هنگامی که آنان به وصیت پیامبر (ص)، مشغول غسل وکفن حضرت بودند و در اندوه فقدان نبی اکرم(ص) به سر می برند، از خلأ موجود و فضای حاکم بر مدینه بهره جستند و زیر سقف محدود سقیفه برای مسلمانان خلیفه تعیین کردند، و فرصت هرگونه احتجاجی را از آنان دریغ داشتند. آیا نمی بایست در تعیین خلیفه، نظر پیشتاز و داناترین فرد مسلمان را جویا می شدند و بنی هاشم را در جریان کار قرار می دادند؟ آیا کسانی که به تنها دختر پیامبر(ص) و سرور زنان جهان و پارة تن رسول خدا(ص) رحم نکردند و با ضرب و شتم و تهدید ایشان، به اهل بیت نبوت هجوم بردند، و چه کارها که نکردند، اهل احتجاج بودند؟ این دو (ابوبکر و عمر) اولین کسانی بودند که حدود هفتاد روز پیش از آن، در جریان غدیر خم، به امام علی(ع) تبریک گفته بودند ـ چنان که قبلاً ذکر شد ـ و خود نیز از جمله راویان حدیث غدیر بودند و با آگاهی به چنین رخدادی با بهانه های مختلف، امام علی(ع) را کنار زدند و ابوبکر را به جای ایشان نشاندند و پس از مدت ها، امام(ع) را مجبور به بیعت کرده و ایشان، استخوان در گلو و خار در چشم تحمل کردند و با چشم خود شاهد یغمای میراث خلافت بودند، امّا در کنار امام علی(ع) حضرت فاطمه (علیهاالسلام) حضور داشتند و با تمام قدرت از حق علی(ع) دفاع کردند و به حدیث غدیر احتجاج نمودند، آیا ثمری داشت؟ سرور زنان جهان به آنان چنین فرمودند، «انسیتم قول رسول الله(ص) یوم غدیرخم من کنت مولاه فعلیّ مولاه؟» آیا کسانی که در برابر درخواست رسول خدا(ع) مبنی بر آوردن قلم و دوات به منظور نوشتن چیزی که امّت پس از ایشان گمراه نشوند، گفتند: «انّ الرجل لیهجر، حسبنا کتاب الله؛ این مرد هذیان می گوید، کتاب خدا ما را کافی است». آیا چنین کسانی که خلافت پس از پیامبر(ص) را در سر می پروراندند، احتجاج پذیر بودند؟.
3. آورده اید «در تمام دوران زمامداری سه خلیفة اول، علی(ع)، طرف مشورت بود و با عمر و ابوبکر همکاری نزدیک داشت. پشت سر آن ها نماز می خواند، مسلماً اگر خلافت را از آن خود می دانستند،باید آنها را غاصب می شمرد….
پاسخ، این که امام علی(ع) طرف مشورت بودند، جای تردیدی نیست، زیرا بدون مشورت با ایشان راه به جایی نمی بردند، چنان چه عمربن خطاب گفته است: «لولا علیّ لهلک عمر» . این روایت مورد قبول همگان است. امام علی(ع) آنان را غاصب خلافت و سخت دلبستة ریاست معرفی کرده «اری تراثی نهباً؛ می بینم که میراثم را به یغما برند» و دربارة خلافت عمر می فرماید: «فیا عجباً بینا هویستقلیها فی حیاته إذ عقدها لآخر بعد وفاته لشدّ ما تشطّرا ضرعیها … فمنی الناس لعمرالله بَخبط و شماس و تلوّن و اعتراض فصبرتٌ علی طول المدّه و شدّه المحنه؛ شگفتا، کسی که در زندگی می خواست خلافت را واگذارد، چون عجلش رسید، کوشید تا آن را به عقد دیگری درآورد، و هریک به پستانی از او چسبیدند، و سخت دوشیدند… به خدا که مردم چونان گرفتار شدند که کسی در اسب سرکش نشیند، و آن چهار پا به پهنای راه رود و راه راست را نبیند. من آن مدت دراز با شکیبایی به سربردم، رنج دیدم و خون دل خوردم.
