آيا پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عقلًا و شرعاً مجاز بوده است كه براي خود جانشين تعيين نكند و يا در مورد تعيين جانشين مرتكب غفلت يا نسيان شده باشد؟!

علماي اهل سنت كراراً اشاره مي‏ كنند: «پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وصيّت در مورد خلافتِ بعد از خودشان نكرده‏اند، و شيعه هيچ گونه دليلي بر آن ندارد.»

جواب اجمالي:
1- اهميت وصيت: اولًا از آياتي در قرآن كه تصريح به اين امر دارند فهميده مي‏ شود,
ثانياً: از كلام خود پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، كه وصيت براي هر مسلمان را يك حق مي‏ دانند.
2- كسي كه شايستة جانشيني پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، براي هدايت امت اسلامي بود، بنابرآية قرآن آل و اهل بيت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، مي ‏باشد و پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، خود افضل پيامبران بود و آل او هم افضل از آل ديگر پيامبران مي‏باشند.
3- چگونه قابل قبول است كه پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، براي خود جانشين تعيين نكرده است اما ابابكر براي خود جانشين تعيين كرده است؟!

جواب تفصيلي:
با كمي دقت و تفحص در آثار و اخبار و تاريخ، هيچ پيامبري را نمي‏يابيم كه از دنيا رفته باشد و براي خود جانشيني تعيين نكرده باشد. اين موضوع از كلام خود پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، فهميده مي‏شود، كه در روايتي هيثمي از سلمان نقل مي‏كند: «قلت: يا رسول الله، ان لكل نبي وصياً فمن وصيك؟ فسكت عنّي فلمّاكان بعد رآني. فقال: يا سلمان فأسرعت اليه، قلت: لبيك، قال: تعلّم من وصيّ موسي (علیه السلام) قال: نعم، يوشع بن نون. قال: لِمَ؟ قلت: لانه كان اعلمهم يومئذ (قال) فان وصيي وموضع سرّي و خيرمن اترك بعدي و ينجز عدتي ويقضي ديني علي بن ابي طالب1 مبني بر اينكه وصي رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت علي بن ابي طالب (علیه السلام) است.
همچنانكه خداوند در قرآن مي ‏فرمايد: «و وصي بها ابراهيم بنيه و يعقوب يابنيَّ انّ الله اصطفي لكم الدين فلا تموتن الّا و انتم مسلمون»2

يعني: «ابراهيم و يعقوب (در واپسين لحظات عمر) فرزندان خود را به آيين، وصيت كردند و (گفتند) فرزندان من! خداوند اين آيين پاك را براي شما برگزيده است؛ و شما جز به آيين اسلام از دنيا نرويد.»

و نيز در آيات ديگر مي‏ فرمايد: «كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خيراً الوصيه للوالدين والاقربين حقاً علي المتقين، فمن بدله بعدما سمعه، فانما اثمهُ علي الذين يبدلونه»3

يعني: «بر شما نوشته شده، هنگامي كه يكي از شما را مرگ فرا مي ‏رسد، اگر چيز خوبي از خود برجاي گذارده، براي پدر و مادر و نزديكان، به طور شايسته وصيت كند. پس كسي كه بعد از شنيدنش آن را تغيير دهد، گناه آن، تنها بر كساني است كه آن (وصيت) را تغيير مي‏ دهند.»
پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم مي‏ فرمايد: «ما من حق امري مسلم ان يبيت الا وصيّته تحت راسه.»4

يعني: «آنچه از حقوق هر مرد مسلمان است اينكه، نخوابد مگر وصيتش زير سرش باشد.»

