حديث غدير چگونه بر امامت على(عليه السلام) دلالت مى نمايد؟

جواب :

پیامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در روز غدیر فرمودند :«من کنت مولاه فعلیّ مولاه» (هر که من مولای اویم پس علی مولای اوست) و ما در هر چه شك داشته باشيم در اين كه واژه «مولى» در اين مقام تنها دلالت بر امامت اميرالمومنين(عليه السلام)دارد، شك نخواهيم داشت.

فرقى نمى كند كه واژه «مولى» در لغت، صريح در اين معنا باشد يا به خاطر معانى متعدّد، مجمل شده باشد. چه قرينه، دلالت بر معناى امامت داشته باشد و چه نداشته باشد زيرا برداشت حاضرينِ در آن اجتماع با عظمت و بسيار با شكوه، و برداشت افرادى كه پس از گذشت زمانى آن را شنيدند و قولشان در لغت حجّت مى باشد، همين معنا است بدون اينكه هيچ كدام منكر آن شوند. و پس از آنها شعرا و شخصيّتهاى ادبى تا عصر حاضر نيز همين برداشت را دارند. و اين قوى ترين حجّت و برهان بر معناى مورد نظر است.
و در پيشاپيش افراد ياد شده: مولاى ما اميرمؤمنان(عليه السلام) قرار دارد كه در جواب نامه معاویه چنین  نوشته اند:
وأوجبَ لي ولايتَهُ عليكُمْ
رسولُ الله يومَ غديرِ خُمِّ
(پيامبر خدا روز غدير خم ولايت خودش بر شما را، براى من قرار داد).

و از جمله آنها: حسان بن ثابت است كه در غدير حاضر بوده و از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)خواست تا شعرى در اين امر مبارك بسرايد كه بيتى از آن اين است:
فقال له: قمْ يا علىُّ فإنّني *** رَضِيتُكَ من بعدي إماماً وهاديا
(به او فرمود: اى على! برخيز كه من تو را پس از خود امام و راهنما قرار دادم).

و از آنهاست: صحابى بزرگ قيس بن سعد بن عباده أنصارى كه مى گويد:
وعليٌّ إمامنا وإمـامٌ *** لسـوانـا أتى به التـنزيلُ
يوم قال النبيُّ: من كنت مولا *** هُ فهذا مولاه خطبٌ جــليلُ
(على امام ما و همه است كه قرآن آن را بيان كرده است. روزى كه پيامبر فرمود: من مولاى هر كه هستم پس اين (على) مولاى اوست و اين امرى بس بزرگ است).

و از آنهاست: محمّد بن عبدالله حميرى كه مى گويد:
تناسَوا نصبَه في يوم خُمٍّ *** من الباري ومن خير الأنامِ
(درباره انتصاب او در روز غدير خم از سوى پروردگار و از سوى بهترين مردم محمّد(صلى الله عليه وآله)، خود را به فراموشى زدند).

از آنهاست: عمرو عاص صحابى كه مى گويد:
1ـ وكم قد سمعنا من المصطفى *** وصايا مُخصَّصةً في علي
2ـ وفي يوم خُمٍّ رقى منبرا *** وبلّغَ والصحْبُ لم ترحلِ
3ـ فأمنحه إمْرة المؤمنين *** من الله مستخلف المنحلِ
4ـ وفي كفِّهِ كفُّهُ مُعلناً *** يُنادي بأمر العزيز العَلي
5ـ وقال فمن كنتُ مولىً له *** عليٌّ له اليوم نِعْم الولي
(1ـ چه بسيار سفارشهاى ويژه اى از محمّد مصطفى، درباره على شنيديم. 2ـ و در روز غدير خم وقتى كه همه ياران پيامبر جمع شدند بالاى منبر رفته وابلاغ كرد. 3ـ پس حكومت بر مؤمنان را از جانب خداوند به او مخصوص گردانيد، و اوست كه خلافت خود را به هر كه بخواهد مى بخشد. 4ـ او دست على را در دست خويش گرفته بود و به همه نشان داد، و با صداى بلند به امر خداوند عزيز و علىّ (بلند مرتبه) ندا داد. 5ـ وگفت: هركس من مولاى اويم از امروز على مولايى شايسته براى اوست).

و از آنهاست: كميت بن زيد اسدى شهيد[126] كه مى گويد:
ويوم الدوحِ دوحِ غديرِ خُمٍّ *** أبانَ له الولايةَ لو اُطيعا
ولكنّ الرجالَ تبايعوها *** فلم أرَ مثلَها خطراً مَبيعا
(و در روز غدير كه درختان بزرگ (مغيلان) سايبان شده بودند، پيامبر ولايت را براى او آشكار ساخت اگر از او اطاعت مى شد. ولى (متأسّفانه) مردان، آن را ميان خود معامله كردند و من كالايى ارزشمندتر از آن نديدم).