خطبة ششم را نیز پیش از این یادآور شدیم. «فوالله مازلت مدفوعاً عن حقی مستأثراً علیّ…» همچنین، همکاری امام علی(ع) با خلفای ثلاثه، به دلیل حفظ اصل اسلام بوده و غالباً این همکاری به شکل مشورت و راهنمایی آنان بوده است.
4- آورده اید: «آن حضرت زمامداری را امری انتخابی می دانسته نه انتصابی.»
پاسخ، با اثبات حدیث غدیر و ده ها آیه و روایات متواتر، انتصاب الهی، رهبری مسلمانان را مشخص می کند و حضور و پذیرش مردم، شرط لازم عینیت چنین رهبری در جامعه است. چنان چه مورخین آورده اند: «رسول خدا(ص) نزد بنی عامر بن صعصعه آمد و آنان را به اسلام فرا خواند. یکی از آنان به حضرت عرض کرد: اگر ما از تو پیروی کردیم و آنگاه خداوند تو را بر مخالفانت پیروز کرد، آیا این امر پس از تو، از آن ما خواهد بود؟ «أیکون لنا الامر من بعدک؟» پیامبر(ص) پاسخ داد: «الامر الی الله یضعه حیث یشاء»، این امر دست خداست، آن را هرجا که بخواهد قرار خواهد داد.
خلافت ابوبکر، در فضای تنگ سقیفه، بدون حضور برگزیدگان امت، و تنها با بیعت چهار تن شکل گرفت، و پس از آن، دیگران داوطلبانه، یا به اجبار و تهدید، تن به بیعت دادند و به گفتة عمر بن خطّاب، خلافت ابوبکر ناگهانی (فلته) بود، و اگر از این پس، کسی چنین کرد، گردنش را بزنید ، نیز افرادی چون سعد بن عباده که با وی بیعت نکردند، به دستور خلیفه، در شام ترور شد.
خلاف عمر نیز با انتصاب مستقیم ابوبکر صورت پذیرفت، لذا علمای اهل سنت در فلسفة سیاسی خود دچار سردرگمی شده اند و انتصاب عمر به خلافت را نمی توانند توجیه کنند؛ زیرا نه با انتخاب همساز است و نه با مشورت. خلافت عثمان هم که از طریق شورا صورت پذیرفت، مورد پذیرش امام علی(ع) نبود، و ایشان چنان ترکیبی را با اولویت عبدالرحمان بن عوف، به نفع عثمان می دانست، لذا پس از بیعت ابن عوف با عثمان، فرمود: تو عثمان را برگزیدی تا خلافت را به تو باز گرداند.
5. شما در دلیل چهارم، واقعه غدیر خم را تنها برای دفاع از علی(ع) در برابر بدگویی های عده ای که به سخت گیری های امام(ع) در سفر یمن اعتراض داشتند، می دانید و نیز «مولا» در روایت را به معنای دوست و یاور گرفته اید؛ و عدة حاضر در غدیر خم را عده ای محدود بر شمرده اید.
پاسخ، اولاً پیامبر(ص) امام علی(ع) را دو بار به یمن فرستادند: بار اول در سال هشتم هجرت، که یاوه گویان نزد پیامبر(ص) از علی(ع) شکایت بردند، به طوری که رسول خدا(ص) از آنها سخت ناراحت شدند و آثار خشم چهره شان را فرا گرفت و آنگاه فرمودند:«از علی چه می خواهید؟ علی از من است و من از او هستم. او ولیّ همة مؤمنان پس از من خواهد بود.» بار دوم در سال دهم هجرت بود که پیامبر(ص) خود پرچم برای او بست و با دست خود عمامه بر سر آن حضرت نهاد و فرمود: حرکت کن و به چیزی توجه نکن. امام علی(ع) با پیروزی و هدایت حرکت کرد و فرمان پیامبر(ص) را به اجرا گذاشت و آنگاه در حجه الوداع به رسول خدا(ص) پیوست. این بار هیچ کس دربارة علی(ع) سخنی به پیامبر نگفت.
