با توجه به حديث «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية» مردم چگونه مى توانند امامى كه غايب است را بشناسند در حالى كه با دليل فطرى، حضور امام در جامعه لازم و واجب است؟

 

جواب اجمالى:
غيبت امام (عليه السلام) دليل و عذر بر عدم شناخت آن حضرت نمى تواند باشد زيرا:
اولا: منظور از معرفت، شناخت ظاهرى امام نيست بلكه مقصود، شناخت جايگاه امامت وى و اعتقاد به امامت او مى باشد.
ثانياً: عمده راههاى چنين معرفت و شناختى دو راه است؛ نص و معجزه.
جواب تفصيلى:
براى يافتن پاسخ اين سوال ابتدا بايد معناى مفاهيم و واژه هاى موجود در روايت فوق روشن گردد، يكى از كلمات مطرح شده در اين روايت كلمه «ميتة جاهلية» (به مرگ جاهليت مردن) است، از روايات، به دست مى آيد كه منظور از «مردن جاهليت» در كفر و ضلالت مردن است، از امام صادق (عليه السلام) سؤال شد كه منظور از مرگ جاهليت چيست؟ حضرت فرمود: «جاهليت كفر و و نفاق و گمراهى». مرحوم كلينى در توضيح، چنين فرموده است: «اگرنشناختن امام از آن جهت باشد كه او را منكر شود و در مقام مخالفت و ستيزه با او بر آيد از لحاظ كفر با مردم جاهليت شريك است، و اگر نشناختن امام از جهت دو رويى و نفاق با امام باشد از همان نظر با مردم جاهليت شريك است، همچنين است ضلالت و گمراهى، كه از كفر و نفاق پايين تر است .»1
واژه ديگر كلمه «لم يعرف» است، منظور از معرفت چيست؟ با توجه به معنايى كه براى «ميتة جاهلية» شد پى مى بريم كه مقصود از معرفت امام، شناخت شكل ظاهرى او نيست، به عبارت ديگر شناختن با ديدن تفاوت دارد و چه بسيار مسائلى است كه انسان نمى بيند ولى مى شناسد مانند ملائكه و ساير مجردات كه قابل ديدن نيستند ولى به وسيله دلايل عقلى و نقلى به آنها شناخت پيدا مى كنيم. پس نبايد گفته شود امامى كه از ديده ها پنهان است چگونه شناخت او ممكن است، چه بسيار افرادى كه ائمه اطهار (عليهم السلام) را با چشم خود ديدند و شكل ظاهرى آنها را به خوبى رؤيت كردند، ولى كافر و گمراه بودند، از كلمات بعضى از علماء استفاده مى شود كه مقصود از معرفت، شناخت جايگاه و مقام الهى امام و اعتقاد به امامت و ولايت الهى اوست. به عنوان شاهد به توضيحات علامه بهجت افندى از علماى اهل سنت درباره روايت فوق توجه فرمائيد:
«از آنجا كه حديثى مى فرمايد: «هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مردن جاهليت مرده است» مورد اتفاق همه علماى اسلام مى باشد. كمتر مسلمانى پيدا مى شود كه معتقد به وجود امام منتظر نباشد و ما معتقديم كه مهدى صاحب الزمان (عج) در شهر سامرا متولد گرديده و وراثت نبى اكرم (صلى الله عليه وآله) و وصايت و امامت به او منتهى شده است و اقتضاء حكمت الهى بر حفظ سلسله امامت تا قيامت تعلق گرفته است .»2 بنابراين معناى «لم يعرف» عدم اعتقاد به امامت امام و نشناختن مقام و جايگاه الهى اوست چنانكه اين مطلب از مراجعه به روايات وارده كاملا روشن مى شود، به عنوان شاهد به روايتى در اين زمينه اشاره مى كنيم:
امام صادق (عليه السلام) و او هم از پدرش و او نيز از پدرانش (عليهم السلام) نقل كرده كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود: «هر كس فرزندم حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در زمان غيبتش انكار نمايد به مردن جاهليت مرده است .»3
حال كه منظور از معرفت، شناخت مقام و جايگاه امامت امام در زمان غيبت است. اولا چگونه بدانيم شخص امام كيست؟ و ثانياً اين شناخت و اعتقاد را چگونه به دست آوريم؟ براى چنين شناختى راه هاى گوناگونى مى توان شمرد كه ما در اينجا به دو راه عمده اشاره مى كنيم:
1- نص: نص يعنى تعيين و تصريح و اعلام پيغمبر (صلى الله عليه وآله) كه مفادش خبر دادن از جعل و نصب امام به امر الهى است، اعتبار و دلالت نص بر امامت، يك امر بسيار منطقى و عرفى و خرد پسند است، چرا كه حاكميت، مخصوص خداست و صاحب اختيار حقيقتى همه چيز و هر شأنى از شؤون خلق، اوست.
درباره امامتِ امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نام و كُنيه و صفات و ويژگيهاى او روايات متواترى رسيده است كه در كتاب شريف منتخب الاثر متجاوز از 6000 حديث كه در جهات مختلف در اين باره در كتب فريقين ثبت گشته احصاء و تنظيم گرديده است، و كتاب «من هو المهدى» نام 145 كتاب از كتب حديث و تفسير و كلام و عرفان و ... از اهل سنت را كه احاديث مربوط به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را آورده اند ذكر كرده است.4
2- معجزه: يكى ديگر از راه هاى شناخت امام معجزه است، از امام صادق (عليه السلام) سؤال شد كه به چه علتى خداوند متعال به پيغمبران و فرستادگانش و به شما معجزه عطا كرده؟ حضرت فرمود به خاطر اين كه دليل بر راستگويى كسى كه آن را آورده باشد و معجزه علامتى است از براى خداوند كه عطاء نمى كند آن را مگر به انبياء و رسولان و حجت هاى خودش تا به وسيله آن راستى راستگو از دروغ دروغگو شناخته شود.»5
بديهى است كه براى شناخت امرى مثل معجزه راهى جز مشاهده عينى يا تواتر يا خبر افراد موثق و مورد اعتماد نيست، و در مورد حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به صورتى باور آور و شناخت بخش معجزات حضرت نقل شده است.6
اما اينكه مى گوييد حضور امام در جامعه لازم و واجب است، در جواب بايد گفته شود كه آن چه لازم و واجب است وجود امام است نه حضور او، و از رواياتى كه در كتب شيعه و اهل سنت وارد شده ضرورت وجود امام فهميده مى شود، از جمله اين كه پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند: «من مات و ليس له امام مات ميتة الجاهليه7»؛ كسى كه بميرد در حالى كه امام و پيشوائى نداشته باشد به مرگ جاهليت مرده است (مسلمان از دنيا نرفته).
با توجه به مطالب فوق نتيجه گيرى مى شود در زمان غيبت، شناخت امام امرى ممكن است و نديدن آن حضرت با چشم ظاهرى دليلى بر انكار او و يا عذر براى عدم شناخت آن حضرت نمى باشد و لذا امام صادق (عليه السلام) در اين باره فرموده اند: «هر كس بميرد در حالى كه امامش را نمى شناسد، به مرگ جاهليت مرده است، سپس فرمود: پس بر شما باد اطاعت و پيروى (از ما) شما ديديد اصحاب على (عليه السلام) را، شما به امامى اقتداء كرده ايد كه مردم نمى توانند عذر بياورند كه آن امام را نمى شناختند، كرامت ها و برگزيده هاى قرآن از آنِ ماست و ماييم گروهى كه خداوند اطاعت ما را واجب گردانيده است.8

