ابوهریره

ابوعبدالله یا عبدالرحمان بن­ عامر دَوسی از اصحاب مشهور پیامبر بود كه شخصیت روایی اش همواره مورد بحث بوده است. به رغم شهرت فراوانش در میان اصحاب، در ضبط نام و نسب او و پدرش چنان اختلافی در میان منابع وجود دارد كه گفته اند در فرهنگ اسلامی هیچ كس مانند او و پدرش در ضبط نام اختلاف نداشته اند. از نام او و پدرش در دورۀ جاهلیت و اسلام اثری یافت نشده است. از این رو همه او را با كنیه اش می شناسند. از نام های او در دوران جاهلی عبدشمس، عبدغنم می­ باشد. در دوران اسلامی عبدالله و عبدالرحمان شهرت بیشتری دارند. به گفتۀ خودش به سبب علاقۀ بسیار به گربه ها، پیامبر به او كینۀ باهویره داد.

او در حدود بیست سال قبل از هجرت به دنیا آمده است. وی در زمانی كه اسلام آورد، به شدت فقیر بود تا جایی كه در بسیاری از منابع او را جزء اصحاب صفه گفته اند.

در منابع آمده است كه در جنگ موته حضور داشته است. تا آخر عمر پیامبر، او جزء اصحاب صفه در مدینه باقی ماند و پس از پیامبر در دورۀ عمر به حكومت بحرین گمارده و پس از دو سال به اتهام سوء استفاده از بیت المال از حكومت عزل شد. در روزگار عثمان او به خاندان ابوالغاص و امویان علاقمند شده و به آن ها نزدیك گردید و چون به هنگام محاصرۀ خانۀ عثمان از او حمایت كرد و مورد احترام بنی امیه بود. مروان حكم هنگام حكومت بر مدینه در غیبت خود گاهی او را جانشین خود می ساخت.

در روزگار علی (علیه السلام) جزء یاران معاویه شد و از یاری علی (علیه السلام) دست برداشت. او به زور از تمام مردم یمن و حجاز برای معاویه بیعت گرفت و معاویه پس از آن او را پیشوای نماز و حاكم مدینه كرد. در این ایام او به جعل احادیث بسیاری در فضل معاویه اقدام نمود و از این رو به ثروت و مقام والایی دست یافت.

او بیش از صحابه دیگرحدیث نقل كرده و صحت احادیث او، با توجه به كوتاهی دورۀ مصاحبت او با پیامبر، مورد تردید واقع شده است. در ضمن بیش از هشتصد نفر از صحابه و تابعین از او حدیث نقل كرده اند. او از آغاز متهم به جعل و وضع احادیث به ویژه به نفع معاویه و ضد علی (علیه السلام) بود به طوری كه عایشه و عمر او را توثیق نمی كردند.

عمر به خاطر افراط در نقل حدیث، او را تهدید به تبعید كرد و تازیانه زد و نكوهش كرد كه تو بسیار نقل حدیث می كنی و دربارۀ تو باید گفت كه بر پیامبر خدا دروغ می بندی. عایشه هم او را تكذیب می كرد و دروغ گو می خواند.

ابوجعفر اسكافی معتزله گفته است:

«ابوهریره نزد ما غیر موثق بوده و روایاتش پذیرفته نیست زیرا عمر به او تازیانه زد و او را دروغ گو خطاب كرد. ده هزار درهم ربوده شده از بیت المال را از او گرفت و او را رسوا ساخت. و از حكومت بحرین بركنار كرد.»

ابوحنیفه هم ابوهریره را به دلیل آن كه هر چه را كه می شنید بدون تأمل در معنا و تشخیص ناسخ و منسوخ آن روایت می كرد؛ غیرموثق می دانست.

ابن كثیر هم به نقل از بسربن سعید آورده كه ابوهریره هم از رسول خدا (ص) و هم از كعب الاحبار نقل كرده و گاهی حدیث پیغمبر را از كعب و حدیث كعب را از رسول خدا (صلی­ الله­ علیه ­و­آله) روایت نموده است. ابوهریره گفتار كعب را برای مردم نقل می كرد و كعب گفتار ابوهریره را تصدیق می نمود و این گونه اسرائیلیات به گونه ای گفته می شد كه گویی از پیامبر (ص) نقل شده اند و بدین ترتیب ابوهریره و كعب در نشر این گونه خرافات در میان مسلمانان با یكدیگر هم دست بوده اند.

