اشكال سوم كه پردامنه تر و مهمتر است درباره معنى كلمه «مولى» است.

اشكال سوم كه پردامنه تر و مهمتر است درباره معنى كلمه «مولى» است. اين كلمه داراى معانى مختلفى نظير: «اولى»، «پسر عمو»، «آزاد كننده برده»، «همسايه»، «هم قَسم»، و… است. شيعه با توجه به شواهد بسيار كه به آنها خواهيم پرداخت مدعى است معناى اين كلمه در اين حديث همان «اولى» و يا به عبارت ديگر «سرپرست» و «ولى» است، ولى برخى عالمان سنى در معناى كلمه مولى شبهه اى را مطرح كرده اند كه به نظر مى رسد اصل اين شبهه از فخر رازى در كتاب «نهاية العقول» باشد كه ديگران نظير قاضى عضد الدين ايجى1 و ابن حجر2 و فضل بن روزبهان3 آن را نقل كرده اند.
قاضى عضد الدين ايجى در «مواقف» مى گويد:
مراد از كلمه «مولى» در روايت غدير «ناصر» است؛ زيرا جمله دعايى پس از آن «اللّهم وال من والاه» به همين معناست و مقصود از «مولى»، «اولى» نيست، چرا كه هرگز وزن مفعل به معناى افعل نيامده است.4
ابن حجر هيتمى نيز مى گويد:
ما نمى پذيريم كه معنى «مولى» همان باشد كه آنان (شيعه) ذكر كرده اند، بلكه معناى آن «ناصر» است؛ زيرا حكم «مولى» مشترك بين معانى متعددى نظير: «آزاد كننده برده»، «برده آزاد شده»، «متصرف در امور»، «ناصر» «محبوب» است… ما و شيعه هر دو معترفيم كه اگر منظور از اين روايت، «محبوب» باشد، معنى آن صحيح خواهد بود زيرا على(ع) محبوب ما و آنها است، اما اينكه «مولى» به معنى «امام» باشد نه در شرع و نه در لغت، معهود نيست، اما اينكه در شرع اين گونه نيست نيازى به بحث ندارد و واضح است، امّا اينكه در لغت اين گونه نيست، زيرا هيچ يك از پيشوايان لغت عرب نگفته است كه مفعل به معنى افعل مى آيد.5
سخن برخى ديگر هم تكرار همين عبارتهاست.
اكنون به پاسخ شيعه به اين اشكال مى پردازيم: شيعه معتقد است اگر فرضاً بپذيريم كه معناى كلمه «مولى» مشترك بين اين چند معنا است و فرضاً پيشوايان لغت عرب در دورانهاى بعدى كلمه «مولى» را «اولى» معنا نكرده اند،ولى در عصر رسول خدا(ص) و به هنگام بيان اين حديث شريف، تمامى حاضران از اين كلمه معنى «اولى» را فهميده اند. اكنون براى اين نكته چند شاهد بيان مى كنيم:
1ـ حسان بن ثابت كه در محل حادثه حاضر بود و مقام ادبى او منكرى ندارد،6 از رسول خدا(ص) اجازه خواست تا اين واقعه مهم را بسرايد و از جمله اشعار او در اين رابطه اين بيت است:

فقـال لـه قـم يـا علـىّ فـاننـى

رضيتك من بعدى اماماً وهادياً

علامه امينى اين اشعار را از دوازده مصدر از عامه و بيست و شش مصدر از خاصه نقل كرده است. 7
قيس بن سعد بن عبادة نيز سروده است:

وعـلــىّ امــامــنــا وامــام

لســوانـا اتـى بـه التـنـزيــل

يوم قال النبى من كنت مولاه

فهـذا مـولاه خطـب جـليـل

كه علامه جليل القدر امينى آن را از دوازده منبع نقل مى كند.8
عمرو عاص نيز مى سرايد:

