اگر امامت از اركان ايمان و جزء اصول دين و موجب قبولي طاعات و دخول در بهشت بود، حتماً خداوند متعال امامت را در كنار نبوّت ذكر مي‏ فرمود.

وجوب اطاعت از پيامبر اسلام (صلّي الله عليه و آله‏) در آيات قرآن در كنار وجوب اطاعت از خداوند متعال به آن تصريح شده است و اين در حالي است كه اطاعت غير از رسول، هيچ‏گونه اشاره‏اي به آن نشده است، كقوله تعالي: «من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين ...»1 و آية شريفة: «و من يطع الله و رسوله يدخله جنات تجري من تحتها الانهار»2 پس اگر امامت از اركان ايمان و جزء اصول دين و موجب قبولي طاعات و دخول در بهشت بود، حتماً خداوند متعال امامت را در كنار نبوّت ذكر مي‏فرمود.

جواب اجمالي:
اوّلًا: مطاع بودن، معيار اصول دين نيست و اگر هم باشد در آية «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم» خدا امر به اطاعت ائمه اطهار (عليه السّلام) نموده است. ثانياً شواهدي در دست است كه مي ‏توان با توجّه به آن‏ها امامت را از اصول دين برشمرد:
1- در آيه تبليغ و حديث: من مات و لا امام له مات ميتة جاهلية، امامت محور دين معرفي شده است.
2- طبق حديث منزلت امام از تمامي مراتب پيامبر، جز نبوّت برخوردار است.
3- در حديث ثقلين و حديث سفينة، تمسك به اهل بيت (عليهم السّلام) ماية نجات معرفي شده است.
4- از قصّة ابتلاي حضرت ابراهيم و رسيدنش به مقام امامت، برتري مقام امامت از نبوّت استفاده مي ‏شود.
جواب تفصيلي:
اوّلًا: در شبهه مطاع بودن (اطاعت شدن) معيار اصول دين فرض شده است. در حالي‏ كه اطاعت امر والدين با اين‏كه جزء اصول دين نيست، در قرآن مطرح شده است3 و از سوي ديگر، مطاع بودن معاد اصلًا بي‏ معني است، با اين‏كه مسلماً جزء اصول دين است. پس مطاع بودن معيار و اصول دين نمي ‏باشد. و اگر هم فرضاً مطاع بودن، معيار اصول دين باشد، اطاعت از امام نيز در قرآن مطرح شده است، در آن‏جا كه مي ‏فرمايد: «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامرمنكم4» چرا كه در اين آيه اطاعت از اولي الامر هم رديف اطاعت از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلّم) مي‏ آمده و با يك صيغه خدا امر به اطاعت بي‏قيد و شرط از آن‏ها كرده است. كه نشانه يكساني اطاعت از آن‏ها و عصمتشان مي ‏باشد. چنان‏كه حتّي بعضي از مفسّران بزرگ سنّي نيز از آيه، عصمت اولي الامر را فهميده و به آن تصريح كرده ‏اند5. و طبق آيه تطهير،6 اين مقام (عصمت)، مخصوص ائمه اهل بيت (عليهم السّلام) مي ‏باشد. و طبق روايات شيعه7 و سنّي8 مراد از اولي الأمر در آيه شريفه، ائمه اهل ‏بيت (عليهم السّلام) مي ‏باشد كه در برخي از آن‏ها نام همه آن‏ها هم به ترتيب ذكر شده است.
