آیه 1 و 2 سوره معارج : تفسير نمونه

تفسير نمونه، ج‏25، ص 9

تفسير: عذاب فورى‏
سوره معارج از اينجا آغاز مى‏شود كه مى‏فرمايد: تقاضا كننده‏اى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد" (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ‏).

اين تقاضا كننده همانگونه كه در شان نزول گفتيم" نعمان بن حارث" يا" نضر بن حارث" بود كه به هنگام منصوب شدن على ع به مقام خلافت و ولايت در غدير خم و پخش شدن اين خبر در شهرها بسيار خشمگين گشت، و خدمت رسول خدا آمد و گفت: آيا اين از ناحيه تو است، يا از ناحيه خداوند؟

پيامبر ص صريحا فرمود: از ناحيه خدا است، او بيشتر ناراحت شد، و گفت خداوندا! اگر اين حق است و از ناحيه تو است سنگى از آسمان بر ما فرود آور، و در اين هنگام سنگى فرود آمد و بر سر او خورد و او را كشت‏ «1».

در برابر اين تفسير تفسير ديگرى است كه از اين كلى ‏تر است مطابق اين تفسير منظور اين است كه كسى از پيامبر ص سؤال كرد كه اين عذابى كه تو مى‏ گويى بر چه كسى واقع مى ‏شود؟ و آيه بعد جواب مى‏ دهد: براى كافرين خواهد بود.

و مطابق تفسير سومى اين سؤال كننده پيامبر ص است كه تقاضاى عذاب براى كفار كرد و نازل شد.
______________________________
(1)" با" در" بِعَذابٍ واقِعٍ‏" طبق اين تفسير باء زائده و براى تاكيد است، و به عقيده بعضى به معنى" عن" مى ‏باشد، و اين موافق تفسير دوم است (توجه داشته باشيد اگر سؤال به معنى تقاضا باشد به دو مفعول متعدى مى‏ شود، و اگر به معنى" استخبار" باشد مفعول دوم آن حتما با" عن" خواهد بود).

تفسير نمونه، ج‏25، ص 10

ولى تفسير اول علاوه بر اينكه با خود آيه سازگارتر است، دقيقا منطبق بر روايات متعددى است كه در شان نزول وارد شده.

*** سپس مى‏ افزايد:" اين عذاب مخصوص كافران است و هيچكس نمى‏ تواند از آن جلوگيرى كند" (لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ‏) «1».
______________________________
(1)" واقع" صفت براى عذاب است و" للكافرين" صفت دوم و" لَيْسَ لَهُ دافِعٌ‏" صفت سوم است، اين احتمال نيز داده شده كه" للكافرين" متعلق به" عذاب" بوده باشد، و اگر" لام" به معنى" على" باشد متعلق به" واقع" خواهد بود.
(2) به تفسير نمونه جلد 11 صفحه 98 و 106 مراجعه شود.

تفسير نمونه، ج‏25، ص 11

*** نكته اشكالات واهى بهانه‏ جويان!
معمولا در مواردى كه آيات قرآن يا روايات اشاره به فضائل خاصى درباره امير مؤمنان على ع مى‏ كند بعضى اصرار دارند تا آنجا كه مى ‏توانند مطلب را ناديده گرفته، يا توجيه انحرافى كنند، و با دقت و وسوسه خاصى مساله را تعقيب نمايند، در حالى كه اگر اين فضائل براى ديگران باشد با سماحت و سهولت و آسانى از آن مى‏ گذرند!

نمونه زنده اين كلام اشكالات هفت گانه ‏اى است كه" ابن تيميه" در كتاب" منهاج السنة" در مورد احاديثى كه در شان نزول آيات فوق آمده است بيان كرده كه ما به طور فشرده به بيان آن مى‏ پردازيم.

1- داستان غدير بعد از بازگشت پيامبر ص از حجة الوداع يعنى در سال دهم هجرت واقع شد در حالى كه سوره معارج از سوره‏ هاى مكى است كه قبل از هجرت نازل شده است.

پاسخ: همانگونه كه قبلا نيز اشاره كرديم بسيارى از سوره‏ ها است به نام مكى ناميده مى‏ شود در حالى كه بعضى از آيات نخستين آن طبق تصريح مفسران در مدينه نازل شده، و به عكس سوره‏ هايى است كه رسما مدنى ناميده مى‏ شود ولى بعضى از آيات آن در مكه نازل گشته است.

2- در اين حديث آمده است كه" حارث بن نعمان" خدمت پيامبر ص‏

تفسير نمونه، ج‏25، ص 12

در" ابطح" رسيد، و مى‏ دانيم" ابطح" دره‏اى است در" مكه" و اين با نزول آيه بعد از داستان غدير مناسب نيست.