و در جاي ديگر مي ‏فرمايد: «من مات بغير وصيتي، مات مية جاهليته.»  5
اين آيات و اخبار در تحريص امر كردن به وصيت وارد شده است تا عظمت آن را مشخص نمايد؛ و به سادگي نمي‏توان از كنار اين همه تصريح در مورد وصيت گذشت. از طرفي به حكم اين آية قرآن كه مي‏فرمايد: «أتامرون الناس بالبرّ وتنسون انفسكم »6

يعني: «آيا مردمان را به نيكويي دعوت مي‏كنيد در حالي كه نفس‏هاي خود را فراموش مي ‏كنيد.»،

بايد گفت آنچه پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، امت را به لفظ عام امر فرمود، كه امر پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، هم مطابق امر خداوند متعال است؛ پس بايد خود نيز به آن امر قيام كرده باشد، چرا كه او خود از مكلّفين در برابر اوامر الهي است و لفظ عام او را هم شامل مي‏ شود.
پس اگر پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، وصيت نكرده باشد، مطابق دستور اين آيات رفتار ننموده است و اين درحالي است كه پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، حاوي و هادي وحي است و از هرگونه عيب و اشتباه مصون و محفوظ است. اما اگر پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، وصيت كرده باشد پس كسي نمي‏ تواند آنرا تبديل كند؛ چرا كه مطابق آية گذشته، گناه آن را بر گردن گرفته است.
حال كه محرز و مسلم گشت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، هم مانند ديگر افراد حق وصيت كردن دارد و اگر اين حق را از خود سلب كرده باشد تناقض ميان كلام و عملش به وجود مي‏ آيد و نيز متناقض با آيات قرآن است، پس نهايتاً اينكه آن حضرت وصيت كرده است، از جمله وصيت‏هاي آن حضرت، بلكه مهمترين و اساسي‏ترين آنها، بايد وصيت بر جانشيني رسالت خويش و ادامة راه هدايت مسلمين باشد؛ و اين مهم را پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نزول اين آيه در غدير خم، كه مي‏ فرمايد:
«يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربك، و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، والله يعصمك من الناس ....»7

يعني: «اي پيامبر! آنچه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملًا (به مردم) برسان؛ و اگر انجام ندهي رسالت او را انجام نداده ‏اي، خداوند تو را از (خطراتِ احتماليِ) مردم، نگاه مي ‏دارد ...»،

به انجام رسانيد؛ چرا كه اگر به انجام نرسانيده بود مطابق اين آية شريفه حتماً رسالت او از جانب خداوند زير سؤال مي ‏رفت، بلكه مي‏ توان گفت خداوند هدف، اتمام و اكمالِ رسالت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، را بر طبق آيه كه مي ‏فرمايد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا»8 يعني: «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاوداني) شما پذيرفتم.» و تعيين نمودن جانشين و خليفه توسط آن حضرت را براي مردم، منحصر نموده است؛ به طوري كه اگر پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، اين اعلان در بازگشت از حجه الوداع و در غدير خم- كه به تصريح علماي اهل سنّت اين دو آيه در اين مكان نازل گشته و در خصوص جانشيني عليّ بن ابي طالب است.9- انجام نمي‏ داد، تمام 23 سال رسالت و پيامبري او زير سؤال مي‏ رفت و مثل اين بود كه اصلًا رسالتش را به انجام نرسانيده باشد.
در ثاني، اگر پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، وصيت كرده است، و مسأله جانشيني خود را معلّق و جامع بي سرپرست رها نكرده است، اين لباس بر تن چه كساني سزاوارتر و برازنده تربوده است و در نظر او چه كسي اصلح بوده است؟
همانطور كه خداوند متعال در اين آية شريفه مي ‏فرمايد: «ان الله اصطفي آدم و نوحاً و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين.»10

يعني: «خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برتري داد (به واسطة نبوّت).»

و نيز در ابتداي سورة يس مي‏ فرمايد: «يس والقرآن الحكيم، انك لمن المرسلين.»11

يعني: «سوگند به قرآن حكيم، به درستي كه تو از جماعتي كه فرستاده شده و رسول بودند، مي ‏باشي.»
منظور از آل ابراهيم، اسماعيل و اسحاق و يعقوب مي‏ باشد و اينها اوصياي تمام انبياء بودند و آل عمران، موسي و هاورن بودند كه آنها هم پيغمبران زمان خود بودند، لكن پيغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) افضل انبياء بود؛ زيرا خود پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «انا سيد ولد آدم يوم القيامه و ... و مامن نبيّ يومئذٍ آدم فمن سواه الا تحت لوائي ...»12

