آیه 67، سوره مائده : حجة التفاسير و بلاغ الإكسير

حجة التفاسير و بلاغ الإكسير،  ج‏2 ، ص   161   

1- جاهل، خواه چند اصطلاحى را بداند يا نداند، ورق پاره ‏ئى را خوانده باشد يا نباشد؛ يا مفرط (بر وزن محسن) است يعنى در جانب زياده و كمال از حد و اندازه بدر مى‏ رود و يا مفرط (بر وزن منجم بشد جيم مكسور) است يعنى در هجو «2» از حد تجاوز مى ‏كند.

2- سنيان زير بار امامت ائمه اثنى عشر عليه السّلام با آن همه علوم و كمالات با آن همه كشف و كرامات با آن همه براهين و بينات و با آن همه نيروهاى خلاقه و معجزات كه على عليه السّلام در مطلع آنان و مهدى عليه السّلام در مقطع آنان است؛ نمى ‏روند و قسمتى از آيه 3 و تمام آيات 55 و 67 سوره مائده را كه 3 و 67 در باره على عليه السّلام و غدير خم است و 55 كه در باره هم پالكى بودن على با پيامبر «3» در ولايت است يعنى در كارساز بودن و اولى به تصرف بودن در أنفس و أموال مسلمانان است؛ يا باژگونه تفسير مى ‏نمايند و يا استخوان لاى زخم مى‏ گذارند.
______________________________
(1) ب.
(2) يا مدح (المنجد).
(3) ولايت مذكور در آيه 55 نسبت به خدا ولايت اصليه است و نسبت به پيامبر ولايت ظليه است و نسبت به ائمه، ظل ظليه است. مانند شخص و سايه اول و سايه دوم او.

حجة التفاسير و بلاغ الإكسير، ج‏2، ص 162

أما از طرف ديگر دسته ‏ئى از سنيان خود را بعد از چهار يار، داراى مرتبه ولايت مى ‏دانند و دسته ‏ئى از شيعه خود را بعد از امامان، داراى مرتبه ولايت مى ‏دانند و هر دو دسته خود را «قطب» مى ‏شمارند.

3- اين اصطلاح «قطب» بعد از جنگ صليبى پيدا شده و كتب قدماء عارفان از شيعه و بلكه كتب قدماء عارفان از أهل سنت چنين اصطلاحاتى ندارد و به خلاصه بهار استعمال كلمه قطب در كتب هر دو فرقه مساوق با كشته شدن آقا محمّد خان قاجار سر سلسله سلاطين قاجاريه در شب بيست و يكم ماه ذو الحجه سال 1211 قمرى هجرى است كه سيد معصوم عليشاه دكنى صوفى هم در كرمانشاه بأمر آقا محمّد على كرمانشاهى در همين سال كشته شده است.

4- اكنون در اصطلاح «قطب» نزاع نمى‏ كنيم. خيلى اسمها نبوده و بعد پيدا شده است «لا مشاحة فى الاصطلاح» أما مى ‏خواهيم كلمه قطب را معنى كنيم. اگر مراد از «قطب» مطلع بر اصطلاحات و مطالب عرفانى و اسماء اللّه است اشكالى ندارد و اى بسا كه در هر عصرى صدها و هزارها از اين گونه أقطاب وجود داشته باشند. و اگر مراد از «قطب» متصرف و مدبر (نزد أقطاب شيعيان و سنيان) و علاوه زيارت كن از امام عليه السّلام (نزد أقطاب شيعيان) و از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله (نزد أقطاب سنيان) است غلط است و دروغ است و چنين مطلبى صحيح نيست و اين همان أمر ساختگى است كه هيچگاه مقدم بر عصر قاجاريه در كلمات أهل عرفان سابقه ندارد و تنها چيزى كه مصطلح قدماء أهل اللّه و أهل عرفان بوده «ذكر» و أربعين و رياضت بوده و بس. و البته هر ذكرى و هر اربعينى و هر رياضتى كه مشروع باشد عكس العمل دارد بلكه غير مشروع آن هم مانند رياضات هنود عكس العمل دارد.