گذشته از آن، شکایت عده ای معدود موجب آن نمی شود که پیامبر(ص) در آن هوای گرم، ده ها هزار نفر را در بیابانی نگه دارد و به آنها بگوید: علی دوست شماست، وپس از پایین آمدن از منبر، همگان به او تبریک گویند. اینها جز بهانه جویی چیز دیگری نیست.
ثالثاً ـ واژة «مولا» در این حدیث به معنای «اولی در تصرف» است، و تمامی حاضران در صحنة غدیر خم، جز معنای «اولی» چیز دیگری نفهمیدند، زیرا: اول آن که حسّان ابن ثابت، ادیب سخن شناس، در همان حماسة غدیر در قصیدة غرای خود می گوید:
فقال له قم یا علیّ فانّنی
رضیتک من بعدی اماماً و هادی
چنانچه ملاحظه می فرمایید، حسّان با ذکر واژة «اماماً و هادیاً، معنای روشن امامت و رهبری را فهمیده است. اسانید این قصیده، قبلاً ذکر شده است. قیس بن سعد نیز قصیده غدیریه خویش را چنین سروده است :
وعـلیّ امـامنا و امـام
لسـوانـا اتی به التـنزیل
یوم قال النبی: من کنت مولاهُ فهذا مولاه خـطب جـلیل
قیس نیزهمانند حسان، معنای امامت و رهبری را از واژه مولی فهمیده است. علامه امینی این قصیده را از سیزده منبع نقل می کند. و..
دوم ، آن که حارث بن نعمان فهری، همان کافر منافقی که تاب پیام غدیر را نداشت، نیز جز معنای «اولی» و امامت را نفهمید و از فرط حسد و خشم گفت: اگر نصب علی از طرف خداست، پس خدایا از آسمان سنگی بر من فرو فرست قبلاً، اسانید آن را یادآور شدیم.
سوم ، آن که پیامبر(ص) در مقدمة حدیث فرمودند: «الست اولی بکم من انفسکم» همگی پاسخ گفتند: بلی یا رسول الله، آنگاه فرمود: «فمن کنت مولاه فعلیّ مولاه» و اگر «مولا» جز معنای «اولی» داشت، پیامبر(ص) چنان مقدمه ای ذکر نمی کردند.
چهارم، آن که ابوبکر و عمر پس از پایان خطبه رسول خدا(ص) در غدیر خم، دست در دست علی(ع) گذاشتند و با این تعابیر «بخّ بخّ لک یابن ابی طالب اصبحت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنه» به امام (ع) تبریک گفتند و با او بیعت کردند. آیا اینان جز معنای «اولی» و «سرپرست» چیز دیگری فهمیده بودند؟
پنجم، این که فرمایش رسول خدا(ص) در پایان خطبة غدیر «فلیبلّغ الشاهد الغائب؛ حاضران این پیام را برسانند» این تأکید در ابلاغ برای چیست؟ این که علی ناصر و دوست شماست؟ یا این که علی رهبر شماست و پس از من ولایت از آن اوست؟
ششم ،آن که پیامبر(ص) پیش از بیان امامت علی (ع) فرمود، «الا و انّی أوشک أن أفارقکم؛ نزدیک است که از شما جدا شوم و به دیار باقی شتابم» . آنچه که در پایان باید گفت اعلام جانشینی پس از خود است. پیامبری که هرگاه از مدینه خارج می شد، کسی را جانشین خود قرار می داد،اکنون می خواهد برای همیشه سفر کند، آیا در خصوص جانشینی و رهبری آینده هیچ رهنمودی ندارد؟ عقل کوچک ما این را می فهمد که برای حفظ اسلام و حکومت نوپای آن، مسأله رهبری بسیار مهم و حسّاس است و با وجود چنان فضایی تاریک و چنان منافقانی در کمین و چنان رسالتی عظیم، برنامه ای دقیق و رهنمودی روشن دربارة آیندة رهبری لازم است، و الاّ دین درکام منافقان و امویان خواهد رفت و سنت ها و باورهای قبیله ای و جاهلی زنده خواهد شد و «انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ» به شکلی رخ خواهد داد. آیا عقل کل، امّت و دینش را بی سرپرست گذاشت و رفت؟ و هیچ رهنمودی برای آن نداشت؟
هفتم،این که ـ فقره «وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» بیانگر این معناست که رسول خدا(ص) زمینه ای برای پذیرش پیام غدیر در مردم نمی دید و بیم آن داشت که مردم از او نپذیرند. آیا بیان محبوبیت و ناصریت علی(ع) به مذاق منافقان خوش نمی آید و پیامبر (ص) از نپذیرفتن مردم در این مورد واهمه داشت؟ روشن است که قضیه مهم تر از این حرفهاست و جز مسأله تعیین جانشینی هیچ امر دیگری این چنین حسّاس و خطرناک نبود که پیامبر(ص) با حفاظت و تأمین الهی به ابلاغ آن پرداخت.