وفى يوم خمّ رقى منبراً

يبلغ والركب لم يرحل

ألست بكم منكم فى النفوس

باولي؟ فقالوا: بلي فافعل

فانحله امرة المؤمنين

من الله مستخلف المنحل

وقال فمن كنت مولى له

فهذا له اليوم نعم الولي

اين اشعار را نيز علامه امينى از هشت مصدر عامه و خاصه نقل كرده است.9
افزون بر اينها علامه امينى در «الغدير» عبارت تعداد زيادى از شعرا و اديبان عرب را كه همين معناى امامت و ولايت را از كلمه «مولى» در حديث غدير فهميده اند بيان مى كند.10
خود مولا على(ع) در شعرى كه به معاويه مى نويسد همين مطلب را تاييد مى كند آنجا كه مى گويد:

واوجب لی ولایته علیکم             رسول الله یوم غدیر خم

كه علامه امينى آن را از يازده مصدر شيعى وبيست وشش مصدر از اهل سنت بيان مى كند.11
و نيز از بهترين شاهدها بر فهم همين معنا از حديث، سخن ابوبكر و عمر است كه پس از پايان خطبه رسول اكرم(ص) در غدير دست در دست على(ع) گذاشتند و او را با اين خطاب و يا تعابيرى نزديك به اين ستودند: «بخٍّ بخِّ لك يابن ابى طالب اصبحت مولاى ومولى كل مؤمن ومؤمنة».
علامه امينى تبريك شيخين را از شصت مصدر از اهل سنت (از جمله: مسند احمد، تاريخ الامم والملوك، تاريخ بغداد، مصنف ابن ابى شيبه) نقل مى كند.12
براستى اگر پيامبر اكرم(ص) با بيان جمله «فعليه مولاه»، چنين در نظر داشت كه على(ع) «ناصر» يا «محبوب» همه مؤمنان باشد، جاى اين گونه تهنيت و تبريك بود؟ از ديگر شواهد اين معنا، انكار و اعتراض شديد برخى از حاضران در صحنه غدير (حارث بن نعمان فهرى) است تا آنجا كه از خداوند خواست اگر اين مسئله حقيقت دارد عذابى بر وى نازل شود.
علامه امينى اين ماجرا را از سى مصدر اهل سنت (از جمله: الكشف والبيان، دعاة الهداة، احكام القرآن) نقل كرده است.13
آيا اگر معناى حديث غدير «ناصر» و يا «محبوب» بود جاى اين گونه غضب و انكار بود يا آنكه حارث و امثال او را به غضب آورد؟ غير از آيات و رواياتى كه به محبت به مؤمنان دعوت مى كند، روايات بسيار ديگرى نيز در محبت اميرالمؤمنين و نيز ساير صحابه هست؛ چرا آنها اين چنين خشم و غضبى را برنينگيخت؟
شاهد ديگر آنكه روايات بسيارى نيز بيانگر اين معناست كه رسول خدا(ص) چون زمينه پذيرش حديث غدير را در مردم نمى ديد از بيان آن پرهيز مى كرد تا آنجا كه آيه نازل شد:آيا بيان محبوبيت و ناصريت على(ع) بود كه به مذاق منافقان خوش نمى آمد و پيامبر(ص) از نپذيرفتن آنها توسط مردم واهمه داشت؟ بسيار آشكار است كه به هيچ روى ممكن نيست بيان محبوبيت و يا ناصر بودن على(ع) زمينه پذيرش نداشته باشد و عكس العملى را برانگيزد كه پيامبر(ص) از آن واهمه داشته باشد. بنابراين پس از نفى امكان اراده معناى «ناصر» يا «محبوب» در حديث غدير، معناى «اولويت» معنايى صحيح خواهد بود.
علامه امينى درباره نزول آيه شريفه واللّه يعصمك من الناس (مائده، 67) درباره حادثه غدير و نيز بيمناكى رسول خدا(ص) از بيان اين مطلب، سى مصدر از اهل سنت را نام مى برد.14
امّا رواياتى كه بيانگر بيم رسول خدا(ص) از بيان اين حديث است، مناشده و احتجاج اميرالمؤمنين(ع) به هنگام خلافت عثمان است كه آن را جوينى در «فرائد السمطين» آورده است.15 و نيز علامه امينى آن را از سيوطى در «تاريخ الخلفاء» و بدخشى در «نزل الابرار» و حافظ حسكانى در «شواهد التنزيل» و حافظ ابن مردويه و برخى ديگر نقل مى كند.16
اين نكته البته آشكار است كه اين بيم موجب نقص و ايراد (معاذ اللّه) بر حضرت نبى اكرم(ص) نمى شود، زيرا آن حضرت نه بر خويش كه از اختلاف امت و ايجاد و آشوب توسط منافقان ترسيد. خداوند درباره حضرت موسى(ع) نيز فرمود: فاوجس فى نفسه خيفةً موسى (طه، 67)»
اضافه برآنچه گذشت. علامه ميرحامد حسين، حديث غدير را از طرق مختلف ديگرى نقل مى كند كه در آن نقلها به جاى جمله «من كنت مولاه …» عبارت ديگرى آمده است كه به خوبى نشانگر فهم راويان از عبارت رسول خدا(ص) است و براى مخالفان چاره اى جز پذيرش معناى«اولى» باقى نمى گذارد. در اين نقلها، حديث غدير اين گونه آمده است: «من كنت اولى به من نفسه فعلىّ وليّه»17 در يكى از نقلهاى حموينى در «فرائد السطين» نيز آمده است: «من كنت اولى به من نفسه فعلىّ اولى به من نفسه. فانزل اللّه تعالى ذكره: اليوم اكملت لكم دينكم».18
