اثبات امامت در نزد شيعيان از طريق نص و وصيت نيست!‏

اثبات امامت در نزد شيعيان از طريق نص و وصيت نيست!‏
حتى خود امامان شيعه اثبات امامت خود نكرده اند، بلكه اثبات امامت در نزد شيعه از طريق خرافات مى باشد مانند رواياتى كه حجر الاسود شهادت به امامت حسين بن على داد (اصول كافى ج 1، ص 347) شهادت عصاى در دست محمد بن على الرضا بر امامت ايشان «فكان فى يد عصا فنطقت و قال ان مولاى امام هذا الزمان و هو الحجة» (اصول كافى ج 1، ص 353).

جواب اجمالى:
جواب قسمت اول اين است كه علماى شيعه از چهار طريق بر امامت ائمه اطهار (عليهم السلام) استدلال كرده اند:

  1.  نص (قرآنى و روائى)
  2. فضيلت و برترى ائمه (علیهم السلام)
  3. از طريق قرابت به پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)
  4. از طريق عقل


اما جواب قسمت دوم شبهه اين است كه ائمه (علیهم السلام) هم از طريق نص و فضيلت، و قرابت استدلال كرده اند از جمله على (علیه السلام) در نهج البلاغه. اما جواب قسمت سوم شبهه اين است كه اگر مراد اين است كه نوع اين قضايا خرافات است كه حرف باطلى است چون در قرآن امثال آن را داريم و اگر نسبت آن را به ائمه (علیهم السلام) قبول نداريد، روايات متواتره داريم.
جواب تشريحى:
در مقدمه به نكاتى اشاره مى شود:
1- نسبت دادن يك مطلب به يك مذهب و يك عده زياد در صورتى صحيح است كه انسان تمام كتب مربوطه به آن موضوع را ديده باشد، در غير اين صورت حق ندارد چيزى را به مذهبى نسبت دهد، والا مصداق تهمت مى شود.
2- آن موردى را هم كه مى بيند در دلالت آن دقت كند.
3- مقام امامت به تصريح قرآن بالاتر از نبوت عامه است، خداوند حضرت ابراهيم (علیه السلام) بعد از امتحان ثلاثه (جان و مال و فرزند) خواست مقامى به آن حضرت عنايت نمايد، مقام نبوت و رسالت اولوالعزمى، و خليل اللهى را كه دارا بود، مقامى نمانده بود، جز امامت، لذا امامت را به او عنايت كرد «و اذا تبلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماماً قال و من ذريتى قال لا ينال عهدى الظالمين1» به خاطر آوريد، هنگامى كه خداوند ابراهيم را با وسايل گوناگون آزمود، و او به خوبى از عهده اين آزمايشها برآمد خداوند به او فرمود من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم ابراهيم عرض كرد: از دودمان من (نيز امامانى قرار بده). خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمى رسد تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند شايسته اين مقامند.»
بعد از اين مقدمه براى جواب به شبهه فوق الذكر، شبهه را به سه بخش تقسيم مى كنيم:
1- اثبات امامت در نزد شيعه از طريق نص و وصيت نيست‏!
جواب اين قسمت اين است كه خوب بود پرسشگر محترم به كتابهاى كه درباره امامت ائمه اطهار (عليهم السلام) توسط علماى شيعه نوشته شده است مراجعه می کرد: مانند الغدير مرحوم علامه امينى، بحار الانوار ج 24/ 25/ 26 و 27، و صدها كتاب ديگرى كه در اين باره نوشته شده است آنگاه مى ديد، كه شيعيان امامت على (علیه السلام) و ائمه (علیهم السلام) ديگر را از چهار طريق اثبات نموه اند:
1- نص و وصيت، كه آنهم در دو قسمت بيان شده است. الف) آيات قرآن: مانند آيه ى تبليغ (مائده/ 67) آيه ى اكمال (مائده/ 5) آيه ى تطهير (احزاب/ 33)، آيه ى مباهله (آل عمران/ 61)، آيه ى ولايت (مائده/ 55) آيه ى اولى الامر (نساء/ 59)، آيه ى من يشترى نفسه (بقره/ 207)، آيه ى من المؤمنين رجالٌ (احزاب/ 23)، آيه ى پاداش رسالت (شورى/ 23 و سباء/ 47)، آيه ى انى جاعلك للناس اماماً (بقره/ 124)، آيات سوره انسان، آيه ى توبه حضرت آدم (بقره/ 37)، آيه ى علم الكتاب (رعد/ 43)، آيه ى مساله (الصافات/ 24)، آيه ى انذار و هدايت (رعد/ 7) و دهها آيه ى ديگر كه در همين اصول كافى باب حجت بدآنها اشاره شده است.