هشتم، این که معنای لغوی کلمة «مولا» عبارت است از «اولی». مرحوم علامه امینی در الغدیر، ادیبان و مفسرانی که کلمة «مولا» در آیة سورة حدید را به معنای «اولی بکم» گرفته اند، به همراه منابع آنها نام برده است. این تعداد به بیست و هفت تن می رسد که برخی از آنها عبارتند از: ابن عباس، فرّاء، ابوعبیده، اخفش، بخاری، ابن قتیبه، تفتازانی، واحدی و …»
آیة مذکور عبارت است از: «فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَلا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ» این گروه در تفسیر مولا گفته اند: «بأنها أولی بکم».
نیز شیخ سلیم بشری، رئیس وقت دانشگاه الازهر مصر، پس از استدلال های علاّمه شرف الدین دربارة این که مولی در حدیث غدیر به معنای اولی است، می نویسد: «وقد حصحص الحقّ بما اشرت الیه من القرائن،...؛ با قرینه هایی که اشاره کردید، حقّ آشکار گشت، و پردة شک از چهرة یقین کنار رفت؛ و ما بی درنگ دریافتیم که معنای «ولیّ و مولی» در حدیث غدیر همان«اولی» است؛ و اگر به معنای «یاری دهنده» یا مانند آن بود، خواهنده ای عذابی رخ دادنی درخواست نمی کرد. (اشاره به آیات نخستین سوره معارج) بنابراین، نظر شما دربارة معنای مولی، ثابت و مسلم است.»
نیز، هیچ یک از فرهنگ های واژگان ، محبوب را یکی از معانی«مولی» ندانسته اند. با این بیان، روشن می گردد که مقصود از «مولی» در «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه» جز به معنای «اولی» و سرپرست و رهبر چیز دیگری نمی تواند باشد.
6. آورده اید: اگر قرار بر جانشینی بود، صریحاً می فرمود که ای مردم! پس از من، علی زمامدار شماست!»
پاسخ، اگر بنابر توجیه روایات و تفسیرهای نابجا و تحمیل عقاید باشد، هیچ عبارتی نمی تواند مطلبی را ثابت کند. به نظر می رسد بهترین و رساترین واژگان همان کلمة «مولی» باشد، زیرا صدر حدیث با جملة «الست أولی بکم من أنفسکم» آمده است که چنین اقرار گرفتنی از آیه «النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» ریشه می گیرد، که دلالت بر اولویت در تصرف برای تشخیص پیامبر(ص) دارد.
مطمئن باشید ،اگر هر واژه ای دیگر به کار می رفت، توجیه گران شب پرست با بهانه های گوناگون سعی در تاریک ساختن معنای روشن آن داشتند.
