آيا بغض به صحابه موجب كفر و ارتداد است؟

علماى اهل سنت و وهابيت مكرّر از بزرگان خود حكم تكفير شيعيان را با بيانهاى مختلف نقل كرده اند، و علت حكم به كفر و ارتداد شيعيان را بغض شيعيان به صحابه مى دانند آيا بغض به صحابه موجب كفر و ارتداد است؟

جواب اجمالى:
اولا: غير از وهابى ها، مذاهب ديگر شيعه را كافر نمى دانند.
ثانياً: خود علماى عامه هم اعتراف دارند كه صرف لعن و دشنام و بغض اصحاب باعث كفر نمى شود.
ثالثاً: اگر بغض اصحاب باعث كفر مى شود بايد معاويه را كافر بدانيد چون بغض على (علیه السلام) را داشت و عايشه را كافره بدانيد چون هم بغض على (علیه السلام) را داشت و هم بغض عثمان را.
رابعاً: عثمان را هم كافر بدانيد چون بغض اباذر در دل داشت.
خامساً: اگر همه صحابه خوبند، تكليف ارتداد عده اى از منافقين و ... چه مى شود؟
جواب تفصيلى:
مقدمه: براى روشن شدن جواب در مقدمه به چند نكته اشاره مى شود.
1- صحابه در لغت: صاحب يعنى ملازم انسان يا حيوان مكان يا زمان و فرق نمى كند مصاحبت با بدن باشد و يا با عنايت و همت، در عرف به كسى صاحب مى گويند كه زياد همراه كسى باشد1 و فرق نمى كند خوب باشد يا بد مؤمن باشد يا كافر، چنانكه داريم «اذ يقول لصاحبه لا تحزن» و داريم فقال لصاحبه و هو يحاوره 2 آن مرد كافر، به مصاحب و رفيقش كه مرد مؤمن فقير بود گفت: همچنانكه داريم «ما بصاحبكم من جنة3» صاحب شما رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ديوانه نيست، در مقابل آمده «قال له صاحبه و هو يحاوره اكفرت4» رفيق (با ايمان فقير) گفت به رفيق (كافر) خود آيا كافر شدى، پس صحابه اختصاص به مؤمنين پاك دامن ندارد كه تمامى آنان اهل بهشت و مورد رضاى خدا باشند.
2- تنها صحابى كه بغضش و سب و حسادت با او كفر مى آورد طبق روايات اهل سنت على (علیه السلام) است «على خير البشر فمن ابى فقد كفر5» على بهترين انسان است كسى كه انكار كند كافر است، در جاى ديگر فرمود «لا يبغض علياً مؤمن و لا يحبّه منافق6» مبغوض نمى دارد على را هيچ مؤمنى و دوست نمى دارد او را هيچ منافقى.
3- قرآن خبر از ارتداد بعضى از صحابه مى دهد «افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم7» اگر پيغمبر به مرگ طبيعى يا قتل از دنيا رفت شما به عقب بر مى گرديد و اسلام را رها كرده به دوران جاهليت و كفر باز مى گرديد؟ 8.
4- دليل آنهایى كه مى گويند همه اصحاب خوبند آيه ى ذكر شده در ذيل است «لقد رضى الله عن المؤمنين از يبايعونك تحت الشجرة9» خداوند از مؤمنان هنگامى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند، راضى و خشنودند خدا آنچه را در درون دلهايشان (از ايمان و صداقت) نهفته بود مى دانست، اين آيه اولا همان عمل بيعت را امضاء مى كند نه اعمال بعدى آنها را چناكه حضرت فرمود: «انتم اليوم خير اهل الارض10» شما امروز (و نسبت به اين عمل) بهترين اهل زمين مى باشيد.
ثانياً: همه صحابه در آنجا جمع نبودند و تعداد افراد 1525 و يا 1400 و يا 1300 نفر بوده اند11. پس اين آيه نمى تواند دليل پاكى همه صحابه، و نسبت به افراد موجود، دليل پاكى آنها نسبت به اعمال آينده آنها باشد.