پاسخ" اولا" تعبير به" ابطح" فقط در بعضى از روايات است، نه در همه روايات، و" ثانيا"" ابطح و بطحاء" به معنى هر زمين شن زارى است كه سيل از آن جارى مى‏ شود، و اتفاقا در سرزمين مدينه نيز مناطقى وجود دارد، كه آن را" ابطح" يا" بطحاء" مى ‏نامند، و در اشعار عرب و روايات بسيار به آن اشاره شده است.

3- آيه و إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ (انفال- 32) مسلما بعد از جنگ بدر نازل شده، و سالها قبل از داستان غدير است.

جواب كسى نگفته است كه شان نزول آن آيه، داستان غدير است بلكه سخن در آيه‏ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ‏ مى‏ باشد.

و اما آيه 32 سوره انفال چيزى است كه" حارث بن نعمان" از آن در كلام خود استفاده كرد و اين ربطى به شان نزول ندارد، ولى تعصب هاى افراطى سبب مى‏ شود كه انسان از چنين مطلب روشن غافل گردد.

4- قرآن مجيد مى‏ گويد: وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ‏:" خداوند آنها را عذاب نمى ‏كند در حالى كه تو در ميان آنها هستى، و خداوند آنها را عذاب نمى‏ كند در حالى كه استغفار مى‏ كنند" (انفال- 33) اين آيه مى‏گويد: با وجود پيامبر ص هرگز عذابى نازل نخواهد شد.

پاسخ: آنچه قابل قبول است اينكه عذاب عمومى و دستجمعى به خاطر پيامبر ص وجود نداشت، ولى عذابهاى خصوصى و شخصى كرارا بر افراد نازل‏

تفسير نمونه، ج‏25، ص 13

شد، چنان كه تاريخ اسلام گواه است كه افراد متعددى مانند" ابو زمعه" و" مالك بن طلاله" و" حكم بن ابى العاص" و غير آنها به خاطر نفرين پيامبر ص يا بدون آن گرفتار عذاب شدند.

علاوه بر اين آيه فوق تفسيرهاى ديگرى نيز دارد كه طبق آن استدلال به آن در اينجا ممكن نيست (به تفسير نمونه جلد 7 صفحه 154 ذيل همان آيه 33 انفال مراجعه شود).

5- اگر چنين شان نزولى صحيح بود بايد مانند داستان" اصحاب الفيل" معروف شود.
پاسخ: اين شان نزول به قدر كافى مشهور و معروف است و در بالا اشاره كرديم كه حد اقل درسى كتاب از كتب تفسير و حديث آمده وانگهى عجيب است كه انتظار داشته باشيم يك حادثه شخصى همانند يك حادثه عمومى مثل داستان اصحاب الفيل انعكاس يابد، چرا كه آن داستان جنبه همگانى داشت، سر تا سر مكه را گرفته بود و يك لشكر بزرگ طى آن نابود گشت، ولى داستان" حارث بن نعمان" تنها مربوط به يك نفر است!

6- از اين حديث استفاده مى‏شود كه" حارث بن نعمان" مبانى اسلام را قبول داشت چگونه ممكن است يك مسلمان در عصر پيامبر ص به چنين عذابى گرفتار شود؟

پاسخ: اين ايراد نيز ناشى از تعصب شديد است، زيرا احاديث فوق به خوبى نشان مى‏ دهد كه او نه تنها گفته پيامبر ص را قبول نداشت بلكه به خداوند نيز معترض بود كه چرا چنين دستورى را درباره على ع به پيامبرش داده است؟! و اين شديدترين مرتبه كفر و ارتداد محسوب مى‏ شود.

7- در كتابهاى معروفى مانند" استيعاب" كه نام" صحابه" آمده است اسمى از" حارث بن نعمان" نمى‏بينيم.

تفسير نمونه، ج‏25، ص 14

پاسخ: آنچه در اين كتاب و مانند آن از نام هاى صحابه آمده تنها مربوط به قسمتى از صحابه است، مثلا در كتاب" اسد الغابة" كه از مهمترين كتبى است كه اصحاب پيامبر ص را بر مى ‏شمرد تنها هفت هزار و پانصد و پنجاه و چهار نفر را برشمرده، در حالى كه مى‏ دانيم تنها در حجة الوداع صد هزار نفر يا بيشتر در محضر پيامبر ص بودند، بنا بر اين شكى نيست كه بسيارى از صحابه پيامبر ص نامشان در اين كتب نيامده است‏ «1».
______________________________
(1) شرح بيشتر درباره پاسخهاى فوق، و شواهد تاريخى يا روايتى براى هر كدام را در كتاب نفيس" الغدير" جلد 1 صفحه 247 تا 266 مطالعه فرمائيد.

نسخه شناسی

درباره مولف

کتاب شناسی 

منابع: 

مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه‏، ج‏25، دار الكتب الإسلامية، تهران‏، 1374 ش‏، چاپ اول‏، صص 9 - 14