آيا انبياء از ابتداى تولدشان معصوم بوده اند، يا از زمانى كه به نبوت برانگيخته شده اند؟ به چه دليل؟

به دليل عقلى و نقلى انبياء قبل از بعثت معصوم بودند.

دليل عقلى: بر عصمت انبياء دلايل عقلى متعددى وجود دارد لكن به جهت اختصار فقط به يك دليل اشاره مى كنيم، و آن اينكه: هدف اصلى ازبعثت انبياء هدايت و راهنمايى بشر به سوى حقايق و وظايفى است كه خداى متعال براى انسانها تعيين كرده است، آنها در حقيقت، نمايندگان الهى در ميان بشر هستند كه بايد ديگران را به راه راست هدايت كنند. حال اگر چنين نمايندگان و سفيرانى پاى بند به دستورات الهى نباشند، و خودشان بر خلاف محتواى رسالتشان عمل كنند مردم، رفتار آنها را مناقض و مخالف با گفتارشان تلقّى مى كنند. در اين صورت ديگر به گفتارشان اعتماد لازم را پيدا نمى كنند. و در نتيجه هدف از بعثت انبياء به طور كامل تحقق نخواهد يافت. فلذا حكمت و لطف الهى اقتضاء مى كند كه پيامبران، افرادى پاك و معصوم از هر گونه خطا و گناه باشند و حتى كار ناشايسته اى كه از روى سهو و نسيان نيز از آنها سر نزند تا بتوانند هر چه بيشتر اعتماد و علاقه مردم را جلب كنند. بنابراين عصمت براى پيامبران در تمام دوران زندگى (چه قبل و چه بعد از بعثت) لازم و ضرورى است، علاوه بر آن اگر قبل از بعثت معصوم نباشند غرض ورزان و منكران رسالت مى توانند به سادگى روى گذشته هاى تاريك آنان انگشت نهاده و به ترور شخصيت و مخدوش ساختن پيام ايشان بپردازند. ولى اگر كسى از آغاز عمر از هر گونه آلودگى و گناه پيراسته بوده به خوبى قادر به جلب اعتماد و توجه مردم خواهد بود، و مثل خورشيد تابناك در ميان مردم مى درخشد و همه را شيفته خود مى سازد.
و گذشته از آن بديهى است انسانى كه از آغاز زندگى داراى مقام عصمت از گناه بوده است، از انسانى كه فقط پس از بعثت داراى چنين مقامى شده است برتر است و نقش هدايتى او نيز بيشتر خواهد بود و مقتضاى حكمت الهى اين است كه فعل احسن و اكمل را برگزيند.
امّا دليل نقلى: از آيات فراوانى مى توان عصمت انبياء (عليهم السلام) را استفاده كرد، ولى به جهت دورى از طولانى شدن جواب فقط به چند آيه شريفه استدلال مى كنيم:
1. قرآن كريم، مناصب الهى را به كسانى اختصاص داده است كه آلوده به «ظلم» نباشد و در پاسخ حضرت ابراهيم (عليه السلام) كه منصب امامت را براى فرزندانش درخواست كرده بود مى فرمايد: (... لا يَنالُ عَهدِى الظّالِمين): «پيمان من به ستمكاران نمى رسد» (سوره بقره، آیه 124).
سخن در اين آيه شريفه در معنى و مفهوم «ظالم» است. بايد ديد منظور از ظالم چه كسى است؟ مى دانيم كه هر گناهى دست كم ظلم به نفس مى باشد و هر گنهكارى در عرف قرآن «ظالم» ناميده مى شود. آيا ظالم فقط كسى است كه در حال تقاضا، موصوف به اين صفت باشد؟ در حالى كه بسيار بعيد به نظر مى رسد، بلكه محال است ابراهيم چنين تقاضايى را براى آن دسته از ذريّه اش كه بالفعل ظالم هستند بكند، خواه اين ظلم به معنى كفر باشد، آنچنان كه قرآن مى فرمايد: (إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ) (سوره لقمان، آیه1) و يا به معنى گسترده آن كه هرگونه فسق و فجور و گناهى را شامل شود. بنابراين منظور از «ظالم» در اينجا كسى است كه ولو در يك لحظه از عمر خود هر چند در گذشته موصوف به اين صفت بوده، چنين مصداقى است كه نياز به بيان دارد. در حقيقت خداوند با اين بيان مى خواهد اين حقيقت را براى ابراهيم بيان كند كه مقام امامت و رسالت به قدرى والاست كه تنها كسانى شايسته اين موهبت بزرگ هستند كه در تمام عمر از هر گونه شرك و كفر و گناه و عصيان پاك باشند يعنى از هرگونه گناه معصوم باشند. پس پيامبران يعنى صاحبان منصب الهىِ نبوّت و رسالت بايد در تمام عمر از هرگونه ظلم و گناهى دور باشد.
2. آياتى كه انبيا را جزء مخلَصين شمرده و مخلَصين كسانى هستند كه حتى شيطان از گمراه كردن آنها مأيوس شده و آنها را استثنا كرده است:
(قالَ فَبِعِزَّتِكَ لأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ إِلّاعِبادَكَ مِنْهُمُ الُمخْلَصِينَ) (سوره ص، آیات 82- 83).
«به عزّت سوگند همه آنان را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالص تو را از ميان آنها».
مخلَص مساوى با معصوم است، كه قطعاً انبيا مصاديق آنند كه خداوند متعال فرموده:
(وَاذْكُرْ فِي الكِتابِ مُوسى إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَكانَ رَسُولًا نَبِيّاً) (سوره مريم، آیه 51).
«در اين كتاب از موسى ياد كن كه او مخلص بود و رسول و پيامبرى والا مقام».
و نيز فرموده است: (كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالفَحْشاءَ انّهُ مِنْ عِبادِنا الُمخْلَصين) (سوره يوسف، آیه 24).
«اين چنين كرديم تا بدى و فحشا را از او دور سازيم چرا كه او از بندگان مخلص ما بود».
3. در آيه ديگر قرآن كريم اطاعت انبيا را به طور مطلق لازم دانسته و مى فرمايد: (و ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ) (سوره بقره، آیه 124).
لازمه اطاعت مطلق عصمت است.
توضيح اين كه: اين گونه آيات كه بدون چون و چرا پيامبر را «مطاع» معرفى مى كنند و حتى در برخى از آيات، اطاعت او را شاخه اى از اطاعت خدا مى دانند از دو نظر گواه بر عصمت پيامبران مى باشند.
1. كليه دعوتهاى زبانى او، لازم الاطاعه و مورد رضايت خدا است و بايد از آن اطاعت كرد، اگر او از نظر گفتار مصون ازمعصيت و گناه نباشد، در اين صورت نمى توان كليه دعوتهاى زبانى و لفظى او را «لازم الاجرا» معرفى نمود اين نوع دعوت به پيروى، حاكى است كه فرمانهاى او سر سوزنى از رضاى خدا تخطى نكرده و پوسته عين حقيقت است.
2. تبليغ فعلى و عملى، در نظر مردم نافذتر از تبليغ لفظى و گفتارى است و هر عملى كه از رسولان الهى سر مى زند، خود يك نوع دعوت به اطاعت و پيروى است، و موقعيت پيامبران در جامعه آنچنان حساس وباريك است كه همگان در تمام گفتار و رفتار او دقت كرده و زندگى آنان را «اسوه» و «الگو» قرار مى دهند، اگر آنان از نظر رفتار معصوم و پيراسته نباشند، هرگز نبايد بدون قيد و شرط «مطاع» معرفى گردند.

منابع: 

منبع: پاسخ به شبهات(1)، ص: 46