بعد از اين مقدمه يك جواب اجمالى داريم و آن اينكه آيا بغض تك تك صحابه حتى آنهایى كه مرتد شدند، شراب خوردند، خونريزى كردند و ... باعث كفر و ارتداد مى شود يا بغض بعضى از آنها؟ اگر همه را بگوييد كه يقيناً حرف باطلى است، و از ايينجا ردّ ادله اى كه ادعا شده است بر خوب بودن تمام صحابه دلالت دارند روشن شد، و اگر مراد اين است كه بغض بعضى از صحابه باعث كفر و ارتداد مى شود چه دليلى بر اين اختصاص وجود دارد؟ ما كه مى گوييم دشمن على كافر است، علاوه بر آيات مودت و روايات خود شيعه از كتب خود عامه دليل داريم كه در مقدمه نقل شد، تازه بغض آن بعض كه باعث كفر مى شود، آيا بغضى كه ناشى از كارهاى خلاف آنها باشد و يا بغض شخصى و يا بغضى ناشى از كارهاى خوب آنها؟ بغض از كارهاى خلاف آنها كه يقيناً باعث كفر نمى شود چون قرآن محبت شيوع گناه را و معاونت و همكارى در گناه را رد نموده و در روايات رضايت به فعل زشت قومى با شركت در جرم آنها حساب شده است. و اما بغض شخصى كه شيعيان نبودند در آن زمان و الآن هم ندارند، و بغض نسبت به كارى خوب معنى ندارد، پس مى ماند بغض نسبت به كارهاى خلاف آنها، اما جواب تفصيلى:
اولا: غير از وهابى ها، بقيه اى گروهها و مذاهب چهارگانه، شيعيان را كافر نمى دانند، الازهر مذهب امام صادق (علیه السلام) را به رسميت شناخته است و ابن اثير جزرى صاحب جامع الاصول شيعيان را از فرق اسلامى به شمار آورده12، و اين وهابى هاست كه خارج از مذاهب اربعه اهل سنت و مخالف اكثر مسلمين مى باشند.
ثانياً: علماى اهل سنت صرف طعن و بغض صحابه را باعث كفر نمى دانند، ابن حزم ظاهرى اندلسى مى گويد: دشنام دادن به صحابه از روى جهل باشد معذور است، و اگر از روى آگاهى باشد باعث فسق مى شود. ايجى شافعى، كافر شدن را رد نموده است، و امام غزالى مى نويسد سب و شتم صحابه ابداً باعث كفر نمى شود حتى سب شيخين. ملا سعد تفتازانى مى گويد: باعث كفر نمى شود13. امام غزالى در ج 2، احياء العلوم نقل نموده كه در زمان خلافت ابابكر روزى مردى به ابابكر دشنام و فحاشى نمود، ابو برزه اسلمى گفت خليفه اجازه بده او را به قتل رسانم چه آنكه كافر گرديده، ابى بكر گفت: نه چنين نيست احدى نمى تواند چنين حكمى بنمايد مگر پيغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)14.
ثالثاً: اگر بغض و دشنام به صحابى رسول الله باعث كفر است چرا وهابى ها و ... معاويه را كافر نمى دانند كه بغض على (علیه السلام) را در دل داشت و سب و دشنام بر على را رواج داد، عده اى از بنى اميه از معاويه خواست كه دست از لعن على (علیه السلام) بردار گفت: «لا و الله حتى يربوا عليه الصغير و يهرم عليه الكبير15» نه قسم به خدا دست بر نمى دارم تا كودكان بر (بغض على) و دشنام بر او تربيت شوند و بزرگان بر اين عمل پير شوند، و در پايان خطبه جمعه مى گفت: «اللهم ان ابا تراب الحد فى دينك و حسد عن سبيلك فالعنه لعناً و بيلا16» خدايا ابو تراب ملحده شده است و راه تو را بسته است پس لعن كن او را لعن زياد با اينكه در مقدمه، نكته دوم گفتيم تنها كسى از صحابه كه سب او، بغض او، مخالفت با او كفر مى آورد طبق مدارك عامه على عليه السلام است در عين حال معاويه را كافر نمى دانند.
رابعاً: اگر بغض صحابه باعث ارتداد است چرا عايشه را كافرة نمى دانيد با اينكه بغض شديدى نسبت به عثمان خليفه سوم و صحابى پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داشت چنانكه يعقوبى نقل مى كند از عايشه كه گفت: «به خدا قسم دوست داشتم كه او پاره پاره در جوالى از جوالهاى من بود و مى توانستم او را حمل كنم و به دريا افكنم17» و عثمان هم بغض عايشه را در دل داشت با اينكه همسر پيامبر، و ام المؤمنين بود! لذا دستور داد مقررى عايشه را كه عمر مى داد كم كند18 عايشه هم گفت: «جامه پيامبر خدا هنوز كهنه نگشته ولى عثمان سنت او را كهنه كرده است19».
خامساً: چرا عثمان را كافر نمى دانيد كه بغض عده اى از صحابى را در دل داشت و آنها را مورد آزار قرار داد.