ثانياً: بعضي از علماي شيعه امامت را جزء اصول دين مي‏ شمارند و بعضي هم جزء اصول مذهب، ولي طبق ادله و شواهدي، مي ‏توان امامت را از اصول دين برشمرد كه عبارتند از:
الف) امامت محور دين است زيرا: در آيه تبليغ9 خداوند متعال انجام وظيفه رسالت توسط پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) را به ابلاغ مسئله مهمّي منوط كرده و عدم ابلاغ آن را مساوي با انجام ندادن وظيفه ‏اش معرفي نكرده است؛ و آن مسئله مهم حتي طبق نقل فخر رازي امامت امام علي (عليه السّلام) مي‏ باشد. چنان‏كه او در ذيل آن مي‏ نويسد: «نزلت الاية في فضل علي بن ابي‏طالب- عليه السّلام- و لما نزلت هذه الاية اخذ بيده و قال: «من كنت مولاه فعلي مولاه ...»10 يعني: «اين آيه در فضيلت امام علي بن ابي‏طالب (عليه السّلام) نازل شده، است و وقتي اين آيه نازل، شد پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) دست حضرت علي (عليه السّلام) را گرفت و فرمود: هر كسي را كه من مولايش هستم علي (عليه السلام) مولاي اوست»
2- طبق نقل ابن ابي الحديد سنّي، پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) فرموده‏ ند: «من مات و لا امام له مات ميتة جاهلية»11 يعني هركسي بميرد و در حالي كه امامي برايش نيست، به مرگ جاهلي مرده است.» و آيا مي‏ توان پذيرفت چيزي كه نبودش در حال مرگ موجب مرگ جاهلي (بدون اسلام) مي ‏شود جزء اصول دين نباشد؟
3- امام علي (عليه السّلام) امامت را ستون و اساس دين مي‏ دانند و در مورد امامان اهل بيت (عليهم السّلام) مي‏ فرمايند: «هم اساس الدين12» و باز مي ‏فرمايند: «هم دعائم الاسلام»13.
ب) طبق حديث منزلت كه در كتب شيعه و اهل سنت از پيامبر اسلام (صلّي الله عليه و آله) نقل شده است14؛ بلكه به گفته ابن ابي الحديد همه فرق اسلامي آن را نقل كرده ‏اند15. همان‏گونه كه ابن ابي الحديد از آن حديث فهميده، امام به منزله پيامبر است در تمام مراتب و تنها وحي قرآني دريافت نمي‏ كند ؛16 و آن حديث چنين است كه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) به امام علي (عليه السّلام) فرمودند: «انت مني بمنزلة هارون من موسي الا انه لانبي بعدي»17 تو نسبت به من همچون هارون به موسي هستي جز اين‏كه پس از من پيامبري نيست.
ج) در حديث معروف ثقلين كه در كتب شيعه و اهل سنت نقل شده18 و پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) امامان را قرين جدائي ناپذير قرآن قرار داده كه تمسك به آن دو را ماية نجات از گمراهي معرفي كرده است و هم‏چنين در حديث معروف سفينه كه باز در كتب شيعه و اهل سنت نقل شده19 پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) ائمه اطهار (عليهم السّلام) را مانند كشتي نوح (عليه السّلام) مايه نجات دانسته‏ اند.
د) امامت بالاتر از نبوّت است چرا كه طبق آية 124 سورة بقره، ابراهيم نبي (عليه السّلام) با وجود برخورداري از مقام نبوّت، ابتدا از مقام امامت برخوردار نبود و بعد از پشت ‏سر گذاردن آزمايش‏ هايي خدا او را به مقام امامت منصوب كرد و فرمود: «... اني جاعلك للناس اماماً» امام رضا (عليه السّلام) در مورد مقام والاي امامت مي فرمايد: «... ان الامامة خص الله عزّوجلّ بها ابراهيم الخليل بعد النبوة و الخلّة مرتبة ثالثة و فضيلة شرّفه بها و اشار بها ذكره فقال: «اني جاعلك للناس اماما» ... يعني همانا امامت مقامي است كه خداي عزّوجلّ بعد از رتبه نبوّت و خلت در مرتبه سوّم به ابراهيم خليل- عليه السّلام- اختصاص داده و به آن فضيلت مشرفش ساخته و نامش را بلند و استوار نموده و فرموده: «همانا من تو را امام مردم گردانيدم»20. پس امامت جزء اصول دين است و اطاعت از او موجب قبول طاعات و دخول در بهشت است.

  • 1. سورة نساء، آية 69.
  • 2. سورة نساء، آية 13 و سورة فتح، آية 17.
  • 3. سورة عنكبوت، آية 8.
  • 4. سورة نساء آية 59.
  • 5. ر. ك: فخر، رازي، التفسير الكبير، (بيروت: دار احياء التراث العربي، چاپ سوّم، بي‏تا)، ج 10، ص 144؛ الشيخ محمّد، رشيد رضا، تفسير المنار، (بيروت: دار المعرفة، چاپ دوّم، 1393 ه-. ق)، ج 5، ص 185.