حقیقت آن است که رسول خدا(ص) با هر زبانی و بیانی ،خلافت و امامت علی(ع) را بیان کرده اند. مگر نه آن است که در روایات بسیاری، با عنوان «خلیفتی» علی(ع) را معرفی کرده است؛ در این صورت، پاسخ شما به آن روایات چه خواهد بود؟
نیز، حدیث یوم الدّار که در منابع بسیار روایی، تفسیری و تاریخی اهل سنت، نظیر مسند احمد حنبل، تفسیر کشف البیان ثعلبی، جمع الجوامع سیوطی و خصائص نسائی آورده شده است، لفظ «خلیفتی» دربارة امام علی(ع) بکار رفته است: «انّ هذا اخی و وصیّی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له واطیعوا امره...».
جالب است بشنوید محمد حسنین هیکل، در کتاب حیاۀ محمد، این حدیث را به طور کامل ذکر می کند، ولی در چاپ بعدی با تطمیع یا تهدید وهابیون، لفظ (خلیفتی) را حذف می کند!
بنابراین، هر لفظی که شما بفرمایید، قابل توجیه است، ولی با قرائن متصله و منفصله موجود، راه هرگونه محمل تراشی ها بسته می شود، چنان چه در مورد واژة «مولی» ملاحظه فرمودید.
7. آورده اید: به علاوه، این سخن را هم قبلاً در مراسم حج بر زبان میراند تا جمع کثیر مسلمین بشنوند و نه در موقعیتی که فقط عدّة محدودی مستمع بودند و اهل مکّه و دیگران حضور نداشتند، یا لااقل در مدینه می فرمود که اهل مدینه هم بشنوند، نه در میان راه. پاسخ این سخنان شما را هیچ کس نگفته است، زیرا هر کس که ذره ای با تاریخ مربوط به حماسه غدیر آشنا باشد، می داند که اوّلاً، پیامبر (ص) در نقطه ای جانشینی امام علی(ع) را اعلام داشتند که چهار راه جدایی کاروان های مدینه و عراق و مصر و … بوده است، و دست کم، صد هزار تن در غدیر خم حضور داشته، و تمامی انصار و مهاجر شاهد صحنه بوده اند. آنجا کانونی بود که همه کاروانیان گرد هم بودند و به دلیل آن که آخرین حج پیامبر(ص) در واپسین لحظات عمر حضرت بود، همگان ـ حتی زنان ـ با تمام وجود حضور داشته اند؛
ثانیاً، پیامبر(ص) از آغازین روز رسالت خویش، ده ها سخن دربارة جانشینی امام علی(ع) داشته است و همه آن ها در منابع اهل سنت به ثبت رسیده است. در خود مکّه نیز سخنانی در این باره از پیامبر(ص) گفته شده است، ولی به هر دلیل، آیه «ابلاغ» در نیمة راه، در سرزمین جحفه نزول یافت و پیامبر(ص) را به اعلام جانشینی خود مأمور ساخت. بنابراین، تعداد مستمعین محدود نبودند و همه مهاجران و انصار حضور داشتند، و اکثر اهل مکّه و تمام اهل مدینه و مناطق دیگر شاهد صحنه بودند. در حقیقت، شهر مکّه ـ که تا آخرین لحظات در برابر دعوت نبی اکرم(ص) ایستادگی کرد، و تنها به زور شمشیر سر تعظیم فرود آورد ـ جایگاه مناسبی برای ابلاغ حسّاس ترین پیام وحیانی نبود؛ پیامی که جانشینی علی بن ابی طالب(ع) قهرمان بدر و درهم کوبندة پدران و بزرگان قریش را به همراه داشته است. از آن گذشته، مؤمنان مکّه همگی جزو مهاجران بودند و به همراه پیامبر(ص) آهنگ مدینه را داشتند، اینجا نیز تمامی مدنی ها حضور داشته اند؛ بنابراین، بهترین و امن ترین نقطه ای که بتوان رهبری آینده را ابلاغ کرد، همان چهارراه غدیر خم بوده و این نقطه را خدای دانای آشکار و نهان برگزیده و وحی را در آنجا فرود آورده است. سپس پیامبر(ص) در پایان خطبه فرمودند: «فلیبلّغ الشاهد الغائب» شاهدان به غایبان برسانند.
