وزیر- وزیرة

على عليه السلام پيامبر نيست; اما وزير است. وزير براى چه شخصيّتى؟
براى پيامبرى كه شريف ترين و والاترين پيامبران، اشرف مرسلين، بزرگوارترين آن ها و نزديك ترين آن ها به خداوند سبحان است.

 

وزارت على عليه السلام و دعاى پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله
نگارندگان تاريخ مدينة دمشق، المرقاة، الدرّ المنثور و الرياض النضره اين روايت را از ابن مردويه، ابن عساكر، خطيب بغدادى و ديگران نقل كرده اند كه اسماء بنت عميس گويد: از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله شنيدم كه به درگاه الهى چنين عرضه مى داشت:
اللهمّ إنّي أقول كما قال أخي موسى: اللهمّ اجعل لي وزيراً من أهلي أخي عليّاً، اشدد به أزري وأشركه في أمري كي نسبّحك كثيراً ونذكرك كثيراً، إنّك كنت بنا بصيراً.(1)
خداوندا! من همانى را به تو مى گويم كه برادرم موسى گفت: خدايا! براى من از خاندانم وزيرى قرار ده، برادرم على را، به وسيله او پشت مرا محكم دار، او را در كار من شريك كن تا تو را بسيار تسبيح كنيم و زياد به ياد تو باشيم كه تو به ما بينا هستى.
بنابرروایتی پیامبر در سفر معراج پرسید :« ای جبرئیل وزیر من کیست ؟ پاسخ داد: علی بن ابیطالب.(2)

حدیث منزلت در بیان مقام وزارت و امامت علی ابن ابی طالب(ع):

از احاديث معروفى كه در منابع شيعى و اهل تسنّن نقل شده حديث منزلت است. در اين حديث پيامبر مكرم اسلام صلى اللّه عليه وآله به امير مؤمنان على عليه السلام فرمود:
أما ترضى أن تكون منّي بمنزلة هارون من موسى؟
آيا راضى نيستى كه براى من همانند هارون نسبت به موسى باشى؟

بنا بر نقل هاى ديگر، آن حضرت فرمود:
أنت منّي بمنزلة هارون من موسى.
تو براى من همانند هارون نسبت به موسى هستى.

در تعبير ديگرى حضرتش فرمود:
علي منّي بمنزلة هارون من موسى;
على براى من همانند هارون است به موسى.

ويژگى ممتاز اين حديث از بسيارى احاديث ديگر اين است كه آن را بُخارى و مسلم در كنار ساير محدّثان نقل نموده اند. به اصطلاح اهل تسنن اين حديث، حديثى است كه بُخارى و مسلم هر دو بر نقل آن اتّفاق كرده اند.

 

آغاز بعثت و وزارت على عليه السلام
يكى ديگر از احاديثى كه بر وزارت على عليه السلام براى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله دلالت مى كند، حديثى است كه پيش تر از آن سخن گفته ايم; حديث يوم الدار و روز هشدار، همان روزى كه پيامبر در آغاز بعثت نزديكان خود را جمع كرد و فرمود:
فأيّكم يوازرني على أمري هذا؟;
كدام يك از شما مى پذيرد كه وزير و ياور من در اين كار باشد؟

امير مؤمنان على عليه السلام عرضه داشت:
أنا يا نبي اللّه! أكون وزيرك عليه;
من اى رسول خدا! وزير و ياور شما در اين مسئوليت خواهم بود.

پيامبر صلى اللّه عليه وآله فرمود:
إنّ هذا أخي ووصيّي وخليفتي فيكم فاسمعوا له وأطيعوا.(3)
به راستى اين، برادر، وصى و جانشين من در بين شما است. پس به سخن او گوش فرا دهيد و از او فرمان ببريد.
حلبى در سيره خود اين قضيّه را چنين نقل مى كند:
در اين هنگام على عليه السلام اعلام آمادگى كرد و پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به او فرمود:
إجلس! فأنت أخي ووزيري ووصيّي ووارثي وخليفتي من بعدي.(4)
بنشين كه تو برادر، وزير، وصى، وارث و جانشين من، بعد از من خواهى بود.