اكنون بد نيست به برخى ادّعاها كه به وجه ادبى حديث غدير اشاره دارند، نظرى بيفكنيم تا معلوم شود كه آيا در زبان عربى كلمه «مولى» به معناى «اولى» استعمال مى شود يا چنانكه ادعا كرده اند هيچ كس چنين استعمالى را مجاز نمى داند. بى پايگى اين اشكال آن قدر واضح است كه «چلبى» در حاشيه اش بر «مواقف» در اين قسمت از سخن قاضى عضد الدين ايجى مى نگارد:
از اين اشكال جواب داده شده است كه «مولى» به معناى «متولى» و «صاحب امر» و «اولى به تصرف» در لغت عرب شايع است واز پيشوايان لغت عرب نقل شده است. ابوعبيده گفته است: «هى مولاكم اى اولى بكم» و پيامبر اكرم(ص) فرموده است: «ايما امرأة نكحت بغير اذن مولاها… يعنى اولى به آن زن و مالك تدبير امر او». مراد از اينكه «مولى» به معناى «اولى» است، اين است كه «مولى» اسمى است كه به معناى صفت «اولى» مى آيد نه اينكه كلمه «مولى» صفت است. پس اين اعتراض كه اگر مولى به معناى «اولى» است چرا نمى توان آن را به جاى «اولى» استعمال نمود، صحيح نخواهد بود.19
علامه ميرحامد حسين يك جلد كامل و بخشى از جلد ديگر كتاب «عبقات» را به همين نكته اختصاص داده است و سخنان كسانى كه «مولى» را به معانى «اولى» صحيح دانسته اند با شرح حال آنان و موضع سخن آنها بيان كرده است.20
علامه امينى از گروه بسيارى ـ كه از پيشوايان ادبيات عربى شمرده مى شوند ـ اعتراف به اين نكته را نقل نموده است؛ از جمله: فرّاء، سجستانى، جوهرى، قرطبى، ابن اثير.21
در احاديث ديگر نيز مولى به معناى اولى آمده است، از جمله روايتى است، كه بسيارى از اهل لغت به آن استشهاد جسته اند كه پيامبر اكرم(ص) فرمود:
ايها امرأة نكحت بغير اذن مولاها فنكاحها باطل.22
علامه امينى پس از بحث و بررسى در تمامى بيست و هفت معنايى كه براى كلمه مولى ذكر شده است، تمامى آنها را به معناى اولى برمى گرداند و ادعا مى كند كه در تمام آنها جهت اولويتى بوده است كه كلمه مولى به آنها اطلاق شده است و چون از كلمه مولى معناى اولى تبادر مى كرده است، مسلم در «صحيح» خود از پيامبر اكرم(ص) روايت كرده است كه:
عبد به سيّد وآقاى خويش، مولى نگويد چرا كه مولى خداوند است.23
براى روشن شدن اين مطلب كافى است كه به سخن شيخ سليم البشرى، شيخ جامع الازهر مصر توجه كنيم كه پس از بيان استدلالى سيد شرف الدين درباره اينكه مولى در حديث غدير به معناى اولى هست مى نويسد:
من يقين دارم كه حديث بر همان معنا كه شما مى گوييد (اولى) دلالت دارد.24
اين نكته نيز قابل يادآورى است كه مولى به معناى محبوب چنانكه ابن حجر و برخى ديگر مدعى شدند و روايات غدير را بر آن حمل كردند، در ادبيات عرب جايى ندارد، چنانكه علامه ميرحامد حسين مى نويسد:
هيچ يك از منابع لغوى زير «محبوب» را يكى از معانى «مولى» ندانسته است:
صحاح اللغة، قاموس اللغة، فائق، النهاية، مجمع البحار، تاج المصادر، مفردات القرآن، اساس البلاغة،المغرب، مصباح المنير.
25
پايان اين بخش از سخن را قسمتى از گفتار خود ابن حجر قرار مى دهيم. او با اينكه به شدت مخالف است كه كلمه مولى به معناى اولى باشد، ولى خود در چند سطر بعد سخن خود را فراموش مى كند و مى گويد: ابوبكر و عمر همين معناى اولى را از حديث غدير فهميدند. ابن حجر مى نويسد:
اگر بپذيريم كه مراد از حديث غدير، اولى است، بايد گفت كه منظور، اولى به امامت نيست، بلكه اولى به اطاعت است و همين معنا صحيح است، زيرا ابوبكر و عمر همين معنا (اولى به اطاعت) را فهميدند و از اين روى گفتند: امسيت يابن ابى طالب مولى كل مؤمن و مؤمنة.26
همچنين بنا به نقل ميرحامد حسين، شهاب الدين احمد بن عبدالقادر شافعى در «ذخيرة المآل» مدعى همين مطلب شده است و گفته است:
والمراد بالتّولى، الولاية وهو الصديق الناصر او اولى بالاتّباع والقرب منه وهذا الذى فهمه عمر من الحديث فانه لما سمعه قال: يهنك يابن ابن طالب…27

