اينكه انبياء اقرار به گناه كرده اند و از خداوند همواره طلب مغفرت مى نمودند، آيا ضررى به نبوت و عصمت آنها نمى زند؟ و آيا براى آنها نقص نمى آورد؟

قبل از وارد شدن به اصل جواب، به بيان چند مقدمه مى پردازيم:
1. «عصمت» برگرفته از كلمه «عصم» به معناى نگهداشتن و مانع شدن است1 و در اصطلاح «نيروى درونى است كه شخص را از گناه و حتى از خطا و اشتباه منع مى كند»2 و طبق تعريف ديگر «عصمت لطفى است از طرف خداوند، كه شخص را از انجام فعل قبيح باز مى دارد3، به اين معنا كه انسان در اثر ايمان و شناخت و يقين كامل، داراى روحى مى شود كه با كمال آزادى و آگاهى هرگز نه تنها گناه نمى كند بلكه انديشه و فكر گناه هم در ذهن او خطور نمى كند4.
2. در اصل عصمت انبياء، بين مسلمين هيچ اختلافى نيست، ولى در مراتب آن اختلاف وجود دارد. شيعيان قائلند كه انبياء از انجام هر گناهى چه عمداً و چه سهواً و چه نسياناً معصوم هستند، ولى اكثر اهل سنت معتقدند كه انبياء از گناه صغيره اى كه سهوا انجام شود معصوم نيستند و ممكن است كه شخص نبى گناه صغيره سهوى انجام دهد و همچنين عصمت را فقط در زمان نبوت قبول دارند5 نه قبل از آن.
3. منظور از عصمت پرهيز از كارهايى است كه از نظر شرعى حرام است نه امورى كه به آن ها مجازاً عصيان و گناه گفته مى شود.
- با توجه به مطالبى كه اشاره شد، در جواب از علت استغفار انبياء و ائمه و اين كه آيا اين عمل آن ها نشان دهنده نقص و نداشتن عصمت نيست بايد بگوييم كه:
اولا: گاهى اوقات به ترك مستحب يا انجام فعل مكروه، گناه و عصيان گفته مى شود و به همين خاطر انبياء و امامان معصوم به خاطر بزرگى مقام و شأن و جلالى كه داشته اند ترك بعضى از مستحبات و انجام بعضى از مكروهات را شايسته مقام خود نمى ديدند ولذا به آن گناه و عصيان مى گفتند و از آن استغفار مى كردند6.
مقام خاص انبياء و اولياء چنين مى طلبد كه آنان كارى كه شايسته مقام ربوبيت نيست مرتكب نشوند و آن كار را زشت و قبيح بشمارند و اين به خاطر شناخت عميق آنان از خداوند و مقام ربوبى اوست. پس اگر انبياء به گناهى اعتراف مى كنند و طلب استغفار مى كنند معنايش اين نيست كه گناه به معناى فقهى و شرعى مرتكب شده اند، بلكه به اين معناست كه كار آنان شايسته مقام ربوبى خداوند نبوده است و به تعبير ديگر ترك اولى كرده اند چنان كه بعضى از مفسرين در مورد كار حضرت آدم (علیه السلام) كه موجب خروج او از بهشت شد، گفته اند كار او از قبيل ترك اولى بوده است7.
البته بايد توجه داشت كه كارهايى كه انبياء و معصومين (عليهم السلام) براى خود گناه مى دانند، باعث آتش جهنم و عذاب هاى آخرت نيست و استغفار از اين كارها هم به خاطر رهايى از آتش جهنم نيست، زيرا اصلا كارى كه موجب آتش جهنم شود از آن ها سر نمى زند، بلكه اين كارها فقط باعث مى شود كه از عنايات و توجهات خاص الهى و مقاماتى كه ما اصلا عقلمان قدرت فهم آن ها را ندارد، محروم شوند ... و استغفارشان به خاطر بازگشت به مقامات اوليه اى است كه قبل از انجام اين كارها داشته اند و يا اصلا براى رسيدن به مقامات والاترى است كه در اثر انجام اين كارها از رسيدن به آنها محروم شده اند8.
ثانياً: انبياء تمام كمالات و علوم و فضايل خود را از ناحيه خداوند مى دانند و اگر اين فضل و لطف از جانب خداوند نبود چه بسا آنان دچار معصيت و عصيان مى شدند، و در واقع آنان با استغفار و گريه و زارى به درگاه خداوند، به عجز خود در مقابل خداوند و فضل و انعام خداوند اقرار مى كنند، پس اگر انبياء مى گويند «اذنبت: گناه كردم» معنايش اين است كه اگر توفيق و فضل و لطف خداوند نبود مرتكب گناه مى شدم9.
ثالثاً: انبياء در هر لحظه و زمان، در حال ترقى و تكامل و صعود به كمالات و پيمودن مدارج رشد و معرفت خدا بوده اند، و وقتى به گذشته خود مى نگريستند خود را در مرتبه پايين ترى از معرفت حق مى ديدند و در مقابل خداوند، خود را مقصر مى دانستند و از آن حالت گذشته خود استغفار نمودند10.
رابعاً: انبياء چون به خداوند متعال و مقام ربوبى او معرفت و شناخت زيادى داشته اند، عبادات و طاعات خود را، لايق مقام او نمى دانستند، از اين جهت، آن را نوعى قصور مى شمردند و از آن استغفار مى كردند11.

  • 1. احمد بن فارس، معجم مقايس اللغة، مكتبة الاعلام الاسلامى، ذيل كلمه عصم، ج 4، ص 331.
  • 2. محمدتقى مصباح يزدى، راهنماشناسى، مركز مديريت حوزه علميه قم، ص 121.
  • 3. بحار، دار احياء التراث العربى، ج 17، ص 94.
  • 4. محسن قرائتى، درسهايى از قرآن، انتشارات اسلامى، ص 268.
  • 5. بحارالانوار، ج 11، ص 90، شرح مواقف، جرجانى، شريف رضى، ج 8، ص 267.
  • 6. بحارالانوار، همان، ج 25، ص 210.
  • 7. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، دارالكتب الاسلاميه، ج 6، ص 123 و شرح المواقف، جرجانى، شريف رضى، ج 8 ص 267- 268 و شرح المقاصد، تفتازانى، شريف رضى، ج 5، ص 50.
  • 8. راهنماى شناسى، همان، ص 169.
  • 9. بحارالانوار، همان.
  • 10. بحارالانوار، همان.
  • 11. بحارالانوار، همان.
منابع: 

منبع: پاسخ به شبهات(1)، ص: 43