8. گفته اید: باید حفاظت از جان جانشین پیامبر مورد تأکید قرار می گرفت، نه حفاظت از جان پیغمبر. پاسخ: بدخواهان و منافقان، شخص پیامبر (ص) را طرّاح مسأله خلافت می دانستند، همان طور که نضر بن حارث پس از واقعه غدیرخم به پیامبر (ص) عرض کرد: «دست پسر عمویت را بالا برده و بر ما ترجیح دادی.» افزون بر آن، با به خطر افتادن جان پیامبر (ص) لاجرم سرنوشت رسالت ایشان نیز به خطر می افتاد؛ زیرا منافقان شخصیت حقوقی رسول خدا(ص) را مورد حمله قرار می دادند و شخصیت حقوقی حضرت، همان مقام رسالت است، و این باعث می شد که دین به خطر افتد و مردمان از اسلام روی گردان شوند؛ لذا خداوند فرمود: «وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» پس نگرانی حضرت به خاطر رسالت بود، نه جان خویش.
به این ترتیب، همة شواهد تاریخی و روایی و تفسیری و دلایل عقلی و نقلی و کتاب و سنت نبوی و منابع شیعی و سنّی به تفسیر آفتاب نشستند و شب پرستان بیغوله ها را به اقرار واداشتند، و دیدگان خفته شان را به زندگی با خورشید بازگشودند.
این مطالب گوشه ای از چشمه ساران براهین رهپویان اسلام راستین که در مکتب اهل بیت(ع) تجسم یافته، می باشد، و هیچ بافته ای یارای مقابله با منطق آنان را ندارد.
با این بیانات، تمامی دلایل شما ناکارآمد می گردد، و خلافت بلافصل امام علی(ع) بی هیچ شک و شبهه ای به اثبات می رسد.
در پایان، به شما توصیه می کنم که به منظور آشنایی با منطق شیعه، به کتاب های ارزشمند «الغدیر فی الکتاب والسنه والادب» نوشتة علامه امینی؛ و «المراجعات» نوشتة علامه شرف الدین مراجعه فرمایید.
و این سخن خانم دکتر عایشه بنت الشاطی است که می فرماید: «اَنا شیعیه للتّاریخ، من به دلیل حقایق تاریخی شیعه ام»
الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا أن هدانا الله

 

سوتیتره
این چه میراثی بود که علی(ع) آن را حق خود می دانست؟ چرا امام(ع) حقّ خلافت را میراث(تراث) تعبیر کرده است؟ امام علی (ع) می فرماید: «لایُقاس بآل محمد(ص) من هذه الامه احد…؛ از این امت کسی را با خاندان محمد(ص) همپایه نتوان پنداشت… هر که از حد درگذرد به آنان باز گردد، و آن که وامانده به ایشان پیوندد. حق ولایت خاص ایشان است و وصیت و وراثت مخصوص آنان. اکنون حق به اهل آن رسیده و به آنجا که باید، رخت کشیده».
آن که حارث بن نعمان فهری، همان کافر منافقی که تاب پیام غدیر را نداشت، نیز جز معنای «اولی» و امامت را نفهمید و از فرط حسد و خشم گفت: اگر نصب علی از طرف خداست، پس خدایا از آسمان سنگی بر من فرو فرست قبلاً، اسانید آن را یادآور شدیم.
آن که ابوبکر و عمر پس از پایان خطبه رسول خدا(ص) در غدیر خم، دست در دست علی(ع) گذاشتند و با این تعابیر «بخّ بخّ لک یابن ابی طالب اصبحت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنه» به امام (ع) تبریک گفتند و با او بیعت کردند. آیا اینان جز معنای «اولی» و «سرپرست» چیز دیگری فهمیده بودند؟
پیامبری که هرگاه از مدینه خارج می شد، کسی را جانشین خود قرار می داد،اکنون می خواهد برای همیشه سفر کند، آیا در خصوص جانشینی و رهبری آینده هیچ رهنمودی ندارد؟ عقل کوچک ما این را می فهمد که برای حفظ اسلام و حکومت نوپای آن، مسأله رهبری بسیار مهم و حسّاس است و با وجود چنان فضایی تاریک و چنان منافقانی در کمین و چنان رسالتی عظیم، برنامه ای دقیق و رهنمودی روشن دربارة آیندة رهبری لازم است، و الاّ دین درکام منافقان و امویان خواهد رفت و سنت ها و باورهای قبیله ای و جاهلی زنده خواهد شد و «انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ» به شکلی رخ خواهد داد. آیا عقل کل، امّت و دینش را بی سرپرست گذاشت و رفت؟ و هیچ رهنمودی برای آن نداشت؟

 

پی نوشت :
1. مائده/ 67.
