اشکالات پيرامون انتصاب حضرت علي(ع)و نحوه آن به جانشييني پيامبر(ص)

آخرين تيرى كه در تركش براى خصم مانده اين است كه برخى از اهل تسنّن امامت را به دو بخش تقسيم كرده ‏اند: 1. امامت باطنى؛ 2. امامت ظاهرى. امامت باطنى- كه امامت در نزد متصوّفه نيز همين است- همان امامت در معنا و قضاياى معنوى و امور باطنى است و به پندار برخى از اهل تسنّن، على عليه السلام امام مسلمانان و خليفه بلا فصل رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله در امور باطنى است و سه خليفه نخست، همان خلفاى ظاهرى بر مسلمانان هستند و حقّ حكومت و امر و نهى دارند كه امّت بايد مطيع آنان بوده و از اوامر و نواهى آنان اطاعت كنند.
معجزه از مهمترين راههاى شناخت انبياء است، چرا كه نبوت منصبى است الهى، و بايد شاخصى نسبت به عملكرد ساير مردم باشد كه آن شاخص معجزه است، حال با ادعاى الهى بون منصب امامت، آيا نبايد در عملكرد على بن ابيطالب معجزات و كراماتى در تاريخ ثبت شده باشد، در حالى كه چنين نيست.
از اركان ايمان نزد شيعه، اعتقاد به حكومت و ولايت موروثى براى ائمه خودشان است و آن ها ائمه خود را معصوم ازخطا و عالم به غيب مى دانند ولى اهل سنّت قائل به حكومتى هستند كه در قرآن است: (و امرهم شورى بينهم) يعنى با رأى و مشورت حاكم تعيين شود.
پيامبران الهي همگي داراي جانشين بوده ‏اند؛ و اين از سنتهاي خداوند متعال مي‏ باشد گرچه اوصياي بعضي از انبياي پيشين خود نبي و پيامبر بوده ‏اند، اما بسياري از جانشينان انبيا، اوصياي خاصي بوده ‏اند كه به مقام نبوت برگزيده نشده ‏اند، ولي هدايت قوم را پس از رحلت آن پيامبر بر عهده مي‏ گرفته ‏اند و به عنوان جانشين پيامبر، اجراي دستورات شريعت آن پيامبر را عهده‏ دار مي ‏شدند و اين امر خود حكايت از اهميت و جايگاه والاي زعامت و رهبري جامعه دارد، به گونه‏ اي كه شأن و جايگاه آن، چنان والاست كه به مردم واگذار نشده است تا هركس را كه خود مي‏ خوا
از مطالعه تاريخ و سيره پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله) اين مطلب روشن مي‏ شود كه زماني كه مسلمانان صدر اسلام جمعيتي گشتند و به عنوان يك گروه در مقابل مشركان قرار گرفتند، پيامبر (صلي الله عليه وآله) را صاحب اختيار و رئيس و حاكم خويش مي ‏دانستند، اوامر و دستوراتش را با جان و دل پيروي مي ‏نمودند و پيامبر به عنوان حاكم، فرماندهان و واليان را انتخاب نموده و اموال و غنايم به دست آن حضرت تقسيم مي‏ گرديد.
اثبات امامت در نزد شيعيان از طريق نص و وصيت نيست!‏ حتى خود امامان شيعه اثبات امامت خود نكرده اند، بلكه اثبات امامت در نزد شيعه از طريق خرافات مى باشد مانند رواياتى كه حجر الاسود شهادت به امامت حسين بن على داد (اصول كافى ج 1، ص 347) شهادت عصاى در دست محمد بن على الرضا بر امامت ايشان «فكان فى يد عصا فنطقت و قال ان مولاى امام هذا الزمان و هو الحجة» (اصول كافى ج 1، ص 353).
جواب اجمالى: گذشته از اين كه مدعاى فوق بدون دليل مى باشد، آيات و روايات فريقين دلالت دارند، كه ائمه اطهار (عليهم السلام) واجب الاطاعه بوده و از جايگاه اجتماعى و حكومتى برخوردار مى باشند1. جواب تفصيلى: مقدمه: در ابتدا لازم است به نكاتى اشاره شود: 1. خليل بن احمد الفراهيدى، ترتيب كتاب العين (مؤسسة النشر الاسلامى، جماعة مدسين قم، 1414 ه- ق) ص 55.
جواب اجمالى: با توجه به اينكه وظيفه ى امام ادامه ى وظايف پيغمبر است (مگر در آوردن شريعت و دين جديد) همانطورى كه پيغمبر معصوم و منصوص از جانب خداست امام هم بايد منصوب از جانب خدا باشد يعنى كسى را كه خداوند لياقت و شايستگى اين وظيفه مهم را به او داده تعيين و معرفى كند دليل ما عقل و قرآن مجيد و روايات معتبر است. جواب تفصيلى:
امت اسلامي در زمان پيامبر گرامي اسلام (صلي‏ الله عليه و آله) و بعد از وفات ايشان همواره در تعيين واليان امر، معتقد به نظام شورا بودند و شورا امري است مورد تأييد پيامبر اسلام (صلي‏الله عليه و آله) و هم‏چنين اهل بيت و نظرية شيعه تا قرن اول هجرت بر اين مبنا بود ولي بعداً نظر آن‏ها تغيير پيدا كرد و ...