و از جمله ايشان است: سيّد اسماعيل حميرى متوفّاى [179] در بسيارى از شعرهايش، و عبدى كوفى از شعراى قرن دوم در قصيده بزرگ «بائيّه» خود، و شيخ ادبياتِ عرب ابوتمّام، متوفّاى [231] در شعر «رائيّه» خود.
و نيز مردانى زيرك، عارف، آگاه، دانشمند، و اديب در ادبيات عرب كه هرگز از حدّ و مرز قوانين لغت تجاوز نمى كنند، و كاملاً با وضع الفاظ آشنا مى باشند، و در شعر و پرداخت سخن، جز شيوه صحيح و درست را به كار نمى گيرند، از افراد ياد شده پيروى نموده اند; مانند: دعبل خزاعى، و حِمّانى كوفي، و امير ابوفراس، سيّد مرتضى علم الهدى، سيّد شريف رضى، حسين بن حجّاج، ابن رومى، كشاجم، صنوبرى، مفجّع، صاحب بن عبّاد، ناشى صغير، تنوخى، زاهى، أبو العلاء سرورى، جوهرى، ابن علّويه، ابن حمّاد، ابن طباطبا، ابوالفرج، مهيار، صولى نيلى، و فنجكردى... و ديگر استوانه هاى ادبيّات و بزرگان لغت كه در طول قرن ها تا به امروز هميشه آثارشان مرجع و مصدر بوده است، و در توان كسى نيست كه به خطاى همه آنها حكم كند; زيرا آنان براى مردم مرجع لغت و ادبيّات هستند.و در همان اجتماع با شكوهِ روز غدير خم، عدّه اى از مردم از واژه «مولى» همين معناى مورد نظر را فهميدند، گرچه آن را با شعر بيان نكرده اند، ولى آن را در سخنان روشن خود آشكار ساخته اند و يا از ظواهر خطابشان استفاده مى شود; مانند شيخان، يعنى ابوبكر و عمر كه در حال تهنيت گويى، خدمت اميرمؤمنان(عليه السلام) آمده با او بيعت نموده و هر دو با اين عبارت، حضرت را خطاب قرار دادند: «أمسيتَ يا ابن أبي طالب مولى كلِّ مؤمن و مؤمنة»(1) (اى فرزند ابوطالب از امروز مولاى همه مردان و زنان مؤمن شدى).
خواننده گرامى مى داند ولايتی كه عرب آن را بسيار بزرگ مى شمارد  نمى تواند به معناى محبّت و يارى و يا معناى ديگرى باشد، بلكه بايد به همان معناى رياست كبرى باشد كه رفتن زير بار آن بر آنان بسيار سنگين است و به آسانى زير بار آن نمى روند، مگر اينكه عاملى قوى باشد كه آنان را مجبور سازد تا در برابر آن سر تسليم فرود آورند و آن عامل قوی دستور صریح پیامبر خدا (صلى الله عليه وآله) بر امامت و ولایت علی (عليه السلام) برمردم می باشد.

آرى، اين معنى حتّى براى زنان پس پرده حجله نيز مخفى نمانده است.
زمخشرى در «ربيع الأبرار» مى نويسد: معاويه از زنى به نام دارمى حجونى پرسيد كه سبب علاقه ات به على و دشمنى ات با من چيست؟ آن زن در پاسخ معاويه دلايلى را ذكر كرد از جمله اينكه: پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) در روز غدير خم در حضور مردم، ولايت و خلافت را براى او قرار داد. و درباره بغض خودش نسبت به معاويه به اين مسأله استناد كرد: وى (معاويه) با كسى كه سزاوارتر از او به خلافت بود، جنگيد و مقامى را كه سزاوارش نبود، غصب كرد. و (نكته مهمّ اين است كه) معاويه سخن او را ردّ نكرد(2).
و از اين ها گذشته، سوگند دادن و احتجاج اميرمؤمنان(عليه السلام) به اين حديث در روز رحبه است(3) (كه به وسيله آن بر شايستگى اش بر خلافت استناد مى كند).(4)
 

پی نوشت:

1 ـ مسند احمد 4:281 [5/355، ح 18011] ، تفسیر طبری 3:428 ، غزالی سرّ العالمین:9 [ص 21] ،جلال الدین سیوطی در جمع الجوامع آن را روایت کرده است آنگونه که در کنزل العّمال 6:397 [13/133، ح 36420] آمده است.
2 ـ مراجعه شود: ربيع الأبرار، زمخشرى 2: 599; بلاغات النساء: 72 (ص 105).
3 ـ مسند احمد [6/510 ،ح 22633]، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه 1:362 [4/74،خطبه 56].
4- شفیعی شاهرودی، گزيده اى جامع از الغدير، ص 99.