خلیفه –خلافت-خلفاء

فرهنگ واژگان فارسی به فارسی

خلیفه

· ( صفت اسم ) 1 - جانشین قایم مقام . 2 - جانشین پیغمبر پیشوای مسلمانان . 3 - کسی که بمقام خلافت رسیده . 4 - جانشین قطب و مرشد ارشد مریدان . 5 - کمک استاد . 6 - شاگرد ارشد در مدارس و مکتبهای قدیم مبصر . جمع : خلفائ ( خلفا ) خلائف ( خلایف ) خلیفگان ( بسیاق فارسی )

 

خلافت

· 1 - ( مصدر ) خلیفه بودن . 2 - ( اسم ) خلیفگی جانشینی پیغمبر . 3 - پادشاهی سلطنت . 4 - مقامی است که سالک بعد از قطع مسافت و رفع بعد میان خود و حق بر اثر تصفیه و تجلیه و نفی خاطر و خلع لباس صفات بشری از خود و تعدیل و تسوی. اخلاق و اعمال و جمع آن منازل که ارباب تصفیه معلوم کرده اند و طی منازل سائرین و وصول بمبدائ حاصل کرده باصل و حقیقت و اصل گشته سیرالی ا... و فی ا... تمام شده و از خودی محو و فانی و ببقای احدیت باقی گشته آنگاه سزاوار خلافت است . یا خلاف الهی . مقام نفوس کامله انسانی است .

 

مفهوم خلافت:

همچنان که می دانید مفهوم « خلافت» در قرآن یکی از مفاهیم مهم در فرهنگ اسلام و شاید هر دین آسمانی باشد؛ چرا که هر یک از ادیان إلهی بر این معتقدند که خداوند سبحان جهت هدایت و رهبری انسان ها در هر عصری پیامبری برمی گزیند تا به مثابه خلیفه إلهی باشد که بندگان را در مسیر تعالی حرکت می دهد و آنان را اگر طالب حقّ و حقیقت باشند به سر منزل مقصود می رساند. شاید مهم ترین دینی که موضوع خلافت إلهی در آن بیش از هر دین یا مذهب دیگر مورد عنایت و توجه است دین اسلام باشد. چرا که موضوع خلافت خداوند پس از آدم علیه السلام و دیگر انبیای إلهی در گذر سالیان متمادی، به عصر بعثت نبی مکرم اسلام محمد مصطفی، خاتم الأنبیاء و المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و پس از آن به دوازده امام که اوصیای بر حق اویند متصل می شود و اکنون نیز همچنان با نیابت ولی فقیه از دوازدهمین اختر تابناک ولایت در جریان است.

 

خلافت الهی

یکی از مسائلی که جریان آفرینش اولین انسان در آیاتقرآن مطرح شده خلیفه بودن انسان است .
در آیة سی ام بقره می فرماید:« و اذ قالربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یفسک الدماءو نحن نسبح بحمدک و نقدس لک قان انی اعلم مالا تعلمون » خلیفه و خلافت از ریشةخلف به معنای پشت سر گرفته شده و به معنای جانشینی است جانشینی گاه در امور حسی به کار می رود مانند « و هو الذی جعل الیل و النهار خلیفه؛» و او کسی است که شب و روزرا جانشین یکدیگر قرار داد. و گاه در اموری اعتباری به کار می رود:مانند یاداود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق»ای داود ما تو را در زمین جانشین قرار دادیم پس بین مردم به حق قضاوت کن و گاه در امور حقیقی ماورای طبیعی به کار می رود مانند خلافت حضرت آدم در آیه 30بقره.
مقصود از خلافت حضرت آدمخلافت از انسانها یا موجودات دیگری که قبل از او بوده اند نیست بلکه مقصود خلافت وجانشین خداست زیرا خداوند فرمود.من جانشینی قرار می دهم به علاوه مطرح کردن مسأله جانشینی برای فرشتگان به منظور ایجاد آمادگی در آنان برای سجده بر آدم است وجانشینی از غیر خدا در این آمادگی نقش ندارد.افزون بر آن وقتی فرشتگان گفتند:آیاکسی را که فساد و خونریزی می کند خلیفه قرار می دهی با این که ما تسبیح و تقدس تومی گوییم. در واقع درخواست مؤدبانه ای بود که ما را خلیفه قرار بده که ما لایق تریمو اگر جانشینی خدا مد نظر نبود این درخواست نیز بی وجه بود زیرا جانشین از غیر خداچندان اهمیتی ندارد که فرشتگان آن را درخواست کند و نیز برای دستیابی از غیرخدا،دانستن همه اسماء یا توان فراگیری آنها لازم نیست پس مقصود از خلافت جانینی خدااست.
نکته دیگر شایان توجه این است که جانشینی خداوند به طور مطلق، یک جانشینی تکوینی است. چنان که از ادامه آیه شریف که می فرماید:«و علم آدم الاسماء کلها» وخداوند به آدم همه اما را آموخت ، نیز این نکته استفاده می شود.
از دستورخداوند به فرشتگان که بر آدم سجده کنید نیز روشن می شود که این خلافت ، خلافتتکوینی (تصرف در حقایق عینی) را نیز در بر می گیرد.مرتبه عالی خلافت تکوینی ، خلیفه خدا را توان می سازد تا کارهای خدایی به عبارت ولایت تکوینی داشته باشد. (1)
 

