آیه اول سورة المعارج

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سأَلَ سائلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ‏(1)

شان نزول:

بسيارى از مفسران و  ارباب حديث شان نزولى براى اين آيات نقل كرده ‏اند كه حاصل آن چنين است:

هنگامى كه رسول خدا (صلى ‏الله‏ عليه‏ وآله ‏و سلّم‏) على (عليه‏السلام‏) را در روز غدير خم به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت : من كنت مولاه فعلى مولاه هر كس من مولى و ولى او هستم على مولى و ولى او است چيزى نگذشت كه اين مساله در بلاد و شهرها منتشر شد نعمان بن حارث فهرى خدمت پيامبر (صلى ‏الله ‏عليه ‏و آله ‏و سلّم‏) آمد و عرض كرد تو به ما دستور دادى شهادت به يگانگى خدا و اينكه تو فرستاده او هستى دهيم ما هم شهادت داديم ، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زكات دادى ما همه اينها را نيز پذيرفتيم ، اما با اينها راضى نشدى تا اينكه اين جوان ( اشاره به على (عليه‏ا لسلام‏) است ) را به جانشينى خود منصوب كردى ، و گفتى : من كنت مولاه فعلى مولاه ، آيا اين سخنى است كه از ناحيه خودت يا از سوى خدا ؟ ! پيامبر (صلى‏ الله ‏عليه ‏و آله ‏و سلّم‏) فرمود : قسم به خدائى كه معبودى جز او نيست اين از ناحيه خدا است.

نعمان روى بر گرداند در حالى كه مى‏گفت اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارة من السماء : خداوندا ! اگر اين سخن حق است و از ناحيه تو ، سنگى از آسمان بر ما بباران ! اينجا بود كه سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را كشت ، همينجا آيه سال سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع نازل گشت.

آنچه را در بالا گفتيم مضمون عبارتى است كه در مجمع البيان از ابو القاسم حسكانى با سلسله سندش از امام صادق (عليه ‏السلام‏) نقل شده است.همين مضمون را بسيارى از مفسران اهل سنت ، و روات حديث با مختصرى تفاوت نقل كرده‏اند.

مرحوم علامه امينى در الغدير آن را از سى نفر از علماى معروف اهل سنت نقل مى ‏كند ( با ذكر مدرك و نقل عين عبارت (1) از جمله :

 تفسير غريب القرآن حافظ ابو عبيد هروى.

تفسير شفاء الصدور ابو بكر نقاش موصلى.

تفسير الكشف و البيان ابو اسحاق ثعالبى.

تفسير ابو بكر يحيى القرطبى.

تذكره ابو اسحاق ثعالبى .

كتاب فرائد السمطين حموينى.

كتاب درر السمطين شيخ محمد زرندى.

تفسير سراج المنير شمس الذين شافعى.

كتاب سيره حلبى.

كتاب نور الابصار سيد مؤمن شبلنجى.

و كتاب شرح جامع الصغير سيوطى از شمس الدين الشافعى.

و غير اينها.

در بسيارى از اين كتب تصريح شده كه آيات فوق در همين رابطه نازل شده است ، البته درباره اينكه اين شخص حارث بن نعمان بوده يا جابر بن نذر يا نعمان بن حارث فهرى اختلاف است ، و مى‏دانيم اين امر تاثيرى در اصل مطلب ندارد.

 

تفسير : عذاب فورى

سوره معارج از اينجا آغاز مى‏شود كه مى ‏فرمايد :( تقاضا كننده‏اى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد ( سال سائل بعذاب واقع.

اين تقاضا كننده همانگونه كه در شان نزول گفتيم نعمان بن حارث يا نضر بن حارث بود كه به هنگام منصوب شدن على (عليه‏السلام‏) به مقام خلافت و ولايت در غدير خم و پخش شدن اين خبر در شهرها بسيار خشمگين گشت ، و خدمت رسول خدا آمد و گفت : آيا اين از ناحيه تو است ، يا از ناحيه خداوند ؟ پيامبر (صلى ‏الله ‏عليه ‏و آله ‏و سلّم) صريحا فرمود : از ناحيه خدا است ، او بيشتر ناراحت شد ، و گفت خداوندا ! اگر اين حق است و از ناحيه تو است سنگى از آسمان بر ما فرود آور ، و در اين هنگام سنگى فرود آمد و بر سر او خورد و او را كشت .