 

چگونه می توان به وسیله حدیث منزلت بر وصی و خلیفه بودن امام علی (ع) استدلال کرد؟

1- در حدیث منزلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خود را به منزله موسی(ع) و حضرت امیر علیه السلام را به منزله هارون علیه السلام بیان کرد، بعد یک استثناء بیان کرد و آن اینکه بعد از من دیگر نیازی به پیامبر نخواهد بود چون جناب هارون علیه السلام پیامبر هم بود.

در دعای حضرت موسی علیه السلام آمده است که:

«قالَ رَبّ‏ِ اشْرَحْ لی صَدْری وَ یَسِّرْ لی أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی یَفْقَهُوا قَوْلی وَ اجْعَلْ لی وَزیرًا مِنْ أَهْلی هارُونَ أَخی اشْدُدْ بِهِ أَزْری وَ أَشْرِکْهُ فی أَمْری»سوره طه، آیات 25 تا 32.

«(موسی) گفت: «پروردگارا! سینه‏ ام را گشاده کن؛ و کارم را برایم آسان گردان! و گره از زبانم بگشای؛ تا سخنان مرا بفهمند! و وزیری از خاندانم برای من قرار ده... برادرم هارون را! با او پشتم را محکم کن؛ و او را در کارم شریک ساز».

در سوره قصص آمده است:

«وَ أَخی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنّی لِسانًا فَأَرْسِلْهُ مَعی رِدْءًا یُصَدِّقُنی إِنّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطانًا فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ»سوره قصص، آیات 34 و 35.

«و برادرم هارون زبانش از من فصیح تر است؛ او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند؛ می‏ترسم مرا تکذیب کنند!» فرمود: «بزودی بازوان تو را بهوسیله برادرت محکم (و نیرومند) می‏کنیم، و برای شما سلطه و برتری قرارمی‏دهیم؛ و به برکت آیات ما، بر شما دست نمی‏یابند؛ شما و پیروانتان پیروزید!.»

و باز قرآن کریم می فرماید:

«قالَ رَبّ‏ِ إِنّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ وَ یَضیقُ صَدْری وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانی فَأَرْسِلْ إِلی‏ هارُونَ» سوره شعراء، آیات 12 و 13.

«(موسی) عرض کرد: پروردگارا! از آن بیم دارم که مرا تکذیب کنند، و سینه‏ام تنگ شود، و زبانم به قدر کافی گویا نیست؛ (برادرم) هارون را نیز رسالت ده (تا مرا یاری کند)!.»

در این آیات شریفه حضرت هارون(ع) به عنوان:

الف: وزیر موسی(ع)

ب: پشتیبان و محکم کننده کار موسی(ع)

ج: تصدیق کننده او

د: زبان گویای موسی علیه السلام

معرفی شده است و در جریان رفتن حضرت موسی(ع) به کوه طور، ایشان را به عنوان جانشین خود معرفی می کند.

«وَ قالَ مُوسی‏ ِلأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ» سوره اعراف، آیه 142.

«و موسی به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قومم باش. و (آنها) را اصلاح کن! و از روش مفسدان، پیروی منما».

2- با توجه به ویژگیها و نسبت های حضرت هارون علیه السلام به حضرت موسی علیه السلام باید دید کدام یک از این ویژگیها در نسبت حضرت امیر علیه السلام و حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وجود دارند.