5- «ذكر» هم كه گفته شد از قرآن كريم خارج نيست و هر كس ذكرى به غير از آنچه در قرآن است تعليم بدهد، ضال و مضل است.

6- بالجمله ولايت و نيابت از چهار يار نزد أهل سنت و از امام دوازدهم نزد أهل تشيع: يا نيابت عام است يا نيابت خاص و از اين دو صورت خارج نيست. و اگر أهل‏

حجة التفاسير و بلاغ الإكسير، ج‏2، ص 163

عرفان اين روزگار به نيابت عام قائلند مانند مجتهدين كه خود را نايب عام مي دانند، پس نبايستى دوده‏ ئى را به خود منحصر كنند و سنج و دهل اختصاصى فرو كوبند و أمتى از آنان امت ديگر را باطل بشمارند. و اگر به نيابت خاص قائلند، شيطانند و دروغگو و ملحد و بيدين.

7- محرر اين تفسير از اساتيد، غير از اين نشنيده ‏ام و اگر أستادى غير از اين فهميده باشد اشتباه كرده است.

8- داشتن اجازه در أذكار و أوراد همان است كه در كتب ادعيه شيعه است كه گاه به نحو عام اجازه داده شده كه همه بخوانند و گاه به نحو خاص به فلان راوى، فلان دعاء را اجازه داده ‏اند (اين مطلب را از سند روايات دعاها بايد دريافت كرد).

9- دعاهائى كه سنيان از پيش خود ساخته ‏اند بى ‏أساس است. زيرا سند ندارد.
دعاء بايد سند متصل به معصوم عليه السّلام داشته باشد.
بلى: اگر دل سوخته ‏ئى دعائى كرد و مستجاب شد اين دعاء و سوز دل، خاص خود او بوده و به ديگران مربوط نيست. به خلاصه دعاء محتاج به اين است كه سندش به معصوم عليه السّلام برسد و مدرك صحيح لازم دارد.

10- كتاب مقامات العرفاء و كتاب حجة بالغه هم كه نوشته‏ ام خلاصه و عصاره ‏اش همين‏ هاست.
و چون آن كتابها در هم فشرده، و علاوه براى تبكيت خصم نوشته شده و مطالب متعدد و متنوع دارد براى سهولت در اينجا مطلب را يك كاسه كرده و در طى نه قسمت نوشته ‏ام.

11- در باره آيه 67 دسته اى سياسى بازي ها كرده است‏ «1» و در كتاب اسباب النزول واحدى در باره آن دو شأن نزول نقل كرده است از جمله: روايت أبو سعيد خدرى استكه مورد اعتبار است و آن اين است كه آيه در روز غدير خم در باره على بن ابى طالب (رض) نازل شده است.
______________________________
(1) تفسير مجمع البيان را به بينيد.

حجة التفاسير و بلاغ الإكسير، ج‏2، ص 164

67 يا أَيُّهَا الرَّسُولُ‏ ... الْقَوْمَ الْكافِرِينَ‏
نصب على به جانشينى پيامبر (ص) در روز غدير خم‏
اى پيامبر! آنچه به سوى تو از پروردگارت (در باره نصب على به خلافت) نازل شده است (بمردم) برسان و اگر نكردى پس پيغام خدا را نرسانيده ‏ئى و (از رهگذر مردم در قبول يا عدم قبول و شورش يا عدم شورش عمومى و يا اينكه بگويند پسر عم و داماد خود را به جانشينى خود نصب كرده، خاطرت آسوده باشد) خدا تو را از (شر) مردم نگاه مى ‏دارد (و هر كه فرمان تو را قبول نكند كافر است و) البته خدا قوم كافران را (بسوء اختيارشان) رهنمائى نمى‏ كند.

نسخه شناسی

درباره مولف

کتاب شناسی 

منابع: 

بلاغى سيد عبد الحجت‏، حجة التفاسير و بلاغ الإكسير، قم‏، انتشارات حكمت‏، 1386 ق‏، چاپ اول‏، ج‏2، صص 61 - 164