احادیث او اصول و فروع دین را فرا گرفته و علمای مذاهب اربعه و متكلمان آنان چون اشاعره و دیگران در بسیاری از احكام و قوانین الهی به آن احادیث استناد كرده اند.

ابوهریره، در زمان خلافت عمر مدتی حاکم بحرین بود و چون در این مدت پولهای زیادی از خزانه برای خودش برداشته بود، عمر او را از منصبش برکنار کرد و اموال را از او پس گرفت. اما در زمان عثمان در موقع محاصره خانه عثمان، از او حمایت کرد. به همین جهت مورد حمایت و احترام بنی امیه شد. از این رو زمانی که مروان بن حکم حاکم مدینه بود، بعضی ایام در غیبت خود او را نایب و جانشین خود می نمود. وفات او بین سالهای 57 تا 59 هجری بود.

  وی در سن 78 سالگی وفات یافت و ولیدبن عتبه بر او نماز خواند و در قبرستان بقیع مدینه دفن شد. ولیدبن عتبه مرگ او را به معاویه خبر داد و معاویه به جهت این كه او از یاران عثمان بود، توصیه به دستگیری بازماندگانش كرد.

او يكی از صحابه ای است كه در اواخر عمر پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مسلمانان شد و بر پايۀ طبقات ابن سعد ، از طبقه نهم يا دهم خواهد بود . در اواخر سال هفتم هجری ، نزد رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و به اين ترتيب تاريخ نويسان می گويند : همراهی او با پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از سه سال فراتر نمی رود . (1)  و برخی از آنان اين مدت را به كمتر از دو سال تقليل می دهند ؛ زيرا پيامبر او را همراه با بن الحضرمی به بحرين فرستاد و هنگامی كه پيامبر در گذشت او دربحرين بود .

ابوهريره از كسان‍ی نبود كه به جهاد و دلاوری مشهور شده باشند و نيز از سياستمداران و انديشمندان يا از فقهای خويش حافظه نبود . و حتی خواند ن و نوشتن را نمی دانست به نزد پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد تا شكمش را سير كند ، چنانكه خودش گفته است .
و پيامبر نيز همين گونه فهميد و او را درميان اهل صفه جای داد و هرگاه صدقه ای خوراكی برای پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می اوردند آن را برای ايشان می فرستاد و او خود دربارۀ خويش روايت كرده است كه بسيار گرسنه می ماند و درراه صحابه می نشست و خود را به غش و بی حالی می زد به اميد اين كه او را به خانه ببرند و غذايی بدهند .
ولی او بخاطر روايات فروانی كه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل كرده شهرت يافته است روايات او از شش هزار حديث فراتر رفته و همين سبب شده كه توجه محققان را به خودجلب كند ؛ زيرا گذشته از كوتا ه بودن دوران مصاحبت خود با پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارۀ حوادثی روايت می كند كه هرگز درآنها حضور نداشته است .
برخی از محققان همۀ احاديث خلفای را شدين و « عشره مبشره » ( ده نفری كه مژده بهشت دارند ) و همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بيت (عليه السلام ) را گردآوری كرده اند مجموع آنها به يك دهم يا حتی يك صدم روايات ابوهريره به تنهايی نشده است با اينكه می دانيم از جملۀ اين افراد علی بن ابی طالب ( عليه السلام ) است كه بيش از سی سال پيامبر ( صلی الله عليه و آله ) را همراهی كرده است .
از همين جا انگشت اتهام روی ابوهريره نهاده شد و او را به دروغ و جعل حديث و تدليس متهم كرده اند و گفته اند كه نخستين راوی است كه دراتهام به دروغگويی متهم شد .
ولی اهل سنت و جماعت او را «راوية الاسلام !! »  می خواند و بسيار گرامی می دارند و شايد برخی هم عقيده داشته باشند كه از علی (عليه السلام ) نيز داناتر بود !! زیرا خودش دربارۀ خويش روايت كرده است كه گفتم : يا رسول الله ! من از تو روايات فراوانی را می شنوم و فراموش می كنم . ....
فرمود : عبايت را پهن كن . پس مشت خود را پر كرد و فرمود : آن را جمع كن ، من آن را جمع كردم ، و ديگر چيز‍ی را فراموش نكردم . (1)