بررسی معنای لغوی واژه «خلیفه»:

آیه (30) از سوره بقره معروف به « آیه خلافت» است و این گونه می درخشد که: (وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَه إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَة قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ). از آنجا که واژه خلیفه کلیدی ترین واژه در آیه مذکور است بنابراین ابتدا کمی پیرامون معنای این واژه در کتب لغت و غریب اللغة بحث می نمائیم تا معنای اصلی آن و بلکه صحیح ترین معنا را برای این واژه از کتب لغت و غریب اللغة استخراج کنیم:

ابن فارس ذیل ریشه «خلف» گوید: « خلافت » از آن رو خلافت نامیده شده که شخص دوّم پس از شخص اوّل می اید و در جای او می نشیند.

ابن منظور ذیل واژه «خلف» گوید: ... «خَلَفَهُ یخْلُفُهُ» یعنی جانشینش شد... «خَلَفَ فلانٌ فلاناً» یعنی فلانی جانشین فلانی شد... «اسْتَخْلَفَهُ» یعنی او را جانشین خود قرار داد. «الخلیفه» کسی است که به جای شخص پیش از خودش می نشیند. جمع کلمه «خلیفه»، « خلائف» است... «الخلافة» به معنای پادشاهی... .

فراهیدی گوید: خلیفه کسی است که به جای شخص پیش از خودش می نشیند و جای او را می گیرد.

زمخشری نیز برای معنای خلیفه تقریباً همان چیزی را آورده که دیگر لغویان آورده اند.

شرتونی معتقد است: « خلافت » همان پادشاهی و نیابت از غیر است... «خلیفه» کسی است که جانشین شخصی غیر از خودش گردد، چه آن شخص که در این جا از او نیابت شده غائب باشد، چه مرده باشد، چه ناتوان باشد و چه به خاطر بزرگداشت و تکریم او نائب، جانشینش شده باشد و از این جاست که خداوند بندگانش را روی زمین جانشین خود قرار داده است.

راغب اصفهانی نیز « خلافت » را به معنای نیابت و جانشینی گرفته.

طریحی می نگارد: «خلیفه» به معنای سلطان اعظم و پادشاه بسیار بزرگ مقام است... «خلیفه» کسی است که به جای شخص رونده می نشنید و مکان او را پرمی کند .(2)

امر امامت و خلافت علی (ع) به عقیده شیعه امری است الهی و منصوب از طرف خداوند متعال. ولی از جهت آنکه امر مهم و حیاتی است از همان آغاز کودکی امام علی (ع)، رسول مکرم اسلام (ص) زمینه های آنرا برای شخص امیر المؤمنین علی  (ع) ایجاد نموده است. که به عنوان نمونه به بعضی از موارد آن اشاره می گردد.

 

1-آمادگی تربیتی:

از آنجا که اراده و مشیت الهی بر آن تعلق گرفته که خلافت و جانشین بعد از  رسولخدا (ص) از آن حضرت علی (ع) باشد، بایستی از همان دوران طفولیت علی (ع) در دامان پر مهر و محبت رسولخدا (ص)  و در خانه وحی تربیت شود، و فارغ التحصیل و التهذیب دانشگاه پیامبر اکرم باشد. چنانچه خود مولا این موضوع را در نهج البلاغه توصیف نموده است(3)

 

2-  تصریح بر امر خلافت و امامت:

سه سال از آغاز بعثت گذشته و در آن مدت حضرت پنهانی مردم را به اسلام دعوت نموده است، حال که به امر حضرت حق دعوت باید علنی باشد و از اقوام و خویشان شروع گردد(4) در اولین جلسه علنی که حضرت محمد (ص) در خانه حضرت ابوطالب تشکیل داد  به تعیین مسئله امامت و رهبری بعد از خود پرداخته است. در آن جلسه بعد از صرف غذا فرمود: هر کس در این جلسه اول به من ایمان آورد، او برادر، وصی و جانشین بعد از من خواهد بود.