در برابر اين تفسير تفسير ديگرى است كه از اين كلى‏تر است مطابق اين تفسير منظور اين است كه كسى از پيامبر (صلى ‏الله ‏عليه ‏و آله ‏و سلّم‏) سؤال كرد كه اين عذابى كه تو مى‏گوئى بر چه كسى واقع مى‏شود ؟ و آيه بعد جواب مى‏دهد : براى كافرين خواهد بود .

و مطابق تفسير سومى اين سؤال كننده پيامبر (صلى ‏الله ‏عليه ‏و آله ‏و سلّم‏) است كه تقاضاى عذاب براى كفار كرد و نازل شد.ولى تفسير اول علاوه بر اينكه با خود آيه سازگارتر است ، دقيقا منطبق بر روايات متعددى است كه در شان نزول وارد شده.

 

مکی یا مدنی بودن سوره:

معروف در ميان مفسران اين است كه سوره معارج از سوره‏ هاى مكى است ، و بر اساس فهرست ابن نديم و كتاب نظم الدرر ، و تناسق الايات و السور مطابق نقل تاريخ القرآن ابو عبد الله زنجانى اين سوره هفتاد و هفتمين سوره‏اى است كه در مكه نازل شده است.

ولى اين مانع از آن نخواهد بود كه بعضى از آيات آن در مدينه نازل شده باشد ، و اين منحصر به سوره معارج نيست ، در بسيارى از سوره‏ هاى قرآن كه مكى است آيه يا آياتى وجود دارد كه در مدينه نازل شده ، و به عكس بعضى از سوره ‏هاى مدنى آيات مكى دارد.

نمونه‏هاى زيادى از اين موضوع را علامه امينى در الغدير آورده است.

دليل بر اينكه آيات آغاز اين سوره در مدينه نازل شده روايات زيادى است كه در تفسير اين آيات به خواست خدا خواهد آمد.(2)

علامه طباطبائی در مورد مکی یا مدنی بودن سوره اینگونه می فرماید(3):

آنچه سياق اين سوره دست مي‏دهد اين است كه مي‏خواهد روز قيامت را توصيف كند به آن عذابهايي كه در آن براي كفار آماده شده ، از همان آغاز ، سخن از عذاب دارد .

و سؤال سائلي را حكايت مي‏كند كه از عذاب الهي كفار پرسيده ، و اشاره مي‏كند به اينكه اين عذاب آمدني است ، و هيچ مانعي نمي‏تواند از آمدنش جلوگير شود ، و نيز عذابي است نزديك ، نه دور كه كفار مي‏پندارند ، آنگاه به صفات آن روز و عذابي كه براي آنان تهيه شده پرداخته ، مؤمنين را كه به انجام وظائف اعتقادي و عملي خود مي‏پردازند استثنا مي‏كند .

و اين سياق شبيه به سياق سوره‏هاي مكي است ، چيزي كه هست از برخي از مفسرين حكايت شده كه گفته‏اند : آيه و الذين في أموالهم حق معلوم در مدينه نازل شده ، و اعتبار عقلي هم اين نظريه را تاييد مي‏كند ، براي اينكه ظاهر عبارت حق معلوم زكات است كه در مدينه و بعد از هجرت تشريع شد ، و اگر ما اين آيه را مدني بدانيم ، ناگزير مي‏شويم كه آيات بعدي آن را هم كه تحت استثنا قرار دارند و چهارده آيه‏اند ، كه از جمله الا المصلين شروع و به جمله في جنات مكرمون ختم مي‏شوند ، مدني بدانيم ، براي اينكه همه سياقي متحد دارند ،و مستلزم يكديگرند .