واكنش عمر نسبت به ابوهريره
ابوهريره به اندازه ای حديث از پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روايت كرد كه عمر بن خطاب با تازيانه خود او را زد و به او گفت : بسيار روايت نقل می كنی و سزاوار آن هستی كه بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) دروغ ببندی ؛ زيرا روايتی نقل كرده بود كه خدا آسمان و زمين را آفريد و  شمرده ديد هفت روز شده است چون عمر شنيد او را خواند و گفت كه آن حديث را دوباره برايش بخواند وقتی دوباره خواند ، عمر نيز دوباره او را زد و گفت : خدا می گويد درشش روز و تو می گويی در هفت روز ؟
ابوهريره گفت شايد آن را از كعت الاحبار شنيده باشم . عمر گفت : تا وقتی نتوانسته ای ميان روايات پيامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و احاديث كعب الاحبار فرق بگذار ی پس حديث نقل نكن . (1)
از امير مؤ منان علی ( عليه السلام ) نيز روايت شد ه كه فرمود : بدانيد دروغگوترين مردم بر رسول خدا ( صلی الله عليه و آله ) ( كه اكنون زنده اند ) ابوهريره دوس است .
عايشه نيز بارها او را دروغگودانسته و بسياری از احاديثی را كه رسول خدا (ص) نقل كرده رد نموده است و يكبار با زشت شمردن كار او گفت : كی شنيدی كه پيامبر (ص) اينگونه سخن بگويد ؟ به او گفت : تو به جای شنيدن حديث ايشان سرگرم آينه و سرمه دان و حنا بودی هنگامی كه عايشه بر دروغگو دانستن او پا فشاری كرد و او را مورد ارزيابی قرار داد دراين هنگام ابوهريره اعتراف كرد و گفت : من آن رااز پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نشنيده ام بلكه از فضل بن عباس شنيده ام . (3)
ابن قتيبه در خصوص اين روايت او را متهم ساخته و می گويد : ابوهريره پای فضل بن عباس را پيش كشيد با آنكه او مرده بود و حديث را به او نسبت داد تا به مردم وانمود كند كه از او شنيده است . (4) سير اعلام التبلای ذهبی