 

پی نوشت:
1 . شرح المواقف، ج8، ص361
2 . الصواعق المحرقة، ص65
3 . دلائل الصدوق، ج2، ص83
4 . شرح المواقف، ج8، ص361
5 . الصواعق المحرقة، ص65
6 . الاغانى، ابوفرج اصفهانى،ج4، ص143: تمامى عرب اجماع و اتفاق كرده اند كه شاعرترين مردمان ،مردم مدينه اند و شاعرترين آنان حسان بن ثابت است.
7 . الغدير، ج2، ص34
8 . همان، ص67
9 . همان، ص114
10 . الغدير، ج1، ص342: تعداد 28 نفر را و در ساير مجلدات تعداد بسيار زياد ديگرى را نام مى برد و عبارت و اشعار آنها را بيان مى كند.
11 . همان، ج2، ص25
12 . همان، ج1، ص272ـ283
13 . همان، ص246
14 . همان، ج1،ص214
15 . فرائد السمطين، جوينى، بيروت، مؤسسة المحمودى، 1398هـ، ج1،ص315
16 . الغدير، ج1، ص 52، 217و 218
17 . عبقات الانوار، ميرحامد حسين هندى، قم، انتشارات سيد الشهداء، 1410هـ، ج8، ص226
18 . فرائد السمطين، ج1، ص315
19 . شرح المواقف، ج8، ص261
20 . عبقات الانوار، تمام جلد 8 و هشتاد صفحه از جلد 9 و برخى از موارد متفرقه ديگر.
21 . الغدير، ج1، ص361
22 . النهاية، ابن اثير، قم، اسماعيليان، ج5، ص228
23 . الغدير، ج1، ص370
24 . المراجعات، علامه سيد شرف الدين ـ شيخ سليم البشرى، قاهره، مطبوعات النجاح، 1399هـ، ص141
25 . عبقات الانوار، ج10، ص410
26 . الصواعق المحرقة، ص67
27 . عبقات الانوار، ج8، ص221