و مدني بودن آيات بعد از استثنا اقتضا دارد مستثني منه را هم كه حداقل سه آيه است و از جمله ان الانسان خلق هلوعا شروع و به جمله منوعا ختم مي‏شود ، مدني بدانيم ، علاوه بر اين آيه فما للذين كفروا قبلك مهطعين ، نيز به روشني متفرع بر ما قبل خودش است ، و از سوي ديگر آيه مذكور تا آخر سوره سياقي واحد دارند ، پس بايد بگوييم اينها هم مدني هستند .

اين از جهت سياق ، و اما از جهت مضامين ، همين آيات آخر سوره خيلي با وضع منافقين كه اطراف پيامبر را گرفته بودند ، و از چپ و راست احاطه‏اش كرده بودند ، مناسبت دارد ، چون سخن از كساني مي‏راند كه عن اليمين و عن الشمال عزين - از راست و چپ متفرق مي‏شوند بودند و اين مناسب حال كساني است كه بعضي از احكام خدا را رد مي‏كردند ، و مخصوصا آيه أ يطمع كل امرء منهم ... و آيه علي أن نبدل خيرا منهم ... كه بيانش خواهد آمد ، و خواهيم گفت : به منافقين بيشتر مي‏چسبد تا به كفار مكه . و اين را هم مي‏دانيم كه پيدايش نفاق منافقين در مدينه بوده ، نه در مكه . خواهي پرسيد : پس چرا از منافقين به الذين كفروا تعبير كرده ؟ مي‏گوييم : نظير اين تعبير در سوره توبه و غير آن آمده ، ( چون واقعيت منافقين كفر است ) . از اين هم كه بگذريم مفسرين روايت كرده‏اند كه اين سوره در باره كسي نازل شد كه گفته بود : اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب اليم كه در آن سوره تفسيرش گذشت ، و گفتيم سياق آن و سياق آيات بعد از آن سياقي مدني است نه مكي ، و ليكن از امام صادق (عليه ‏السلام‏) روايت شده كه فرمود : مراد از حق معلوم در آيه شريفه حقي است كه صاحب مال به عنوان صدقه از مال خودش جدا مي‏كند ، نه زكات واجب . و بالأخره نمي‏توان اتفاق مفسرين را بر اينكه اين سوره در مكه نازل شده ملاك قرار داد ، علاوه بر اين چنين اتفاقي هم در كار نيست ، بلكه بين آنان اختلافي روشن است . و نيز نبايد به گفته ابن عباس اعتنا كرد كه گفته : اين سوره بعد از سوره الحاقه نازل شده .

علامه طباطبائی در بحث روایتی آیه سأَلَ سائلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ می فرماید:

در مجمع البيان مي‏گويد : سيد ابو احمد براي ما حديث كرد كه حاكم ابو القاسم حسكاني برايم حديثي با ذكر سند از جعفر بن محمد الصادق از پدران بزرگوارش (عليهم ‏السلام‏) نقل كرد كه فرمودند : بعد از آنكه رسول خدا (صلي‏ الله‏ عليه ‏وآله‏ وسلّم‏) علي (عليه‏السلام‏) را به خلافت نصب كرد و فرمود : من كنت مولاه فعلي مولاه - هر كه من مولاي او هستم علي مولاي او است، خبر به شهرهاي عرب رسيد از آن جمله خبر به گوش نعمان بن حارث فهري رسيد ، از ديار خود حركت نموده به نزد رسول خدا (صلي ‏الله‏ عليه ‏وآله‏ وسلّم‏) مشرف شد و عرضه داشت : به ما دستور دادي كه به لا اله الا الله اعتراف كنيم ، و نيز به اينكه تو رسول خدايي شهادت دهيم ، و دستور دادي جهاد كنيم ، حج بجاي آوريم ، روزه بگيريم ، نماز بخوانيم ، و ما هم قبول كرديم ، آيا به اين مقدار راضي نشدي تا اينكه اين پسر را به خلافت نصب نموده گفتي : من كنت مولاه فعلي مولاه ، حال بگو بدانم اين از ناحيه خودت بود و يا از ناحيه خداي تعالي ؟ فرمود : به آن خدايي سوگند كه به جز او معبودي نيست ، اين دستور از ناحيه خدا بود . 