1- عثمان با عمر و عاص صحابى دشمنى داشت «او عمرو راعزل كرد و همين سبب دشمنى عثمان و عمرو بن عاص گرديد20».
2- زارة صحابه پيامبر را تبعيد كرد به شام و «از آنجا بر جهازى بى روپوش سوار نموده دوباره به مدينه برگرداند، درحالى كه گوشت دورانش ريخته بود21» و خود زراره را هم بايد كافر بدانيد چون با عثمان صحابى مخالفت كرد22!.
3- و نسبت به عمار صحابى خاص رسول خدا خشم نمود و مى خواست او را تبعيد كند23 و او را مورد ضرب و شتم قرار داد24.
4- عبدالرحمان بن حنبل صحابى پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به قموص خيبر تبعيد كرد25.
سادساً: اگر صحابى همه خوب بودند، طبق آيه ى كه به آن استدلال نموده اند و ما در مقدمه ذكر كرديم و بغض آنها سبب كفر مى شود چرا قرآن خبر از ارتداد عده اى مى دهد، و يعقوبى مى گويد «گروهى از عرب (صحابى) مدعى پيامبرى شدند و گروهى مرتد شدند و تاجها بر سر نهادند، مردم هم از دادن زكات به ابوبكر امتناع ورزيدند26» با اينكه از صحابه بودند، و اين همه آيات كه درباره منافقين، متخلفين 27 و ... آمده در مورد صحابه نيست؟! مگر در بين صحابه امثال عبيدالله بن ابى، ابى سفيان حكم بن عاص (عموى عثمان طريد رسول الله) ابوهريره، ثعلبه انصارى، يزيد بن ابى سفيان، وليد بن عقبه، حبيب بن مسلم و سمرة بن جندب و عمر و بن عاص و شرين ارطاة (خونخوار) و مغير بن شعبه، و ذى الثديه خارجى و امثالهم نبودند، اگر هم صحابى خوب بودند چرا بقول يعقوبى «انصار از ابوبكر كناره گرفتند پس قريش به خشم آمدند28». با اينكه هم صحابى بودند، مگر سعد بن عبادة با ابابكر مخالفت و دشمنى نكرد.
و سابعاً: اگر بغض و كينه اى صحابى باعث كفر است تمام مبغضين على (علیه السلام) كافر بودند (كه طبق نكته اى دوم در مقدمه، تنها جايى كه جا دارد همين مورد است، جمله اى دارد ابن ابى الحديد كه فقط ترجمه اى آن را نقل مى كنم «ولى روزى كه على بر مسند خلافت نشست 25 سال از رحلت پيامبر مى گذشت و انتظار مى رفت كه در اين مدت طولانى عداوت ها و كينه ها به دست فراموشى سپرده شود ولى بر خلاف انتظار روحيه مخالفان على پس از گذشت ربع قرن عوض نشده بود و عداوت و كينه اى كه در دوران پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پس از درگذشت حضرت نسبت به على داشتند كاهش نيافته بود حتى فرزندان قريش و نو باوگان و جوانان آنان كه شاهد حوادث خونين معركه هاى اسلام نبودند، و ... سرسختانه با على عداوت ورزيده و كينه او را به دل داشتند29» و بايد بپذيريد همه آنهاى كه جنگ صفين را جمل و نهروان را بر ضد على راه انداختند و به بغض على جنگيدند كافر شدند، از اينجا جعلى بودن حديثى كه نقل كرده اند «ان اصحابى كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم30» اصحاب من مانند ستارگانند و بهر يك اقتدا كنيد هدايت شده ايد» روشن مى شود.
چون در بين اصحاب منافق مرتد جنايت كار شرابخور بوده، آيا مى شود به آنها اقتداء كرد؟ چنانكه علماى شما هم طبق نقل سلطان الواعظين اعتراف به جعلى بودن آن دارند31 در نتيجه بايد گفت صحابه معصوم نبوده اند، غير از على (علیه السلام) مذمت ديگران و بغض آنها را داشتن اگر به خاطر كارهاى خلاف آنها باشد باعث كفر نمى شود.

32.
 

  • 1. راغب اصفهانى، مفردات راغب (دفتر نشر الكتاب) ص 275.
  • 2. سوره كهف، آیه 32.
  • 3. سوره اعراف، آیه 183
  • 4. سوره كهف، آیه 35.
  • 5. على المتقى، الهندى، كنزل العمال فى سنن الاقوال، (مؤسسة الرسالة، چاپ پنجم، 1405 ه-)، ج 11، ص 625، روايت .. 33045
  • 6. همان مدرك، ص 622، روايت 33027.