ابوهريره از ديدگاه اهل تسنن
ابوهريره در زمان زندگی خود ميان صحابه ره دروغگويی و تدليس و داشتن روايات دروغين فراوان معروف بود تا آنجا كه برخی از آنان او را مسخره می كردند و از او می خواستند كه مطابق ميل آنها حديث درست كند .
روايت شد ه كه يكی از افراد قبيله قريش پوستين تازه ای خريده بود و با پوشيده آن به خود نمايی می پرداخت روز‍ی از كنار ابوهريره می گذشت به او گفت : ای ابوهريره ! تو از رسول خدا(ص) بسيارحديث نقل می كنی ! آيا از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دربارۀ پوستين من چيزی نشنيده ای؟!
ابوهريره گفت : از ابولقاسم شنيدم كه می گفت : يكی از پيشينيان در لباس‍ی نو ، خودنمايی می كرد كه خدا او را به كام زمين فرو برد و او پيوسته در آنجا فرو می رود تا قيامت بپا شود به خدا سوگند ! نمی دانم از قبيله يا خانوادۀ تو بوده است يا نه ؟ ! (1)
چگونه او را به دروغ و حديث سازی متهم نكنند با اينكه او خود گواهی می دهد كه از قوطی خود حديث در می آورد و آن را به پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت می دهد !
بخاری در صحيح خود آورده است كه : ابوهريره گفت : پيامبر  (ص) فرمود : بهترين صدقه آن است كه ثروتی بر جای بگذارد و دست بالا بهتر از دست پايين است و بايد از افراد زير نظر خود آغاز كنی .
زن می گويد : يا به من نان بده يا مرا طلاق گوی . و برده می گويد : مرانان بده و به كارگير و فرزند می گويد : به من غذا بده مرا به كه وا می گذاری ؟  گفتند : ای ابوهريره ! اين را از پيامبر (ص) شنيدی ؟! گفت : نه اين از كيسه ابوهريره بود (2)
و معاويه او را به فرمانداری مدينه منوره گمارد . و برای او كاخ عميق را ساخت و او را به ازدواج زن اشراف زاده ای درآورد كه درگذشته ابوهريره خدمتگزار او بود .
اگر می بينيد كه ابوهريره وزير نزديك به معاويه است اين به خاطر دانش و شرف و يا برتری او نبود بلكه معاويه می ديد كه ابوهريره احاديثی دارد كه او آنها را می خواهد ودر صدد رواج دادن آن می باشد و اگر برخی از صحابه در لعن ابوتراب دودل بودند و بر ايشان دشوار بود ابوهريره علی (عليه السلام ) را در ژرفای خانه اش و در برابر شيعيان لغت می كرد ! ابن ابی الحديد روايت كرده است كه : ابوهريره هنگامی كه « در سال جماعت » با معاويه به مسجد كوفه آمد چون ديد كه مردم بسياری به پيشوا از آمده اند بر زانو نشست و دستش را به پيشانی خود كوبيد و گفت : ای مردم عراق ! آيا گمان می كنيد من بر پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دروغ می بندم و خودم را به آتش می سوزانم ؟ به خدا سوگند ! شنيدم كه پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمود : هر پيامبری حرمی دارد و حرم من در مدينه از عير تا نور است و هر كس در آنجا حادثه ای به پا كند لعنت خدا و همۀ فرشتگان و مردم بر او باد و من گواهی می دهم كه علی (ع) در آن حادثه ای به وجود آورد!
وجود اين سخن به معاويه رسيد او را پاداش داد و گرامی داشت و او را فرماندار ساخت . (1)
بی گمان ابوهريره به اين پست بالا يعنی فرمانداری مدينه پايتخت اسلام نرسيد مگر به پاس خدماتی كه برای معاويه و ديگر فرمانروايان بنی اميه انجام داده بود پاك است خدای كه حال مردم را دگرگون می سازد .
ابوهريره هوادار بنی اميه بود و آنان نيز از زمان عثمان بن عفاف و رهبر خود او را دوست داشتند نظر او دربارۀ  عثمان با نظر همه صحابه از مهاجر و انصار مخالف بود .
او صحابه ای  را كه در قتل عثمان شركت داشتند ، يا در اين كار تحريك كرده بودند كافر می دانست.
ب‍ی گمان او علی بن اب‍ی طالب (عليه السلام ) را متهم به قتل عثمان می ساخت واين را از سخن او در مسجد كوفه می فهميم كه گفت: علی در مدينه حادثه ای پديد آورده واو را از زبان پيامبر (صلی الله عليه وآله ) و ملائكه همه مردم لعنت م‍ی كند!

به همين دليل ابن سعد در طبقات خود آورده است كه ابوهريره در سال  59 در گذشت و فرزند عثمان ، زير تابوت او را گرفتند و او را تا بقيع بر دوش كشيدند تا پاس نظر او دربارۀ  
عثمان را داشته باشند .
بخاری اين حديث را با سند از او آورده است : مردم می گويند: ابوهريره بسيار می گفت: اگر دو آيه در كتاب خدا نبود ، من هيچ را روايت نمی كردم سپس می خواند:

« ان الذين يكتمون ما انزلنا  من البينات والهدی من بعد ما بيناه للناس فی الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون» .(2)

برادران ما از مهاجرين ، بيشتر در بازار سرگرم معامله بودند . وبرادران ما از انصار ، بيشتر سرگرم پرداختن به اموال ودارايی خويش بودند و ابوهريره هميشه برای سير كردن شكم خود همراه پيامبر بود و در صحنه هايی حاضر می شد كه آنها نبودند و چيزها ی را حفظ می كرد كه آنها خفظ نمی كردند.(3)
پس چگونه ابوبريره میگويد : اگر دو آيه در كتاب خدا نبود ، من اصلا حدي نقل نمی كردم و دوباره در اينجا می گويد : من دو ظرف از پيامبر خدا نگه داشته ام ، يكی را در پخش كردم واگر ديگری را پخش می كردم ، اين گلو را می بريدند.(1)
آيا درد اينجا كه خودش گواهی می دهد كه با وجود آيه در كتلب خدا ، باز هم حق كتمان كرده است؟!
نبايد ابوهريره را سرزنش كرد ؛ زيرا خود ، ارزش خويش را می شناسد و دربارۀ خود گواهی داده است كه خدا و پيامبر ( صلی الله عليه وآله ) ولعنت كنندگان بخاطر پنهان كردن حديث پيامبر او را لعنت می كنند بلكه بايد اهل سنت و جماعت را سرزنش كرد كه ابوهريره را «روايۀ اهل سنت » می خوانند با اينكه خود او گواهی  م‍ی دهد كه روايات را پنهان كرده و تدليس و دروغ به كار برده است . و مسائل را با هم مخلوط كرده و حديث و اعترافات صحيحی است كه در صحيح بخاری و ديگر كتب صحاح اهل سنت و جماعت آمده است .