الف: در حدیث الدار که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله برای اولین بار عشیره خود را دعوت کرد و فرمود:

«فمن یجیبنی إلی هذا الأمر و یؤازرنی علی القیام به حتی یکون أخی و وصیی و وزیری و وارثی و خلیفتی من بعدی فلم یجب أحد منهم فقام علی ع فقال أنا یا رسول الله أؤازرک علی هذا الأمر فقال اجلس فأنت أخی و وصیی و وارثی و خلیفتی من بعدی فنهض القوم و هم یقولون لأبی طالب تهتک الیوم أن دخلت فی دین ابن أخیک قد جعل ابنک أمیرا علیک»

«چه کسی دعوت مرا می پذیرد و به من ایمان می آورد تا برادر، وصی، وزیر وارث و خلیفه بعد من باشد، کسی دعوت او را اجابت نکرد؛ حضرت علی علیه السلام برخاست و فرمود من ترا در این امر کمک خواهم کرد. فرمود بشین تو برادر، وصی، وزیر وارث و خلیفه بعد من هستی، قوم برخاستند در حالی که به حالت استهزاء به ابوطالب می گفتند اگر به دین پسر برادرت داخل شوی از امروز پسرت امیر تو خواهد بود!»(5)

ب: در لیلة المبیت هم حضرت امیر علیه السلام به جای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که خوف قتل و شهادت ایشان در میان بود خوابید و این هم نسبت دیگر این دو بزرگوار.(6)

پس وصایت، وزارت، خلافت، پشتیبان و شریک در امر رسالت به عنوان امامت و تصدیق رسالت پیامبر اموری هستند که حضرت امیر علیه السلام داشته است.

3- باید به این نکته توجه داشت که مرگ حضرت هارون علیه السلام و رحلت او قبل از حضرت موسی علیه السلام منافاتی با جایگاه او ندارد، روشن است که اگر حضرت هارون علیه السلام زنده میماند وصی و جانشین حضرت موسی علیه السلام بود و بهترین شاهد بر مطلب این است که یوشع بن نون(7)بعد از وفات حضرت موسی علیه السلام به مقام پیامبری رسید در حالی که جناب هارون علیه السلام در حیات موسی علیه السلام و دوشادوش او پیامبر بود.

4- وقتی در حدیث منزلت دقت کافی کنیم می بینیم حدیث متواتر این است که:

« أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی »(8)

«آیا راضی نمی­شوی به اینکه جایگاه تو نسبت به من مانند جایگاه هارون علیه السلام به موسی باشد الا اینکه بعد از من پیامبری نیست.»

اولا: دراین روایت نمی فرماید تو در آینده برادر، وصی، جانشین، وزیر، پشتیبان و تصدیق کننده من هستی بلکه همین الان هم هستی.

ثانیا: چون بعد از من پیامبری نمی آید و دیگر حاجتی به نبوت نیست، تو بعد از من فقط پیامبر نیستی ولی تمام شؤون هارون علیه السلام را دارا هستی. حال اگر پیامبر(ص) نظرش تنها به عهد خود بود میبایست بفرماید که الا اینکه تو الان پیامبر نیستی (چون هارون در عهد موسی پیامبر بود) و همینکه فرمود بعد از من پیامبری نیست یعنی تو بعد از من تمام شؤون هارون علیه السلام را داری الا اینکه دیگر پیامبری در کار نیست.

 

سند حدیث منزلت

در سند حدیث منزلت(9) جای کم ترین تردیدی وجود ندارد، تا آنجا که ابن تیمیه که در فضایل امیرالمومنین علیه السلام روش سلبی را برگزیده و تا جایی که توانسته در آنها تردید و تشکیک کرده است، درباره حدیث منزلت گفته است: ان هذا الحدیث صحیح بلا ریب ثبت فی الصحیحین و غیرهم(10) این حدیث، بدون شک صحیح است؛ در صحیحین (صحیح بخاری و صحیح مسلم) و غیر آن دو، ثبت گردیده است.