ب) روايات2: مانند: 1- حديث غدير. 2- حديث ثقلين. 3- حديث انذار عشيره. 4- حديث منزلت. 5- حديث تبليغ سوره برائت. 6- حديث على با قرآن و قرآن با على (علیه السلام). 7- حديث على با حق و حق با على (علیه السلام). 8- حديث سقايه. 9- حديث طير مشوى3. 10- حديث سفينه، و احاديث ديگر، كه از طريق شيعه و عامه نقل شده است مانند حديث «انت خليفتى على امتى4» و روايات عديده اى كه از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده است كه عدد ائمه (علیهم السلام) دوازده تا مى باشد5 (كه در اثبات الوصيه سعودى، و ينابيع المودة، فرائد، مناقب آمده) چنانكه در همان اصول كافى كه مورد سؤال قرار گرفته عناوينى به شرح زير آمده است:
1- ما نص الله عز و جل و رسوله على الائمه (علیه السلام) واحد فواحد (ج 2، ص 40).
2- الاشارة و النص على امير المؤمنين (علیه السلام) (ص 52) حدود نُه روايت.
3- الاشارة و النص على الحسن بن على (علیه السلام) هفت روايت (ص 62).
4- الاشارة و النص على الحسين بن على (علیه السلام) سه روايت (ص 73).
5- الاشارة و النص على على بن الحسين (علیه السلام) چهار روايت (ص 75) و امام باقر (علیه السلام) سه روايت، امام صادق (علیه السلام) هشت روايت، امام كاظم (علیه السلام) شانزده روايت و امام هشتم (علیه السلام) شانزده روايت و همينطور ائمه ديگر6.
2- برترى و فضيلت ائمه (علیهم السلام) كه در همان اصول كافى به اين عناوين بر مى خوريم، ائمه (علیه السلام) كانون علم و درخت نبوتند، ائمه (علیه السلام) وارثان دانش اند، ائمه (علیه السلام) علوم همه پيغمبران را دارند، كتابهاى آسمانى نزد ائمه (علیه السلام) مى باشد. اسم اعظم خدا نزد ائمه (علیه السلام) و ...7 و بعد استدلال نموده اند، علماى ما كه تقديم افضل لازم است8 و محقق طوسى در تجريد الاعتقاد مى گويد «و قبح تقديم المفضول معلومٌ و لا ترجيح فى المساوى» زشتى مقدم داشتن فرد پايين بر بالاتر روشن است و ترجيحى نيز در مساوى وجود ندارد9.
3- نسب و قرابت على (علیه السلام) فرمود: نحن الاعلون والا شدون برسول الله نسباً10 (اگر همان قرابت و نسب را كه مورد استفاده ديگران است ملاك قرار دهيم)، ائمه (علیهم السلام) نسبمان برتر و قرابت و نزديكى ما به رسول الله بيشتر است.
4- دليل عقلى:
1- لزوم رهبرى جامعه ى اسلامى.
2- قانون هدايت عمومى.
3- هدايت به امر.
4- برهان واسطه فيض.
5- برهان لطف ...11
فقط به عنوان نمونه به گوشه از ادله عقلى اشاره مى شود، علماى شيعه مى گويند كه ما و شما هر دو اعتراف داريم كه پيغمبر اكرم در آن بيست و سه سال نتوانست تمام احكام اسلام را ولو به صورت كلى براى مردم بيان كند. شما مى گوييد رسول اكرم همين طور رها كرد و رفت ما مى گوييم اينطور نبوده بلكه به همان دليل كه پيغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مبعوث شده از جانب پيغمبر افرادى معين شدند كه جنبه قدسى داشتند و پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تمام حقايق اسلام را براى اولين آنها يعنى على (علیه السلام) و او هم به ائمه (علیه السلام) بعد بيان كرد و آنان آماده بودند كه به تمام سؤالات جواب دهند12.
اما قسمت دوم شبهه حتى خود امامان شيعه اثبات امامت خود نكرده اند!
جواب:
اين است كه اين حرف هم ناشى از عدم اطلاع از كتب شيعه مى باشد، ما به عنوان نمونه نهج البلاغه را انتخاب مى كنيم كه عامه با آن مقدارى آشنايى دارند، و اشكالاتى هم گاهى بر شخص على (علیه السلام) است كه استدلال نكرده است، مى بينيم كه از سه طريق حضرت بر امامت خود و ائمه (علیه السلام) استدلال نموده است.
الف) لياقت خود و فضيلت خود و ائمه (علیه السلام) كه در خطبه هاى زيادى (2/ 142/ 152/ 237) به آن استدلال شده است از جمله مى فرمايد: «نحن شجرة النبوة و مهبط الرسالة و مختلف الملائكة و معادن العلم و ينابيع الحكم13» ما درخت نبوت و فرودگاه رسالت و محل آمد و شد فرشتگان و معدنهاى علوم و سرچشمه هاى حكمتهائيم.