نعمان بن حارث برگشت ، در حالي كه مي‏گفت : بار الها اگر اين سخن حق است و از ناحيه تو است پس سنگي از آسمان بر سر ما ببار همينكه سخنش تمام شد خداي تعالي با سنگي آسماني بر سرش كوبيد و او را در جا كشت ، و اين آيه را نازل فرمود : سال سائل بعذاب واقع ترجمة الميزان ج : 20ص :14 

مؤلف : اين معنا به چند طريق از طرق شيعه نيز نقل شده ، و بعضي از علما آن را رد كرده‏اند كه حديثي جعلي است ، چون سوره معارج در مكه نازل شده . 

ولي خواننده عزيز توجه نمود كه گفتيم در مكي بودن اين سوره اشكال است . 

و در الدر المنثور است كه فاريابي ، عبد بن حميد ، نسائي ، ابن ابي حاتم ، حاكم ( وي حديث را صحيح دانسته ) و ابن مردويه ، همگي از ابن عباس روايت كرده‏اند كه در تفسير جمله سال سائل گفته است : سائل نضر بن حارث بود كه گفت : بار الها اگر خلافت علي حق و از ناحيه تو است سنگي از آسمان بر سر ما ببار . 

و نيز در همان كتاب است كه ابن ابي حاتم از سدي روايت كرده كه در تفسير سال سائل گفته : اين آيه در مكه در باره نضر بن حارث نازل شده ، كه گفته بود : بار الها اگر اين همان حقي است كه از ناحيه تو نازل شده ... ، و عذاب وي در روز جنگ بدر واقع شد . 

مؤلف : اين معنا از غير سدي نيز روايت شده . 

و در بعضي از روايتشان آمده كه : گوينده بار الها اگر اين حق و از ناحيه تو است ... حارث بن علقمه بوده كه مردي از عبد الدار بود . 

و در بعضي ديگر آمده كه سائل عذاب ابو جهل بن هشام بوده كه در روز جنگ بدر درخواست آن را كرد . 

و لازمه اين حديث آن است كه سوره معارج در مدينه نازل شده باشد ، و اين با آنچه كه در اين احاديث آمده كه در مكه نازل شده مغايرت دارد و به هر حال سوره بعد از سخن آن گوينده كه گفت : بار الها اگر اين همانا حق و از ناحيه تو است ... نازل شده ، و ما در سابق در باره سياق آيه سخن گفتيم . 

 

مفهوم معارج:

معارج جمع معرج به معنى پله يا جائى است كه از آنجا صعود مى‏كنند و از آنجا كه خداوند مقامات مختلفى براى فرشتگان قرار داده كه با سلسله مراتب به سوى قرب خدا پيش مى‏روند ، خداوند به ذى المعارج توصيف شده است.آرى اين فرشتگانند كه ماموريت عذاب كافران و مجرمان دارند ، و همانها بودند كه بر ابراهيم خليل (عليه ‏السلام‏) نازل شدند ، و به او خبر دادند كه ما مامور نابودى قوم لوط هستيم ، و صبحگاهان شهرهاى آن قوم آلوده و ننگين را زير و رو كردند همانها ماموريت عذاب را درباره مجرمان ديگر نيز انجام مى‏دهند .

بعضى از مفسران معارج را به معنى فضائل و مواهب الهى و بعضى به معنى فرشتگان تفسير كرده‏اند ، ولى معنى اول مناسبتر ، و با مفهوم لغوى كلمه سازگارتر است.

علامه طباطبائی در تفسیر المیزان می فرماید:

كلمه معارج جمع معرج است كه مفسرين آن را به آلت صعود يعني نردبان معنا و به مقامات ملكوت كه فرشتگان هنگام مراجعه به خداي سبحان به آن عروج مي‏كنند تفسير كرده‏اند .

جمله بعد هم كه مي‏فرمايد : تعرج الملئكة و الروح اليه في يوم ... معارج را به همين معنا تفسير كرده ، پس خداي سبحان معارجي از ملكوت و مقاماتي از پايين به بالا دارد كه هر مقام بالاتر ، از مقام پايين‏تر خود شريف‏تر است ، و ملائكه و روح هر يك بر حسبقربي كه به خدا دارند در آن مقامات بالا مي‏روند ، و اين مقامات حقايقي ملكوتي هستند ، نه چون مقامات دنيا وهمي و اعتباري .