ابوعبداللّه گنجی شافعی گفته است: صحت این حدیث مورد اتفاق است، پیشوایان علم حدیث مانند ابی عبداللّه بخاری، مسلم بن حجاج، ابو داود و ابوعیسی ترمذی، ابی عبدالرحمن نسائی و ابن ماجه در صحاح و سنن خود آن را نقل کرده اند و بر صحت آن اتفاق نظر دارند، و حاکم نیشابوری آن را متواتر دانسته است.(11)

جلال الدین سیوطی آن را در کتابی که درباره احادیث متواتر نگاشته، درج کرده است.(12)

شیخ علی متقی هندی نیز در کتابی که درباره احادیث متواتر نگاشته، دو حدیث غدیر و منزلت را آورده است.

محمد صدر عالم پس از نقل حدیث منزلت گفته است: این حدیث از نظر سیوطی متواتر است.(13)

ولی اللّه دهلوی پس از نقل حدیث منزلت گفته است: شواهد این حدیث بسیار است و در حد تواتر است.(14)

مولوی محمد مبین در باب فضایل امام علی علیه السلام گفته است: اکثر احادیث مذکور در این باب متواترند مانند حدیث انت منی بمنزلة هارون من موسی و حدیث انا من علی و علی منی و اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و حدیث لاعطین الرایة رجلا یحب اللّه و رسوله و یحبه اللّه و رسوله و غیره(15)

ابن عبدالبر، حدیث منزلت را از استوارترین و صحیح ترین روایات دانسته است: هو من اثبت الاخبار و أصحه(16)

محدثان اهل سنت این حدیث را از بیش از بیست صحابی روایت کرده اند که عده ای از آنان عبارتند از: امیرالمومنین علیه السلام، عمر بن خطاب، ابن عباس، ابوهریره، جابر بن عبداللّه، ابوسعید خدری، براء بن عازب، جابر بن سمرة، انس بن مالک، زید بن ابی اوفی، زید بن ارقم، معاویه، مالک بن حویرث، بنیط بن شریط، سعد بن ابی وقاص، اسماء بنت عمیس، فاطمة بنت حمزه، حبیش بن جنادة، عبداللّه بن جعفر، ابوالفیل، ام سلمة.(17)

محدث بحرانی در کتاب غایةالمرام درباره حدیث منزلت از طریق اهل سنت یکصد روایت و از طریق شیعه هفتاد روایت نقل کرده است.(18)

 

سخنان بی پایه

با توجه به آنچه گفته شد، بی پایگی سخنان برخی از متکلمان اهل سنت که در صحت حدیث منزلت تردید کرده اند، روشن می گردد.

1. ابوالحسن آمدی آن را غیر صحیح پنداشته است.(19)

2. عضدالدین ایجی صحت آن را نپذیرفته است.(20)

3. سعدالدین تفتازانی آن را خبر واحد انگاشته است که در برابر اجماع (برخلافت ابوبکر) اعتبار ندارد.(21)

4. سید شریف جرجانی نیز سخنان آمدی را تأیید نکرده و گفته است محدثان آن را صحیح دانسته اند، ولی خبر واحد است.(22)

با توجه به مطالبی که درباره صحت و تواتر حدیث منزلت از عالمان برجسته اهل سنت نقل شده، بی پایگی این سخنان روشن است. چگونه آمدی و دیگران حدیثی را که در صحیح بخاری و مسلم ثبت گردیده است غیر صحیح دانسته اند؟ در حالی که عالمان برجسته اهل سنت مانند: ابن الصلاح، ابواسحاق اسفرائنی، ابوحامد اسفرائنی، قاضی ابوالطیب، ابواسحاق شیرازی، ابوعبداللّه حمیدی، سرخسی حنفی، قاضی عبدالوهاب مالکی، ابویعلی حنبلی، ابن فورک، محمد بن طاهر مقدسی، ابن تیمیه، ابن کثیر، ابن حجر عسقلانی، سیوطی، عبدالحق دهلوی، ولی اللّه دهلوی و دیگران، احادیث صحیحین را قطعی الصدور دانسته اند.(23)