ب) نص و وراثت كه باز حضرت در موارد متعددى به آن استدلال نموده است كه به دو مورد اشاره مى شود.
1- «وفيهم الوصية و الوراثة14» على (علیه السلام) مى فرمايد: وصيت رسول خدا (علیه السلام) (نسبت به خلافت) و همچنين وراثت رسول خدا در بين اهلبيت (علیه السلام) است.
2- استدلال به حديث غدير در زمانهاى مختلف در روز تشكيل شوراى سفارشى عمر در سال 23 قمرى15 در دوران خلافت عثمان16 در كوفه در سال 35 هجرى قمرى مردم را قسم داد «انشدكم بالله» كه آيا حديث غدير درباره امامت من نبود؟ همه جواب دادند، بلى17 كه حدود 24 نفر از شاهدان با مشخصات در تاريخ ثبت شده است18. در جنگ جمل در سال 36 ه- ق عليه طلحه به حديث غدير استدلال نمود19 در سال 37 هجرى قمرى در كوفه كه تحت عنوان حديث ركبان آمده كه باز مردم را قسم داد «كه حديث غدير جز درباره من، درباره كس ديگر بود»؟ آنها حضرت را تأييد كردند كه حدود 9 نفر از آنها در تاريخ با مشخصات ذكر شده است20 و همچنين در جنگ صفين در سال 37 به حديث غدير استدلال نمود و مردم را قسم داد21. و همچنين فاطمه زهرا (سلام الله علیها)22 امام حسين عليه السلام23 و دهها نفر از بزرگان ديگر24 به حديث غدير استدلال نموده اند- راستى با اين همه مدارك كه قطره از آن نقل شده، مى توان گفت امامان شيعه اثبات امامت خود نكرده اند؟
اما قست پايانى شبهه كه بلكه اثبات امامت در نزد شيعه از طريق خرافات مى باشد!
آيا مراد اين است كه اصل چنين قضايا خرافات است يعنى ممكن نيست كه سنگ و چوب و ... شهادت دهند، اين حرفى است باطل! چرا كه نمونه هاى زيادى در قرآن به قول شما از اين خرافات داريم كه فقط به عناوين آنها اشاره مى شود.
صد سال خوابيدن عُزير، و سالم ماندن غذا و نوشيدنى او، و از بين رفتن حيوانش، و دوباره زنده شدن آن25، كوبيدن حضرت ابراهيم چهار پرنده را و خواندن نام آنها كه باعث زنده شدن آنها مى شود26، داستان حرف زدن عيسى در كودكى27، حرف زدن هدهد با حضرت سليمان28، صداى كه حضرت موسى از وادى مقدس شنيد29، اژدها شدن عصاى موسى، از گل پرنده ساختن حضرت عيسى30 ، شفاى كور مادر زاد ، شنيدن بوى پيراهن يوسف توسط حضرت يعقوب از مصر31 ، آوردن تخت ملكه سبا توسط آصف برخيا در يك چشم بهم زدن32 ، داستان حرف زدن اشجار با پيامبر اسلام، يعقوبى مى گويد «و بسا كه او را از آسمان و از درخت و كوه ندا مى كرد و رسول خدا از آن بيمناك مى شد» ، داستن معراج پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)34 و دهها مورد ديگر، قبلا گفتيم امامت بالاتر از نبوت است وقتى عيسى از گل پرنده مى سازد و موسى از عصاى اژدها، و عيسى در كودكى حرف بزند، آيا امام نمى تواند از حجر الاسود و يا عصا بخواهد كه شهادت دهد ... و اگر مراد اين است كه حضرت حسين بن على و محمد بن على چنين كارى انجام نداده اند، اين نسبت خرافات است، پرسشگر محترم كه در آن صحنه حضور نداشته اند، چگونه انكار مى كنند ما در روايات صحيحه خود قضاياى متواتره از قبيل آنچه ذكر شده است داريم كه وقت طرح آن نيست، در پايان به عنوان حسن ختام اين روايت را از طريق عامه نقل مى كنيم، پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) فرمود: «يا عمار ان رأيت علياً قد سلك وادياً وسلك الناس وادياً غيره فاسلك مع على و دع الناس» اى عمار اگر ديدى على در يك مسيرى مى رود و مردم در مسير ديگر، تو آن راهى را كه على (علیه السلام) مى رود انتخاب كن و راه ديگران را رها كن. افتخار شيعيان اين است كه رهرو راه على باشند.
خلاصه ى قسمت اول شبهه اين شد كه علماى شيعه از چهار طريق بر امامت على (علیه السلام) و ائمه (علیهم السلام) استدلال كرده اند، از طريق نص و وصيت كه هم در قرآن آمده مانند آيه ى تبليغ، آيه ى ولايت و ... و هم در روايات مانند حديث سفينه، ثقلين و حديث عدد ائمه (علیه السلام)، و از طريق بيان فضيلت و برترى آنها و همچنين از راه قرابت به پيامبر اسلام و از راه عقل، كه ممكن نيست پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) امت را بدون رهبر رها كند در حالى كه ابابكر و عمر كسانى را تعيين نمودند، قطعاً عقل پيامبر بيشتر از آنها بوده است.