  • 7. سوره آل عمران، آیه 144.
  • 8. زمخشرى مى گويد: و روى انه لماصرخ الصارخ قال بعض المسلمين ليت عبدالله بن ابى يأخذ لنا اماناً من ابى سفيان و قال ناسٌ من المنافقين لو كان نبياً لما قتل ارجعوا الى اخوانكم و الى دينكم (نقل شده هنگامى كه نداى كشته شدن پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بلند شد بعضى از مسلمانها و صحابه گفت: اى كاش عبدالله بن ابى براى ما امان نامه مى گرفت عده اى ديگر منافقانه گفتند به دين برادران خود برگرديد. (زمخشرى، الكشاف، دار الكتاب العربى، چاپ سوم، 1407 ه-- 1987 م) ج 1، ص 423- 422.
  • 9. سوره فتح، آیه 18.
  • 10. زمخشرى، الكشاف، (پيشين) ج 4، ص 340.
  • 11. همان مدرك، ص 340.
  • 12. سلطان الواعظين، شيرازى، شبهاى پيشاور (دار الكتب الاسلامية، چاپ سى و هفتم، 1376) ص 584.
  • 13. همان مدرك، ص 583- 582.
  • 14. همان مدرك، ص 584.
  • 15. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، (دار احياء التراث العربى، چاپ دوم، 1385)، ج 3، ص 57.
  • 16. همان مدرك، ص 56.
  • 17. ابن واضح يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ترجمه ابراهيم آيتى (مركز انتشارات علمى و فرهنگى چاپ سوم، 1362) ج 2، ص 72.
  • 18. همان مدرك، ص 71.
  • 19. همان مدرك، ص 72، سطر اول.
  • 20. همان مدرك، ص 56.
  • 21. همان مدرك، ص 66 و 67.
  • 22. همان، ص 65.
  • 23. همان، ص 69.
  • 24. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد (پيشين) ج 3، ص 8- 47.
  • 25. تاريخ يعقوبى، پيشين، ج 2، ص 69.
  • 26. تاريخ يعقوبى، پيشين، ج 2، ص 4.
  • 27. سوره منافقين، اوائل بقره، توبه، مائده.
  • 28. تاريخ يعقوبى، پيشين، ج 2، ص 2.
  • 29. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد (پيشين) ج 11، ص 114.
  • 30. شبهاى پيشاور (پيشين) ص 589.
  • 31. شبهاى پيشاور (پيشين) ص 594.
  • 32. شيعه مى گويد: ياران پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مانند همه افراد ديگر بايد با مقياس ايمان و عملشان مورد بررسى قرار گيرند، آنها كه عملشان مطابق دستورات دين اسلام بوده، محترمند و الّا حرمتى نخواهد داشت. كتاب و سنت است خوب و آنها كه در عصر پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و يا بعد از او بر خلاف كتاب و سنت عمل كردند بايد طرد شوند، و نام صحابه بودن نبايد سپرى براى جنايتكاران و افرادى مانند معاويه كه تمام ضوابط اسلامى را زير پا گذاشت و بر امام وقت، كه همه امت اسلامى امامت او را، حداقل در آن زمان قبول دارند خروج كرد و آن همه خونهاى بى گناهان را ريخت نبايد تقديس شوند، همچنين پاره اى از صحابه جيره خوار كه جزء دار و دسته او بودند (آية الله مكار شيرازى و همكاران، تفسر نمونه (دار الكتب الاسلامية چاپ سيزدهم، 1370) ج 6، ص 53. بيانى از محروم علامه طباطبايى‏ به شهادت عمل خود صحابه رواياتى كه ادعا شده است دلالت بر تقديس آنها مى كند، صحيح نيستند و اگر صحيح باشند مقصود از آنها معناى ديگرى غير از مصونيت و تقديس قانونى صحابه و اگر فرضاً خداى متعال در كلام خود روزى از صحابه در برابر خدمتى كه در اجراء فرمان او كرده اند، اظهار رضايت فرمايد (سوره توبه، آیه 100) معنى آن تقدير از فرمانبردارى گذشته آنان است نه اينكه در آينده مى توانند هر گونه نا فرمانى كه دل شان مى خواهد بكنند (علامه طباطبايى، شيعه در اسلام (مركز مطبوعاتى دار التبليغ اسلامى قم 1348 ش، 1389 ه- ق) ص 24- 24.
منابع: 

منبع: پاسخ به شبهات(1)، ص: 73