2. الصوارم المهرقه، ص 176.
3. مائده/ 3.
4. بحارالانوار، ج 31، ص 410.
5. الغدیر، ج2، صص 9-11.
6. همان، ج2، ص 39-42.
7. همان، ص34 ـ 39
8. نساء/ 162.
9. شریف رضی، نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، خطبه 6.
10. همان، خطبه 3.
11. همان، خطبه 2.
12.این روایت را امام حموینی در فراید السمطین، باب 58؛ ابن حاتم شامی در الدّرالنظیم؛ حافظ دارقطنی؛ ابن حجر در الصواعق؛ ابن عقده؛ حافظ عقیلی؛ ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 61، ابن عبدالبر در الاستیعاب، ج3، ص35 و طبری در تفسیرش، ج3، ص 418 نقل کرده اند.
13. بحارالانوار، ج 31، ص372.
14. الامینی، عبد الحسین، الغدیر، ج 1، ص166 – 163 0 2.
15. راویان این مناشده عبارتند از: 1 ـ ابو سلیمان مؤذن (در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید)؛ 2. اصبغ بن نباته ( به نقل از اسد الغابه، ج3، ص3.7)؛ 3. حبه بن جوین عرنی، به نقل از حافظ ابن مغازی در المناقب، 4. زاذان بن عمر، به نقل از احمد بن حنبل در مسند، ج1، ص84. 5. زربن حُبیش اسدی، به نقل از زرماقی مالکی درشرح المواهبه ج7، ص13؛ 6. زیاد بن ابی زیاد، به نقل از احمد بن حنبل در مسند، ج 1، ص88؛ 7. زید بن ارقم، به نقل از هیثمی در مجمع الزواید، ج 9، ص1.6، 8. زید بن یثیع، به نقل از احمد بن حنبل در مسند، ج 1، ص118؛ نسایی در الحضایص، ص22. ابن کثیر در تاریخش، ج7، ص347 و …؛ 9. سعید بن ابی حدّان، به نقل از فراید السمطین حموینی، 10. سعید بن وهب، به نقل از احمد بن حنبل و نسایی و ابن اثیر و…؛11. عامر بن واثله؛ 12. عبدالرحمن بن ابی لیلی؛ و....
16. ج1، ص166 ـ 184
17. برای اطلاع بیشتر به الغدیر، ج 1، ص186 ـ 196، مراجعه فرمایید.
18. برای اطلاع از منابع آنها، به الغدیر، ج1، ص196 ـ 213، مراجعه فرمایید.
19.الفضائل، ص159.
20. صحیح بخاری، کتاب العلم، باب کتابه العلم، ج1، ص22، 23.
21. الکافی، ج7، ص423، باب النوادر، ح6.
22. نهج البلاغه، خطبه 3.
23. همان، خطبه6.
24. الموفقیات، ص580، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید. ج2،ص273.
25. شرف الدین، عبد الحسین، المراجعات، (بی تا، طهران، موسسه البعته)، المراجعه36و58، ص 4- 152 و 5- 202.
26. تاریخ طبری، ج4،ص233،234، تاریخ المدینه المنوره، ج2، ص930.
27. المراجعات، نامة 58 و 36.
28. الغدیر، ج2،ص67 به بعد.
29.چنانچه در قرآن مجید آمده است: «اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ...» انفال/32.
30. کشف الغمه، ج1، ص48.
31. آل عمران/ 144.
32. مائده / 67.

پدید آورنده : فرهاد ترابی