آخرین حج

فرهنگ واژگان فارسی به فارسی

آخرین

· ( صفت ) پسین واپسین : آخرین لحظه آخرین دم آخرین نفس .

· بازپسینان بمعنی دیگران

 

حج

· 1 - ( مصدر ) آهنگ کردن قصد کردن . 2 - قصد طواف کعبه کردن مسلمان مستطیع طبق شرایط مقرر . 3 - ( اسم ) زیارت کعبه در وقت مقرر با اعمال مخصوص. یا حج افراد. مانند حج قر آن است در مناسک جز آنکه راندن هدی در آن نیست . یا حج تمتع . واجب است برهم. مکلفان که جز اهل مکه و حاضران آنجا باشند و از خان. ایشان تا مکه 48 میل باشد . متمتع باید از میقاتگاه احرام گیرد و بمکه رود و چون خانهای مکه بیند(( تلبه )) گوید و بمکه رود و هفت بار طواف کند و در مقام ابراهیم دو رکعت نماز بجا آرد و سعی بین صفا و مروه کند سپس سر بتراشد و محل شود . آنگاه در روز ترویه نماز ظهر و نماز عصر بعرفات گزارد و تا هنگام غروب بدانجا بماند سپس به مشعر شود و شب آنجا اقامت کند و بامداد بمنی آید و مناسک بجا آرد و همان روز یا روز دیگر بمکه آید و طواف حج کند و دو رکعت نماز طواف و سعی بین صفا و مروه کند آنکه طواف نسائ بجا آرد هرگاه که خواهد و همه چیز بر وی حلال گردد . و بر وی واجب است هدی یا ذبح کردن یا نحر کردن بمنی روز نحر . یا حج قران . برای مردم مکه است و کسی که از مکه کمتر از12 میل دور باشد. حج قران آنست که از میقاتگاه یا از خان. خود (اگر مادون میقات باشد ) احرام گیرد و شتری ( که در اصطلاح شرع بدان هدی گویند ) با خود ببرد و آنرا با خود بمنی راند و روا نبود که شخص محل شود تا هدی بمحل خود رسد و باید هم. مناسک بجای آرداز وقوف در دو موقف و دیگر مناسک بمنی سپس باز آید و هفت بار طواف خانه کند و سعی میان صفا و مروه هفت بار بجا آرد و طواف نسائ کند . آنگاه محل شود و بروی لازم است بجا آوردن عمره پس از آن . 4 - سیر و سلوک الی ا... .

آخرین حجّ و ماجرای غدیر سال دهم هجرت فرا رسید، در حقیقت این سال، سال وداع پیامبر و سال نتیجه گیری و تعیین رهبر و جانشین و سال كامل شدن دین و سال اتمام حجّت بود، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با زحمات شبانه روزی و طاقت فرسای خود، بار مسؤولیت بزرگ رسالتش را به پایان رساند و به بهترین وجه موفق گردید، زمینه پیروزی اسلام را در جهان ایجاد نماید و سرتاسر جزیره العرب تحت پرچم اسلام در آمد و می‎رفت كه انقلاب اسلامی از مرزها صادر گردد و جهان گیر شود. اینك به طور فشرده نظری به ماجرای «حجّه الوداع» و «غدیر» می‎افكنیم:
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سال دهم هجرت از طرف خدا مأمور شد كه شخصاً در مراسم حجّ شركت كند و آن چه از احكام حجّ و هدف از حجّ هست به مردم ابلاغ نماید، و پیرایه‎ها را از این عبادت سیاسی ـ عبادی دور سازد، و اعلام شد كه آخرین حجّ (و آخرین سال عمر) پیامبر است، مردم از اطراف و اكناف در حجّ آن سال شركت كردند، علی ـ علیه السلام ـ كه به یمن رفته بود، با 34 قربانی و جزیه‎ای كه از مردم نجران گرفته بود، به پیامبر پیوست، در مدینه و طول راه، هفتاد هزار مسلمان به پیامبر پیوستند، و در مكّه بیش از صد هزار مسلمان، اجتماع كرده و حجّ را با پیامبر انجام دادند، ندای لبیك و شعار توحید، سراسر مكّه و عرفات و مِنی را فرا گرفت. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در عرفات و در فرصت‎های مناسب دیگر برای مردم خطبه خواند و سخنرانی كرد و مطالب و دستورهای مهم اسلام را برای آنها بیان نمود، به خصوص پیروی از قرآن و سنّت را تأكید كرد و در آخر با انگشت شهادت به آسمان اشاره كرد و گفت: «خدایا شاهد باش كه من پیامهای تو را به مردم ابلاغ نمودم[1]
 