  • 6. ر. ك: سورة احزاب، آية 33.
  • 7. ر. ك: علّامه سيّد محمّد حسين طباطبائي، الميزان في تفسير القران، (قم: اسماعيليان، چاپ پنجم، 1371)، ج 4، ص 412- 409؛ السيد هاشم، البحراني، البرهان في تفسير القرآن، (قم: اسماعيليان، چاپ دوّم، بي‏تا)، ج 1، ص 387- 381؛ عبد علي بن جمعة العروسي الحويزي؛ (قم: اسماعليان، چاپ چهارم، 1412 ه-. ق)، ج 1، ص 508- 497.
  • 8. ر. ك: عبيد الله بن احمد المعروف بالحاكم الحسكاني، تحقيق و تعليق محمّد باقر، المحمودي، (تهران: موسسة الطبع و النشر التابعة لوزارة الثقافة و الارشاد الاسلامي، چاپ اوّل، 1411 ه. ق)، ج 1، ص 191- 189؛ سليمان بن ابراهيم، القندوزي، ينابيع المودة، (كاظميه؛ دار الكتب العراقيه و قم: مكتبة المحمدي، چاپ هشتم، 1385 ه-. ق)، ص 117- 114.
  • 9. ر. ك: سورة مائده، آية 67.
  • 10. فخر، الرازي، پيشين، ج 12، ص 49.
  • 11. ابن ابي الحديد، شرح نهج‏البلاغه، (بيروت: دار الحياء التراث العربي، چاپ سوّم، بي‏تا)، ج 13 م ص 242.
  • 12. نهج‏البلاغه، ترجمه محمّد دشتي، خطبه 2.
  • 13. نهج‏البلاغه، ترجمه محمّد دشتي، خطبه 239.
  • 14. ر. ك: محمّد بن محمّد بن النعمان، (الشيخ المفيد)، الارشاد، (قم: بصيرتي، بي‏نوبت چاپ، بي‏تا)، ص 83؛ ابومنصور، احمد بن علي بن ابي‏طالب، الطبرسي، الاحتجاج، تحقيق ابراهيم بهادري و محمّد هادي، (تهران: اسوه، چاپ دوّم، 1416 ه-. ق)، ج 1، ص 117؛ ابو عبدالله محمّد بن اسماعيل بن ابراهيم بن المغيرة، النجاري، صحيح بخاري، (بيروت: دار احياء التراث العربي)، ج 4، ص 24؛ مسلم بن الحجاج، القشيري النيشابوري، صحيح، مسلم، (بيروت: دار الفكر)، ج 4، ص 187 و 870 ابن ابي الحديد، پيشين، ج 13، ص 211.
  • 15. ر. ك: ابن ابي الحديد، پيشين، ج 13، ص 211.
  • 16. ر. ك: ابن ابي الحديد، پيشين، ج 13، ص 211.
  • 17. ر. ك: ابن ابي الحديد، پيشين، ج 13، ص 211.
  • 18. ر. ك: فضل بن الحسن، الطبرسي، مجمع البيان، تصحيح و تحقيق السيد هاشم الرسولي المحلاتي و السيد فضل الله اليزدي الطباطبائي، (بيروت: دار المعرفة)، ج 2 و 1، ص 805؛ فخر، رازي، پيشين، ج 8، ص 163، مسلم بن الحجاج، القشيري النيشابوري، صحيح مسلم، (بيروت: دار احياء التراث العربي، چاپ دوّم، 1972 م)، ج 4، ص 1871 و 1873.
  • 19. ر. ك: الشيخ عباسي، القمر، سفينة الحار، (تهران: اسوه، چاپ اوّل، 1414 ه. ق) ج 4، ص 185، المبارك ابن محمّد، الجزري المعروف بابن الاثير، النهايه في غريب الحديث و الاثر، (بيروت: المكتبة الاسلاميه، 1383 ه-. ق)، ج 2، ص 298، ماده زخخ.
  • 20. محمّد بن يعقوب، الكليني، اصول كافي، ترجمه و شرح سيّد جواد مصطفوي، (تهران: عليه اسلاميه، بي‏نوبت چاپ، بي‏تا) ج 1، ص 285- 284.
منابع: 

منبع: پاسخ به شبهات(1)، ص: 97