آیه 67، سوره مائده : كشف الأسرار و عدة الأبرار
كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج3، ص 180
... رب العالمين جلّ جلاله بفرمود تا اظهار تبليغ رسالت كند، و معايب بتان هيچ بازنگيرد، و از كافران نترسد، گفت: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ اى اظهر تبليغه، لقوله تعالى: فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ.
پس رسول (ص) گفت:
«يا ربّ كيف اصنع و أنا واحد، اخاف ان يجتمعوا علىّ»! فأنزل اللَّه تعالى: وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ.
در اين سخن نوعى تهديد است، ميگويد: مراقبت ايشان بكن، و از آنچه بتو فرو فرستاديم هيچ چيز (2) بازمگير نارسانيده، كه اگر بعضى نرسانى همچنانست كه هيچ نرسانيدى، 1- شيخ طبرسى در تفسير مجمع البيان (چاپ صيدا ج 2 ص 223) ذيل همين آيه گويد:
بنا به روايات مشهورى كه از ابى جعفر و ابى عبد اللَّه عليهما السلام نقل شده است خداوند به حضرت محمد (ص) امر كرد كه حضرت على (ع) را به ولايت نصب كند و به مردم اعلام نمايد، ولى رسول خدا مي ترسيد كه مردم او را به جانب دارى از پسر عموى خود متهم كنند و به طعنه برخيزند، پس خداوند آيه يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ... را به وى وحى كرد و او را به اعلام ولايت تشجيع نمود، و حضرت روز غدير خم دست على (ع) را گرفت و گفت:
«من كنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه».
ميبدى مؤلف تفسير حاضر نيز اين قول را به تفصيل جزء اقوالى كه نقل كرده در سطور بعدى آورده است.
كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج3، ص 181
... و قيل: نزلت فى على بن ابى طالب اى: بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فى فضل على بن ابى طالب.
چون اين آيت فرو آمد براء عازب مي گويد كه از حجّة الوداع باز گشته بوديم. رسول خدا و ياران در موضعى فرو آمدند كه آن را غدير خم ميگفتند. آنجا بزير درخت فرو آمدند، و رسول بفرمود تا ندا كردند كه: الصلاة جامعة، و رسول خدا دست على (ع) گرفت، و گفت:
«ا لست اولى بالمؤمنين من انفسهم؟» فقالوا: بلى يا رسول اللَّه.
كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج3، ص 182
قال: «الست اولى بكلّ مؤمن من نفسه؟» قالوا: بلى. قال: «هذا مولى من انا مولاه.
اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه». قال: فلقيه عمر فقال هنيئا لك يا ابن ابى طالب اصبحت و امسيت مولى كل مؤمن و مؤمنة.
ميبدى، احمد بن محمد، كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج3، تحقيق: على اصغر حكمت، انتشارات امير كبير، تهران، 1371 ش، چاپ پنجم، صص 180 - 182