  • 1. محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، سيد جواد مصطفوى (انتشارات مسجد چهارده معصوم) ج 2، ص 209 و 208) ح 3.
  • 2. ابوطالب تجليل، من هو المهدى (مؤسسه نشر اسلامى، سال 1409 ه- ق) ص 9. به نقل از «تاريخ آل محمد» علامه افندى.
  • 3. صافى گلپايگانى، منتخب الاثر فى امام الثانى عشر (مؤسسه حضرت معصومه، سپهر قم، سال 1419 ه- ق) ص 625.
  • 4. صافى گلپايگانى، همان، و ابوطالب تجليل، همان، ص 68- 62.
  • 5. شيخ صدوق، علل الشرايع، انتشارات الداورى، ج 1، ص 122، باب 100.
  • 6. برگرفته از كتاب سلسله مباحث امامت و مهدويت حضرت آيت اللّه صافى گلپايگانى (قم، حضرت معصومه (عليها السلام)، سال 1357) ج 8، ص 90.
  • 7. مسند احمد بن حنبل، مؤسسه الرسالة، (تحقيق از شعيب الأرنووط)، ج 28، ص 88، ح 16876. و هيثمى، مجمع الزوائد، دار الكتاب العربى، چاپ سوم، 1402 ه-، ج 5، ص 225. مسند ابن يعلى موصلى، دار المأمون للثرات، (تحقيق حسين سليم اسد)، ج 13، ص 366، ح 7375.
  • 8. ابوجعفر احمد بن خالد البراقى، المحاسن (دارالكتب الاسلاميه) ج 1، ص 153، ح 78.
منابع: 

منبع: پاسخ به شبهات(1)، ص: 64