ترجمه بيان السعادة

ترجمه بيان السعادة

سلطان محمد گنابادي

الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ

امروز كافران از اينكه بدين شما دستبرد زنند و اختلال رسانند طمع بريدند پس شما از آنان بيمناك نگشته از من بترسيد و امروز (روز غدير خم و خلافت علىّ (ع)) دين شما را بحدّ كمال رساندم و بر شما نعمتم را تمام كردم و بهترين آئين را كه اسلام است برايتان برگزيدم .

الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ امروز كافران از اخلال كردن در دين شما مأيوس شدند. اشاره به روز نصب علىّ (ع) به خلافت است، يعنى كافرين و منافقين منتظر مرگ نبىّ يا كشتن او بودند و منتظر بودند كه كلمه شما متفرّق گشته و بر دين شما غلبه كنند، و پس از نصب اميرى براى شما، كفّار از غلبه كردن و تفرّق كلمه مأيوس شدند، و منافقين نيز به سبب نصب علىّ (ع) از غلبه بر دين شما و ترويج باطل و اظهار نفاقشان مأيوس شدند.

پس آنگاه كه كفّار مأيوس شدند فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ، پس از آنها نترسيد، بلكه از من بترسيد. و چون ايمان شما كامل نشده از عقوبت من ايمن نباشيد.

الْيَوْمَ امروز، روز نصب على (ع) در غدير خم.

أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ دينتان را براى شما كامل كردم، اكمال گاهى به معنى اتمام ذات چيزى به كار مى‏رود مانند كامل شدن نوع به سبب فصل و كامل شدن خانه به وسيله ستونها و سقف، گاهى در اتمام چيزى به سبب محسّنات و متممّات زايد بر ذاتش استعمال مى‏شود، مانند كامل شدن انسان به سبب مهارت او در علوم و صنايع و كامل شدن خانه به تزئينات و فرش كردن آن.

و مقصود از دين در اينجا عبارت از اسلام است كه با بيعت عامّنبوى و قبول احكام نبوى حاصل مى‏شود. و مقصود از كامل شدن آن، اتمام ذاتى آن است. زيرا كه اسلام بر پنج ركن بنا شده است كه ركن آخر ولايت است و آن بيعت با علىّ (ع) است به امامت، زيرا ولايت به معنى محبّت، يا اعتقاد ولايت علىّ (ع) خارج از اعمال قالبى اسلامى است پس نمى‏تواند از اركان اسلام و متمّمات احكام قالب باشد، ولى به يك اعتبار، در خارج ذات اسلام مى‏تواند متمّم اسلام باشد، زيرا كه اسلام مانند مادّه ولايت است، و چون بايد ولايت را هم به آن معنى بگيريم كه از اركان اسلام باشد، و آن عبارت از ايمانى است كه در قلب داخل شده، به وسيله آن حركت و سير الى اللّه حاصل مى‏شود، در اين صورت ولايت به منزله صورت براى اسلام مى‏شود، و صورت (ولايت) اگر چه حاصل از مادّه اسلام مى‏باشد و با وجودى كه قوام و بقاى مادّه به آن است ولى از ذات مادّه خارج است.

وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي و نعمتم را بر شما تمام كردم زيرا كه اسلام نعمتى از خداست و لكن آن مركّب از اركان پنجگانه است، و مجموع چيزى تمام نمى‏شود مگر با تمام شدن جميع اجزاء آن، و نيز اسلام ماده ولايت به معنى ديگر است و مادّه قوام و بقايى ندارد مگر به وسيله صورت، پس با ولايت نعمت اسلام تمام مى‏شود.

وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً و بهترين آيين را كه اسلام است برايتان برگزيدم، چون اسلام از باب اينكه اركانش ناقص بود و بدون ولايت نتيجه‏اى از آن حاصل نمى‏گشت، لذا مورد رضاى خدا نبود، و اكنون هست.

و از امام صادق و باقر (عليهما السلام) است «1»: پس از آنكه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله على (ع) را در روز غدير خم براى مردم منصوب كرد. آن وقت كه مى‏خواست از حجّة الوداع برگردد. اين آيه نازل شد. آن دو امام فرمودند، اين امر آخرين‏فريضه‏اى است كه خداوند نازل كرده و بعد از آن فريضه‏اى نازل نشده است. و از ائمّه (ع) اخبار زيادى نزديك به اين مضمون وارد شده است.

فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ مخمصه قحطى و گرسنگى است، ولى در هر شدّت و تنگى استعمال مى‏شود، در تفاسير عامّه است كه اين جمله مربوط به محرّمات است و ما بين آن دو، جمله معترضه است.

و چون يأس كفّار از دين، و اكمال دين و اتمام نعمت و راضى شدن خدا به دين اسلام، مردم را مقيّد و معلّق به روز مخصوص و وقت معيّن كرد، دانسته شد كه اين مطلب نمى‏شود مگر اينكه يك امر مهمّ و عظيمى در آن روز واقع شود كه طمع كفّار را قطع كند و سبب اكمال دين گردد، و گر نه مقيّد شدن به آن روز وجهى ندارد، و اين نيست مگر براى بسته شدن رخنه‏هايى كه پس از نبىّ صلّى اللّه عليه و آله به سبب نصب كسى كه از دين حمايت كرده و اهلش را از افتراق و اختلاف حفظ مى‏كند، پيش آيد. و امرى بزرگتر از اين معنى وجود ندارد و تا چه رسد به چيزى كه ائمّه ما براى ما بيان نموده‏اند كه نزول آيه در غدير خم بعد از نصب على (ع)، علم براى مردم بوده است.

وقتى اين معنى معلوم شد ربط اين آيه به همه ما قبلش از تحريم محرّمات و تتميم دين با نصب على و ترغيب در آن آسان مى‏شود، گويا كه آنها سؤال كردند: چه كار بكنيم اگر اضطرار پيدا كرديم به خوردن محرّمات يا به ترك توسّل به علىّ (ع) و پيروى از او؟ پس خداى تعالى فرمود: فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ بيان وجه اضطرار است.

البتّه اين اضطرار بايد در حالى باشد كه غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ تمايل به گناه نداشته باشد يا از مقدار ضرورت تجاوز نكند، چنانكه در قول خدا: غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ است. و چون مقصود از اضطرار مجبور شدن به پيروى از معاويه و ترك پيروى از على (ع) است عيبى ندارد كه اثم به معاويه تفسير شود يعنى در باطن ميل به معاويه ندراد، كه اگر اكل حرام ياپيروى از غير علىّ (ع) ناشى از اضطرار بدون ميل قلبى باشد مؤاخذه و عقوبت ندارد.

فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ كه خدا آمرزنده مهربان است.

 

پی نوشت:

(1) تفسير الصافى 1: ص 10- مجمع البيان 2: ص 159- تفسير البرهان: ص 435/ 49.