ابو جعفر اسكا فی گويد :
معاويه جماعتی از صحابه وتابعين را مامور جعل احاديث قبيحه در حق حضرت علی (عليه السلام ) نمود تا موجب طعن بر آن جناب گردد و پاداش فراوانی به ايشان می داد تا رغبت بيشتری در اين گونه تجاسر و خيانتها در ايشان پديد آمده وبر مجعولات ، دلگرم تر باشند( )
همين ابوهريره است كه چون معاويه به عراق آمد، در حضور او و جمع مسلمانان به علی بن ابی طالب اهانت نمود و او نيز به پاداش اين بی حيايی را والی مدينه گردانيد.
همين ابوهريره است كه هتاكی و ب‍ی پروائی در تجاسر را به جائی رسانيد كه حتی به رسول خدا ( صلی الله عليه و آله ) نيز اهانت نمود می گويد: از ايشان شنيده ام كه م‍ی  فرمود:
پروردگارا ، محمد بشری نيست ، غضب می كند همانطور كه ايشان غضب می كنند پس هر مومنی را كه آزارش نموده ويا دشنامش داده ويا تازيانه اش زده ام ، عمل مرا كناره گناه قرار بده ، ودر روز قيامت موجب تقرب و‍ی گردان ( )
با توجه به اينكه متقدمين از اصحاب رسول خدا ( صلی الله عليه وآله ) كه زودتر از ابوهريره اظهار اسلام نموده بودند و يا رسول گرامی اسلام معاشرت زيادی داشته و در غالب مجالس آن حضرت امير مومنان علی ( عليه السلام ) كه باب علم آن حضرت بوده ودر خطبه ای كه برای مردم ايراد نمودند ، فرمودند :
( ينحدر عنی السبيل و لا يرقی الی الطير ) حال چگونه ممكن است حتی توهم شود كه احاديث آن حضرت وساير صحابه پيامبر ( صلی الله عليه و آله ) به اندازه احاديث ابوهريره نباشد با اينكه او حدود سه سال بيشتر رسول خدا ( صلی الله عليه وآله ) را درك نكرده آن هم با آن وضع رقت باری كه از نظر معيشت داشته ، كه برای اعاشه و سير كردن شكمش همواره به خانه اين و آن رهسپاری شده است؟!!
آيا عايشه كه ده سال ، پيش از اسلام آوردن ابوهريره همسر رسول خدا ( صلی الله عليه وآله) بوده و در كانون وحی ، زندگی م‍ی كرده و در حدود 14 سال در محضر ايشان بوده ، و اندكی پيش از ابوهريره از دنيا رفته است ، چطور ممكن است كه عشری از اعشار منقولات ابوهريره را نداشته باشد ولی ابوهريره در مدت سه سال چند هزار حديث از آن حضرت نقل كرده باشد ؟
عقل سليم اين كذب آشكار را چگونه بپذيرد ؟ آيا هر با شعوری به سادگی و آسانی درك نم‍ی كند كه «ابوهريره » با كمال وقاحت و بدون هيچ بيم و باكی ، مجدانه به جعل احاديث اشتغال داشته است ؟

در نهايت بنا بر آنچه كه گذشت جز اين نمی توان قضاوت نمود : كسی كه قسمت اعظم عمرش به تكدی گذشته و دست حاجتش برابر اين و آن دراز بوده ، و چون به بيت المال مسلمانان رسيده از دزدی خوداری نكرده ، ب:.8-وری كه مضروب عمر قرارگرفته است ؛ حال كه راهی برای بدست آوردن نان و آش و رسيدن به اميال دنيوی و خائنانه خود پيدا نموده واز سفره انعام بی كران حكومتهای جور برخوردار گرديده ، مسلم است كه با همه مقدسات دينی به جنگ در می آيد و برای اينكه بيشتر جلب نظر كند و اربابان از هر گونه دروغ و افتراء و رسوائی باكی نخواهد داشت .