بعضي از مفسرين گفته‏اند : مراد از معارج ، درجاتي است كه اعتقادات حقه و اعمال صالحه به حسب اختلاف ارزشهايش بدان مقامات بالا مي‏روند ، همچنان كه خداي تعالي فرموده : اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه ، و نيز فرموده : و لكن يناله التقوي منكم بعضي ديگر گفته‏اند : مراد از معارج ، مقامات قربي است كه مؤمنين ، با ايمان و عمل صالح خود به آن مقامات ارتقا مي‏يابند ، همچنان كه خداي تعالي فرموده : هم درجات عند الله و الله بصير بما يعملون ، و نيز فرموده : لهم درجات عند ربهم و مغفرة و رزق كريم ، و نيز فرموده : رفيع الدرجات ذو العرش و ليكن حق مطلب آن است كه برگشت دو وجه اخير به همان وجه اول است ، و درجات ياد شده همانطور كه گفتيم واقعيت‏هاي خارجي هستند ، نه چون مقامات دنيايي كه صرف و هم و اعتبار است .

 

اشكالات واهى بهانه‏ جويان!

معمولا در مواردى كه آيات قرآن يا روايات اشاره به فضائل خاصى درباره امير مؤمنان على (عليه‏السلام‏) مى‏كند بعضى اصرار دارند تا آنجا كه مى‏توانند مطلب را ناديده گرفته ، يا توجيه انحرافى كنند ، و با دقت و وسوسه خاصى مساله را تعقيب نمايند ، در حالى كه اگر اين فضائل براى ديگران باشد با سماحت و سهولت و آسانى از آن مى‏گذرند ! نمونه زنده اين كلام اشكالات هفتگانه‏اى است كه ابن تيميه در كتاب منهاج السنة در مورد احاديثى كه در شان نزول آيات فوق آمده است بيان كرده كه ما به طور فشرده به بيان آن مى ‏پردازيم . 

1 -داستان غدير بعد از بازگشت پيامبر (صلى ‏الله‏ عليه ‏وآله‏ وسلّم‏) از حجة الوداع يعنى در سال دهم هجرت واقع شد در حالى كه سوره معارج از سوره‏هاى مكى است كه قبل از هجرت نازل شده است.

پاسخ : همانگونه كه قبلا نيز اشاره كرديم بسيارى از سوره‏ها است به نام مكى ناميده مى‏شود در حالى كه بعضى از آيات نخستين آن طبق تصريح مفسران در مدينه نازل شده ، و به عكس سوره ‏هائى است كه رسما مدنى ناميده مى‏شود ولى بعضى از آيات آن در مكه نازل گشته است .

2 -در اين حديث آمده است كه حارث بن نعمان خدمت پيامبر (صلى ‏الله ‏عليه ‏وآله ‏وسلّم‏)در ابطح رسيد ، و مى‏دانيم ابطح دره‏اى است در مكه و اين با نزول آيه بعد از داستان غدير مناسب نيست.

پاسخ اولا تعبير به ابطح فقط در بعضى از روايات است ، نه در همه روايات ، و ثانيا ابطح و بطحاء به معنى هر زمين شنزارى است كه سيل از آن جارى مى‏شود ، و اتفاقا در سرزمين مدينه نيز مناطقى وجود دارد ، كه آن را ابطح يا بطحاء مى ‏نامند ، و در اشعار عرب و روايات بسيار به آن اشاره شده است .

3 -آيه و اذ قالوا اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجارة من السماء ( انفال - 32 ) مسلما بعد از جنگ بدر نازل شده ، و سالها قبل از داستان غدير است.

جواب كسى نگفته است كه شان نزول آن آيه ، داستان غدير است بلكه سخن در آيه سال سائل بعذاب واقع مى‏باشد.

و اما آيه 32 سوره انفال چيزى است كه حارث بن نعمان از آن در كلام خود استفاده كرد و اين ربطى به شان نزول ندارد ، ولى تعصبهاى افراطى سبب مى‏شود كه انسان از چنين مطلب روشن غافل گردد .