اما قسمت دوم شبهه: اين نسبت هم درست نيست چون همه ائمه (علیه السلام) از جمله امير المؤمنين در نهج البلاغه و جاى ديگر به نص و وصيت، فضيلت و لياقت ائمه و قرابت و نسبت استدلال نموده اند.
اما بخش سوم شبهه: اگر مراد اين است كه نوع اين قضايا خرافات است كه حرفى است باطل چرا كه عيسى در كودكى حرف زد، و عصاى موسى اژدها شد و از وادى مقدس صدا دريافت نمود و با پيامبر، كوه و درخت حرف زد، آيا امامتى كه از نبوت عامه بالاتر است نمى تواند حجر الاسود را به زبان آورد و اگر مراد اين است كه چنين صحنه واقع نشده است پرسشگر محترم كه آنجا نبوده، علاوه بر اينكه ما در اين قضايا روايات متواتره داريم.

  • 1. سوره بقره، آیه 124.
  • 2. مدرك حديث هاى ذكر شده در مدارك عامه رجوع شود به كنزل العمال فى سنن الاقوال و الافعال، على المتقى، البرهان فورى (مؤسسة الرسالة، چاپ پنجم، 1405 ه- 1985 م) ج 11، ص 627- 598.
  • 3. ر. ك: هادى نجفى، ولايت و امامت (دار الذخائر 1370) تمام كتاب.
  • 4. سلطان الواعظين شيرازى، شبهاى پيشاور، (دار الكتب الاسلامية، 1376) ص 329- 319.
  • 5. همان ، ص 572، و ر. ك: عليرضا صابرى، الحكم الزاهرة (مكتب الاعلام الاسلامى، 1415 ه- ق، 1373 ه- ش) ج 1، ص 74- 72.
  • 6. ر. ك: محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى (انتشارات علميه اسلاميه) مترجم سيد جواد مصطفوى، ج 2، ص 120- 50، به اين همه روايت در اصول كافى استدلال شده است، پرسشگر مى گويد، شيعه از طريق نص و وصيت امامت را اثبات نكرده است يا للعجب؟ و ر. ك: على بن الحسين بن بابويه القمى، الامامة و التبصرة من الخيرة (مدرسة الامام المنتظر المهدى (عج) بالحوزة العلمية قم، چاپ اول، 1404 ه- 1363 ش) كه امامت تك تك ائمه (علیه السلام) با روايات شيعه و سنى ثابت نموده است، مخصوصاً ص 47 تا ص 140.
  • 7. ر. ك: اصول كافى (پيشين) ص 394- 307.
  • 8. ولايت و امامت نجفى (پيشين) ص 58.
  • 9. علامه حلى، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد (مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ پنجم، 1415 ه- ق) ص 366.
  • 10. نهج البلاغه فيض الاسلام، خ/ 160، ص 517.
  • 11. هادى نجفى، ولايت و امامت (دار الذخائر قم، چاپ خيام، چاپ اول، 1370) ص 24 تا ص 37.
  • 12. ر. ك: به كشف المراد (پيشين) بحث امامت، مرتضى مطهرى، امامت و رهبرى (انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1364) ص 92.
  • 13. نهج البلاغه، فيض الاسلام، ص 337، خ/ 107.
  • 14. همان، ص 45.
  • 15. علامه امينى، الغدير (دار الكتب الاسلامية) ج 1، ص 159.
  • 16. همان، ص 163.
  • 17. همان، ص 166.
  • 18. همان، ص 5- 184.
  • 19. الغدير (پيشين) ج 1، ص 186.
  • 20. همان، ج 1، ص 191.
  • 21. همان، ج 1، ص 19.
  • 22. همان، ص 194.
  • 23. همان، ج 1، ص 198.
  • 24. همان، ج 1، ص 213- 199.
  • 25. سوره بقره، آیه 259.
  • 26. سوره بقره، آیه260
  • 27. سوره آل عمران، آیه 46.
  • 28. سوره نمل، آیه 21 به بعد.
  • 29. سوره طه، آیه 50.
  • 30. سوره آل عمران، آیه 46 - سوره مائده، آیه 110.
  • 31. سوره يوسف، آیه 94.
  • 32. ابن واضح يعقوبى، تاريخ يعقوبى (مركز انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ سوم، 1362) ترجمه ابراهيم آيتى، ج 1، ص 377.
  • 34. همان، ص 382.
منابع: 

منبع: پاسخ به شبهات(1)، ص: 89