و چگونه افراد یاد شده، در تواتر حدیثی که از بیش از بیست نفر از صحابه نقل شده است تردید کرده اند در حالی که برخی از عالمان اهل سنت حدیث صلاة ابی بکر را که از هشت نفر از صحابه نقل کرده اند، متواتر دانسته اند.(24)

و بر فرض که حدیث منزلت، متواتر نباشد، اهل سنت امامت را از اصول دین نمی دانند که خبر واحد در آن معتبر نباشد، چنان که در جریان سقیفه به حدیث الائمة من قریش که تنها ابوبکر آن را روایت کرده است، بر ابطال مدعای انصار در باب امامت استدلال کرده اند.

 

موارد صدور حدیث منزلت

در این که یکی از موارد صدور حدیث منزلت، جریان سفر پیامبر صلی اللّه علیه وآله به غزوه تبوک است، تردیدی نیست، ولی صدور حدیث به این مورد اختصاص ندارد، و در موارد بسیار دیگری نیز وارد شده است. بنابراین موارد صدور یا ورود حدیث منزلت عبارت است از:

1. غزوه تبوک که معروف ترین مورد آن است؛

2. در جریان عقد اخوت میان مسلمانان که پیامبر صلی اللّه علیه وآله میان خود و علی علیه السلام عقد اخوت برقرار کرد؛

3. هنگام تولد امام حسن و امام حسین علیهماالسلام؛

4. در جریان جنگ خیبر؛

5. هنگام سدالابواب (بسته شدن درب منازل افراد به مسجد النبی)؛

6. در غدیر خم؛

7. هنگام بیان فضل عقیل، جعفر و علی علیه السلام فرزندان ابوطالب؛و موارد دیگر. (25)

 با توجه به ورود حدیث منزلت در موارد یاد شده، بی پایگی سخن ابن تیمیه که گفته است: حدیث منزلت تنها در جریان غزوه تبوک وارد شده است، (26) روشن گردید. برای روشن تر شدن بی پایگی ادعای ابن تیمه نام عده ای از محدثانی که ورود حدیث منزلت را در غیر تبوک نقل کرده اند یادآور می شویم.

1. احمد بن حنبل؛ 2. ابوحاتم محمد بن حبان؛ 3. سلیمان بن احمد طبرانی؛ 4. ابوعبداللّه حاکم نیشابوری؛ 5. ابوبکر جعفر بن محمد مطیری؛ 6. عبدالملک بن محمد بن ابراهیم خرگوشی؛ 7. احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی؛ 8. ابونعیم اصفهانی؛ 9. ابن سمان؛ 10. خطیب بغدادی؛ 11. ابن مغازلی؛ 12. ابن عساکر؛ 13. ابن خلکان؛ 14. محب الدین طبری؛ 15. ابن صباغ مالکی؛ 16. جلال الدین سیوطی؛ 17. خطیب خوارزمی؛ 18. سبط ابن جوزی؛ 19. شهاب الدین همدانی؛ 20. شمس الدین دولت آبادی و افراد بسیار دیگر. (27)

نویسنده:

Normal
0

false
false
false

EN-US
X-NONE
FA

/* Style Definitions */
table.MsoNormalTable
{mso-style-name:"Table Normal";
mso-tstyle-rowband-size:0;
mso-tstyle-colband-size:0;
mso-style-noshow:yes;
mso-style-priority:99;
mso-style-qformat:yes;
mso-style-parent:"";
mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt;
mso-para-margin-top:0cm;
mso-para-margin-right:0cm;
mso-para-margin-bottom:10.0pt;
mso-para-margin-left:0cm;
line-height:115%;
mso-pagination:widow-orphan;
font-size:11.0pt;
font-family:"Calibri","sans-serif";
mso-ascii-font-family:Calibri;
mso-ascii-theme-font:minor-latin;
mso-fareast-font-family:"Times New Roman";
mso-fareast-theme-font:minor-fareast;
mso-hansi-font-family:Calibri;
mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