ماجرای غدیر خم و تعیین جانشین
پس از مراسم حجّ، مسلمانان آماده حركت به بلاد و شهرهای خود شدند و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ عازم مدینه گردید. وقتی كه كاروان پیامبر به سرزمین غدیر خُمّ (پنج كیلومتری جُحفه) رسید، جبرئیل از طرف خدا فرود آمد و آیه 67 سوره مائده را بر پیامبر نازل كرد:
«یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ؛ ای پیامبر آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است به طور كامل به مردم برسان و اگر نكنی، رسالت او را انجام نداده‎ای، و خداوند تو را (از خطرات احتمالی مردم) حفظ می‎كند.» بیابان غدیر در حقیقت چهار راهی بود كه مردم حجاز را از هم جدا می‎كرد، راهی به سوی مدینه و راهی به عراق و راهی به مصر و راهی به یمن.
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ دستور توقف داد، اعلام كرد آنها كه جلوتر رفته‎اند برگردند و آنها كه نرسیده‎اند، برسند. جمعیتی بالغ بر 90 هزار و به قول بعضی 114 هزار و به قول بعضی دیگر 120 هزار یا 124 هزار نفر در آن بیابان سوزان، همه در انتظار بودند تا ببینند پیامبر می‎خواهد چه امر مهمّی را ابلاغ كند.
روز پنجشنبه 18 ذیحجّه بود كه به دستور پیامبر منبری از جهاز شتران ترتیب داده شد. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر فراز آن رفت و پس از حمد و ثنا و مطالب دیگر... ناگهان خم شد دست علی ـ علیه السلام ـ را گرفت و بلند كرد و فرمود:
«فَمَن كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ؛
هر كس كه من مولا و رهبر او هستم علی مولا و رهبر او است.»

این جمله را سه بار و به گفته بعضی چهار بار تكرار كرد، آن گاه در حق دوستان علی ـ علیه السلام ـ دعا و در حق دشمنانش نفرین نمود، سپس اعلام كرد كه این موضوع را حاضران به غایبان برسانند.
پس از آن، مسلمانان به دستور پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با شور و هیجان به حضور علی ـ علیه السلام ـ رسیده و مقام امامت و رهبری آن حضرت را پس از پیامبر به او تبریك و تهنیت می‎گفتند.[2]
به این ترتیب، آیین اسلام، توسط پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پس از تعیین جانشین، به طور كامل به پایان رسید، و آن چه بر عهده پیامبر اسلام گذاشته شده بود، انجام پذیرفت. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در خطبه غدیر به خصوص درباره دو چیز وصیت كرد، فرمود:
«من از میان شما می‎روم و دو چیز گرانقدر را در میان شما می‎گذارم اگر به آن دو عمل كنید هرگز گمراه نخواهید شد: اولی كتاب خدا، قرآن كه به ریسمان وحی متّصل است و دومی عترت من (ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ)».[3]
این وصیت با عنوان «حدیث ثِقْلَین» معروف است كه شیعه و سنّی آن را نقل كرده‎اند و از مسلمات تاریخ اسلام می‎باشد.
آن گاه آیه 3 سوره مائده نازل گردید:
«الْیوْمُ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِیناً؛ امروز آیین شما را كامل و نعمت را بر شما تمام كردم و خشنود گشتم كه اسلام دین شما باشد.» پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ تكبیر گفت، در این هنگام مردم با شور و هیجان نزد علی ـ علیه السلام ـ آمده و او را به این مقام (رهبری پس از پیامبر) تبریك گفتند، از جمله افراد سرشناس یعنی ابوبكر و عمر به محضر علی ـ علیه السلام ـ آمدند و هر كدام جداگانه گفتند:
«بَخٍّ بَخٍّ لَكَ یابْنَ اَبِیطالِبٍ، اَصْبَحْتُ وَ اَمْسَیتَ مَولای وَ مَوْلا كُلُّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ؛ آفرین بر تو باد، آفرین بر تو باد ای فرزند ابو طالب كه صبح و شام كردی در حالی كه رهبر من و تمام مردان و زنان مسلمان شدی.»[4]
 