4 -قرآن مجيد مى ‏گويد : و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون : خداوند آنها را عذاب نمى‏كند در حالى كه تو در ميان آنها هستى ، و خداوند آنها را عذاب نمى‏كند در حالى كه استغفار مى‏كنند ( انفال - 33 ) اين آيه مى‏گويد : با وجود پيامبر (صلى ‏الله ‏عليه ‏وآله‏ وسلّم‏) هرگز عذابى نازل نخواهد شد.

پاسخ : آنچه قابل قبول است اينكه عذاب عمومى و دست جمعى به خاطر پيامبر (صلى ‏الله‏ عليه‏ وآله ‏و سلّم‏) وجود نداشت ، ولى عذابهاى خصوصى و شخصى كرارا بر افراد نازل شد ، چنانكه تاريخ اسلام گواه است كه افراد متعددى مانند ابو زمعه و مالك بن طلاله و حكم بن ابى العاص و غير آنها به خاطر نفرين  پيامبر(صلى ‏الله ‏عليه ‏وآله ‏وسلّم‏) يا بدون آن گرفتار عذاب شدند.

علاوه بر اين آيه فوق تفسيرهاى ديگرى نيز دارد كه طبق آن استدلال به آن در اينجا ممكن نيست ( به تفسير نمونه جلد 7 صفحه 154 ذيل همان آيه 33 انفال مراجعه شود).

5 -اگر چنين شان نزولى صحيح بود بايد مانند داستان اصحاب الفيل معروف شود .

پاسخ : اين شان نزول به قدر كافى مشهور و معروف است و در بالا اشاره كرديم كه حداقل درسى كتاب از كتب تفسير و حديث آمده وانگهى عجيب است كه انتظار داشته باشيم يك حادثه شخصى همانند يك حادثه عمومى مثل داستان اصحاب الفيل انعكاس يابد ، چرا كه آن داستان جنبه همگانى داشت ، سر تا سر مكه را گرفته بود و يك لشكر بزرگ طى آن نابود گشت ، ولى داستان حارث بن نعمان تنها مربوط به يك نفر است!

6 -از اين حديث استفاده مى‏شود كه حارث بن نعمان مبانى اسلام را قبول داشت چگونه ممكن است يك مسلمان در عصر پيامبر (صلى ‏الله ‏عليه ‏و آله ‏و سلّم‏) به چنين عذابى گرفتار شود ؟ پاسخ : اين ايراد نيز ناشى از تعصب شديد است ، زيرا احاديث فوق به خوبى نشان مى‏ دهد كه او نه تنها گفته پيامبر (صلى ‏الله ‏عليه ‏و آله ‏و سلّم‏) را قبول نداشت بلكه به خداوند نيز معترض بود كه چرا چنين دستورى را درباره على (عليه ‏السلام‏) به پيامبرش داده است؟ ! و اين شديدترين مرتبه كفر و ارتداد محسوب مى‏شود .

7 -در كتابهاى معروفى مانند استيعاب كه نام صحابه آمده است اسمى از حارث بن نعمان نمى ‏بينيم.

پاسخ : آنچه در اين كتاب و مانند آن از نامهاى صحابه آمده تنها مربوط به قسمتى از صحابه است ، مثلا در كتاب اسد الغابة كه از مهمترين كتبى است كه اصحاب پيامبر (صلى ‏الله‏ عليه‏ وآله ‏و سلّم‏) را بر مى ‏شمرد تنها هفت هزار و پانصد و پنجاه و چهار نفر را برشمرده ، در حالى كه مى‏دانيم تنها در حجة الوداع صدهزار نفر يا بيشتر در محضر پيامبر (صلى‏ الله‏ عليه ‏وآله ‏وسلّم‏) بودند ، بنابر اين شكى نيست كه بسيارى از صحابه پيامبر (صلى ‏الله ‏عليه‏ و آله ‏و سلّم‏) نامشان در اين كتب نيامده است .

 

پی نوشت:

(1) الغدير، ج‏1، ص 239 تا 246.

(2) به تفسیر نمونهج : 25ص :3مراجعه کنید.

(3) ترجمة الميزان ج : 20ص :5