علی ربانی گلپایگانی

 

 

حديث منزلت و ديدگاه علماى اهل تسنّن

در كتاب هايى كه در اين زمينه نوشته شده علما و دانشمندان اهل تسنّن تصريح كرده اند كه اين حديث، بر امامت و خلافت حضرت على عليه السلام دلالت مى كند.
به عنوان نمونه كتاب تحفة الاثنا عشريه در ردّ شيعيان اماميه اثنا عشرى نوشته است. نگارنده اين كتاب اعتراف مى كند كه حديث منزلت خلافت حضرت على عليه السلام را اثبات مى كند; بلكه سخن را فراتر برده و مى گويد: هيچ كس دلالت حديث را انكار نمى كند، مگر ناصبى و دشمن اهل بيت و هرگز اهل سنت به آن راضى نيستند.(28)
سخن ما در اثبات خلافت بلافصل امير مؤمنان على عليه السلام است; يعنى بعد از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بلافاصله تنها آن حضرت جانشين پيامبر است، اما اثبات اصل خلافت امير مؤمنان على عليه السلام بعد از پيامبر از اين حديث، انكارناپذير است، مگر از ناصبى و دشمن امير مؤمنان على عليه السلام، هم چنان كه نگارنده تحفة الاثنا عشريه به اين مطلب تصريح كرده و دلالت اين حديث را به اين اندازه پذيرفته است.
با وجود اين، با مراجعه و بررسى كتاب هاى حديثى اهل تسنّن و شرح هاى آن ها مى بينيم آن ها حتى اصل دلالت حديث منزلت را بر خلافت و ولايت نمى پذيرند و در آن مناقشه مى كنند، همان كارى كه نويسنده تحفة الاثنا عشريه به ناصبى ها و دشمنان اهل بيت عليهم السلام نسبت داده است.
به عنوان نمونه اگر به شرح حديث منزلت در منابعى از جمله: فتح البارى، نگارش حافظ ابن حجر عسقلانى، شرح صحيح مسلم از حافظ نَوَوى و المرقاة فى شرح المشكاة مراجعه كنيم، مى بينيم كه اينان در شرح و تفسير اين حديث، حتى در دلالت اين حديث بر اصل امامت و ولايت اشكال مى كنند; يعنى همان سخنى كه نگارنده تحفه اثنا عشريه گفته كه آن را از اهل تسنن نفى كرده و به ناصبى ها نسبت داده است.
اكنون به گفتار نَوَوى در شرح صحيح مسلم دقّت كنيد. عين عبارت او يا نزديك به آن را ساير نگارندگان اهل تسنن نيز در كتاب هايى كه نام برده شده آورده اند.
نَوَوى گويد: اين حديث هيچ گونه دلالتى بر اين كه على پس از پيامبر جانشين او باشد ندارد; زيرا پيامبر اين جمله را هنگامى به على گفت كه به جنگ تبوك مى رفت و او را در مدينه به جاى خود گذاشت.
منظور نَوَوى اين است كه اين حديث در مورد خاصى بيان شده است.
وى در ادامه سخن مى گويد: مؤيّد اين مطلب همين است كه هارون ـ كه على به او تشبيه شده ـ پس از موسى خليفه نبود; بلكه در دوران زندگى موسى از دنيا رفت. بنا بر آن چه نزد صاحبان اخبار و تاريخ مشهور است، او چهل سال پيش از وفات جناب موسى فوت كرد. آن ها گفته اند: هنگامى كه حضرت موسى مى خواست براى مناجات به ميقات پروردگارش برود، هارون را خليفه و جانشين خود قرار داد. پس اين خلافت و جانشينى خلافتى موقّت و در يك جريان خاصّ و محدودى است و هيچ دلالتى بر آن خلافت و جانشينى كه مورد بحث و نزاع است ندارد.(29)
به راستى شما قضاوت كنيد! آيا جز ناصبى چنين سخنى مى راند؟ سخنى كه حتّى فردى چون صاحب تحفة الاثنا عشريه نيز راضى نمى شود آن را به خود نسبت دهد. از همين رو آن را به ناصبى ها نسبت داده است.
البته ما سخنان ابن تيميّه و افراد ديگرى را كه عقايد شيعيان را رد مى كنند بيان خواهيم كرد و فرازهايى از عبارات آن ها را خواهيم نوشت تا روشن شود كه چه كسى ناصبى است و آن گاه است كه بيش از پيش با ناصبى ها آشنا خواهيد شد.
تا كنون بيان شد كه چگونه حديث منزلت، به صراحت بر خلافت، امامت و ولايت بعد از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله دلالت دارد كه نگارنده تحفة الاثنا عشريه نيز منكر اين دلالت نيست; اما در نهايت مى گويد: تمام نزاع و دعواى ما با طرف مقابل درباره امامت بلافصل بعد از رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله است.