عذاب فوری اعتراض كننده به رهبریت علی ـ علیه السلام ـ قرآن در سوره معارج (هفتادمین سوره قرآن) در سه آیه آغاز آن، به ماجرای عذاب فوری اعتراض كننده به ماجرای غدیر و رهبریت حضرت علی ـ علیه السلام ـ اشاره كرده و می‎فرماید:
«سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ ـ لِلْكافِرینَ لَیسَ لَهُ دافِعٌ ـ مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِجِ؛ تقاضا كننده‎ای تقاضای عذابی (برای خود) كرد، كه آن عذاب رخ داد، این عذاب مخصوص كافران است و هیچ كس نمی‎تواند آن را دفع كند، از سوی خداوندی كه فرشتگانش به سوی آسمان صعود می‎كنند.» بسیاری از مفسّران و محدّثان در ذیل این آیه چنین نقل كرده‎اند:
پس از ماجرای غدیر، و نصب رهبریت علی ـ علیه السلام ـ از جانب پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ، مردم از اطراف و اكناف، از آن باخبر شدند، یكی از كینه توزان لجوج به نام «نعمان بن حارث فهری»[5] به حضور پیامبر آمد و گستاخانه چنین گفت: «تو به ما دستور به گواهی به یكتایی خدا و رسالتت دادی، ما گواهی دادیم، سپس دستور به نماز و روزه و حجّ و جهاد و زكات دادی، همه این دستورها را پذیرفتیم، با این همه، راضی نشدی تا این كه این جوان (اشاره به حضرت علی ـ علیه السلام ـ) را جانشین خود و رهبر ما پس از خود نمودی، آیا این دستور از ناحیه خودت است یا از ناحیه خدا؟»
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «سوگند به خدایی كه معبودی جز او نیست، این دستور از ناحیه خدا است.»
نعمان كه بسیار خشمگین بود، از پیامبر روی برگردانید و گفت:
«اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَینا حِجارَهً مِنَ السَّماءِ؛ خدایا! اگر این سخن حقّ است و از ناحیه تو است، سنگی از آسمان بر ما بباران!»[6]
بی‎درنگ سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و بر زمین در غلتید و كشته شد. اینجا بود كه سه آیه بالا نازل شد.[7]

 

پی نوشت:

[1]. این خطبه در بحار، ج 21، ص 405 آمده است، در این خطبه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ 15 دستور مهم اسلامی را مطرح كرده است.
[2]. داستان مشروح غدیر، با مدارك بی‎شمار از كتب اهل تسنن در كتاب الغدیر جلد اول آمده است.
[3]. مسند احمد، ج 3، ص 17 و 59؛ صحیح مسلم، جلد 2، ص 38؛ صواعق، ص 91؛ تفسیر فخر رازی، ج 3، ص 24.
[4]. الغدیر، ج 1، ص 11 و 47.
[5]. در بعضی از عبارات، نام این شخص، نضر بن حارث بن كلده ذكر شده است (مجمع البیان، ج 10، ص 352).
[6]. باید توجه داشت كه این عبارت در آیه 32 انفال آمده است كه از سخنان كفّار است، و نعمان بن حارث در كلام خود، همان حرف كافران را به زبان آورده است.
[7]. مجمع البیان، ج 10، ص 325؛ الغدیر، ج 1، ص 239 تا 246 به نقل از سی نفر از علمای معروف اهل تسنّن.