يعني: «من آباء و بزرگ فرزندان آدم در روز قيامت مي باشم و ... وهيچ پيامبري در اين روز نيست، آدم و هر كس كه مثل او نبي و پيامبر باشد مگر اينكه تحت لوا و پرچم من (اسلام) خواهد بود.» پس بايد آل پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم افضل از آل ابراهيم و آل عمران باشند؛ و اين نيست مگر كلام خود پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) كه فرمود: «عن جابر بن سمره، ان هذاالامر لاينقضي حتي يمضي فيهم اثني عشر خليفه ثم تكلّم بكلامٍ خفيّ «علي» (قال) قلت لأبي: ما قال؟ فقال: قال كلهم من قريش»13

يعني: «جابر بن سمره از پيامبر نقل كرد كه فرمود: «همانا اين امر (رسالت) به پايان نمي‏ رسد تا اينكه دوازده خليفه در ايشان (امّت من) بيايند، سپس كمي آهسته فرمود: علي است. رواي مي ‏گويد: از پدرم پرسيدم چه فرمود؟ پدرم گفت: فرمود همة ايشان از قريش مي ‏باشند.» و خداوند هم به پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امتش امر فرمود: «فاتبعوا ملّه ابراهيم حنيفاً »14

يعني: «ملت ابراهيم را تبعيت كنيد، كه به حق گرايش داشت.» چرا كه ذريّة او خليفه و جانشين او بودند.
نكته‏ اي ظريف را در پايان يادآورد مي‏ شويم كه اگر تمام استدلال‏هاي عقلي و شرعي فوق را قبول نداشته باشيم و بگوييم اصلًا در مورد خلافت، پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، جانشيني را براي خود تعيين نكرده است، پس چگونه بود كه ابوبكر در وصيت خويش، خليفة بعدي و جانشين خود را تعيين كرد و به صراحت عمر بن الخطاب را بعد از خود به عنوان خليفة مسلمين خواند، در حالي كه پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)- كه ابابكر به فرض جانشين اوست- در تعيين جانشين خود و رسالت الهي دچار غفلت و نسيان گشته است و هيچ جانشيني را براي خود بر مردم تعيين نكرده است.
هرگز! چرا كه بنابر آيات گذشته پيامبر مأمور به تعيين جانشين و وصي خود بود و اگر هم تعيين نموده است پس چرا آن را تغيير دادند.
«فمن بدّله بعد ماسمعه، فانّما اثمه علي الذين يبدلونه.»15

  • 1. هيثمي، مجمع الزوائد، مكتبه قدسي، ج 9، ص 113 و ابن حجر، تهذيب التهذيب، مطبعه مجلس، ج 3، ص 106.
  • 2. سورة بقره، آية 132.
  • 3. سورة بقره، آية 180 و 181.
  • 4. صحيح بخاري، ج 4، ص 2 و صحيح مسلم، ج 3، ص 1249، ح 1 و سنن ابن ماجه، ص 901، ح 2699.
  • 5. شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه، ج 19، ص 259 و ج 13، ص 352.
  • 6. سورة بقره، آية 44.
  • 7. سورة مائده، آية 67.
  • 8. سورة مائده، آية 3.
  • 9. واحدي، اسباب النزول، مطبعة هنديه، ص 150 و فخر رازي، مفاتيح الغيب، مطبعة دارالطباعه عامره، ذيل آية 67 از سورة مائده و سيوطي، الدرالمنثور، مطبعة ميمنيه مصر، ذيل آية 3 مائده، و خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، مطبعة سعادت، ج 8، ص 290.
  • 10. سورة آل عمران، آية 33.
  • 11. سورة يس، آية 1 و 2.
  • 12. صحيح ترمذي، مطبعة بولاق، ج 2، ص 195 و صحيح مسلم، مطبعة بولاق، كتاب الفضائل، باب التفصيل نبيّنا علي جميع الخلائق.
  • 13. صحيح مسلم همان، كتاب الاماره، باب الناس تبع لقريش و صحيح بخاري، كتاب الاحكام و مسند احمد حنبل، مطبعة ميمنيه مصر، ج 5، ص 90 و 92.
  • 14. سورة آل عمران، آية 95.
  • 15. سورة بقره، آية 181.
منابع: 

منبع: پاسخ به شبهات(1)، ص: 55