پی نوشت :

(1)تاريخ مدينة دمشق: ترجمه امام على عليه السلام، 1 / 120 و 121، حديث 147، الدرّ المنثور: 5 / 566، الرياض النضره: 3 / 118.

(2) شیخ سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحنفی ، ینابیع الموده ، تحقیق سید علی جمال اشرف الحسینی ، ج2 ، ص 309  ، الطبقه الاولی ( 1416 ) ، دار الاسوه ..

(3)تفسير بغوى: 4 / 278 و مصادر ديگر.
(4)السيرة الحلبيه: 1 / 461.

(5)اعلام الوری، ص 162

(6) تاریخ فقه و فقهاء، ص 56

(7)احتمالا همان یسع پیامبر است که در قرآن کریم به آن اشاره شده است.

(8) کشف‏الیقین، ص 145، المبحث الثانی فی الجهاد ....

(9)مطالب مربوط به صحت و تواتر حدیث منزلت از کتاب نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار، 17/ 151-162 نقل شده است.

(10)منهاج السنة 7/320.

(11)کفایةالطالب فی مناقب علی ابن ابی طالب، ص283.

(12)الازهارالمتناثرة فی الاCحادیث المتواترة،حرف الف.

(13)معارج العلی فی مناقب المرتضی، مخطوط.

(14)قرةالعینین، ص138.

(15)وسیلةالنجاة فی مناقب السادات، ص71، باب دوم.

(16)الاستیعاب، ج3، ص1093.

(17)ر.ک: تاریخ ابن کثیر، ج7، ص 341-342. کفایةالطالب، ص285.

(18)غایةالمرام و حجة الخصام، ج2، ص21- 143.

(19)الصواعق المحرقة، ص73.

(20)المواقف فی علم الکلام، ص406.

(21)شرح المقاصد، ج5، ص275.

(22)شرح المواقف، ج8، ص262.

(23)نفحات الازهار، ج17، ص175-176.

(24)اعلم ان هذا الحدیث متواتر، فانه ورد من حدیث عائشة، و ابن مسعود، و ابن عباس، و ابن عمر، و عبداللّه بن زمعة، و ابی سعید، و علی بن ابی طالب، و حفصة... الصواعق المحرقه، ص187.

(25)ر.ک: نفحات الازهار، ج17، ص281-286.

(26)ان النبی (صلی اللّه علیه وآله) لم یخاطب علیها بهذا الخطاب الا ذلک الیوم فی غزوة تبوک، منهاج السنة، ج7، ص336.

(27)ر.ک: نفحات الازهار، ج17، ص289-291.

(28)تحفة الاثنا عشريه: 210.
(29)شرح صحيح مسلم، نَوَوى: 15 / 174.

نویسنده:سید علی حسینی میلانی