سه بار اعلام کرد و کسی جز علی (ع) جواب مثبت نداد. "فایکم یؤازرنی علی هذا الامر، علی ان یکون اخی و وصی و خلیفتی فیکم؟"  کدامیک از شما پشتیبان من خواهد بود تا برادر، وصی و جانشین من باشد؟(5)

آیه تبلیغ که در آخرین سوره قرآن (مائده) و ماه های آخر عمر مبارک پیامبر نازل شده است(6)"یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لایهدی القوم الکافرین."(7)

ترجمه: ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملا "به مردم" برسان! و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده ای! خداوند! ترا از "خطرات احتمالی" مردم نگاه می دارد؛ و خداوند جمعیت کافران (لجوج) را هدایت نمی کند. –ترجمه آقای مکارم-

این آیه شریفه که هنگام برگشت رسول خدا (ص) ازحجة الوداعدر وادی غدیر بر حضرت نازل شده است، همانطور که در تاریخ و تفاسیر شیعه آمده که مسئله امامت و جانشینی او را به گروه زیادی که همراه حضرت بودند ابلاغ و اعلام نماید، حضرت به آنها که پیش رفته بودند دستور فرمود برگردند و آنها که عقب مانده بودند برسند وقتی که تمام آنان در آن محل اجتماع نموده، دستور داد از جهاز شتر منبری ساختند و افرادی صدای حضرت را به دیگران می رساندند و اینجا بود که خطبه ای طولانی به نام خطبه غدیر ایراد فرمودند و آنچه لازم بوده برای تعیین مسئله امامت تا امام دوازدهم بیان فرموده است و در پایان به عموم مردم حاضر دستور داد تا با حضرت علی (ع) بیعت نمایند که این مراسم سه روز به طول انجامید و تمام جمعیت حاضر با حضرت علی (ع) بیت نمودند.(8)

قبل از پراکنده شدن جمعیت، امین وحی این آیه را بر پیامبر نازل فرمود:

"الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتمت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا."

"امروز کافران از "روال" آئین شما، مایوس شدند بنابراین، از آنها نترسید! و از "مخالفت" من بترسید! امروز دین شما را کامل کردم؛ ونعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آئین "جاویدان" شما پذیرفتم."(9)

 

ویژگیهای امام از نظر شیعه:

به عقیده شیعیان امام ویژگیهایی دارد که بعضی از آنها را متذکر می شویم:

1- امام باید منصوب از خداوند متعال باشد چنانچه پیامبران منصوب از طرف خداوند متعال هستند. "و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما، قال و من ذریتی  قال لا ینال عهدی الظالمین"

"بخاطر آورید" هنگامیکه خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود، و او به خوبی از عهده این آزمایش ها برآمد. خداوند به او فرمود: "من ترا امام و پیشوای مردم قرار دادم!".ابراهیم عرض کرد: "از دودمان من نیز امام قرار بده!" خداوند فرمود: "پیمان من به ستمکاران نمی رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند شایسته این مقامند)(10)

آیه شریفه فوق دلالت روشنی بر منصوب بودن حضرت ابراهیم (ع) به عنوان امام از طرف خداوند متعال دارد.

به عقیده شیعه امامان (ع) با پیغمبر (ص) جزء در مسئله وحی تفاوتی ندارند لذا همان گونه که پیامبر از طرف خداوند متعال مبعوث می گردد، امام هم باید از طرف خدا تعیین گردد، و پیامبر معرفی او را به عنوان جانشین خود بر عهده دارد.

 

ویژگی دوم:

امام (ع)، معصوم بودن او است که در آیه قبل ذکر شد و بطور روشن بر عصمت امام (ع) دلالت می شود.

"لا ینال عهدی الظالمین(11)

عهد من -که امامت باشد- به ستمکاران نمی رسد."

به عقیده علمای شیعه کسی شایستگی امامت دارد که از اول عمر تا آخر عمر گناه نکند.

و به لطف الهی ائمه شیعه همه اینگونه بوده اند و آیه تطهیر در حق اهل بیت (ع) نازل شده است"انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا. "

ترجمه: "خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد."(12)

و در نهایت هم همگی در راه خدا شهید شده اند.

 

ویژگی سوم:

  به عقیده شیعه، امام از تمام جهات باید سرآمد انسانهای روی زمین باشد. طبق همین ویژگی است که امام (ع) بر فراز منبر فرموده است:

" ایها الناس سلونی قبل ان تفقدونی فلانا بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض." (13)

 

آیا منصب خلافت با امامت یکی است؟

l شبهه مهمی که در آغاز بحث امامت به ذهن میرسد، این است که و امامت با هم چه رابطهای دارند؟ آیا اینها دو مقام و منصب جداگانه هستند یا این که در مفهوم با هم فرق دارند، ولی در مصداق یکی هستند؟

در پاسخ باید گفت علمای شیعه و اهل سنت در این زمینه با هم اختلاف نظر دارند. از نظر شیعه، این دو مقام و منصب با یکدیگر متفاوتاند، ولی به نظر اهل تسنن، مقام امامت چیزی جز منصب خلافت نیست.

خلافت  به معنای جانشینی پیامبر است(14) و خلیفه پیامبر به کسی گفته میشود که جانشین پیامبر است و پس از پیامبر یا در غیاب او، وظایف و مسؤولیتهای ایشان را انجام میدهد(15) خلافت  دو معنا دارد:

1. خلافت  عام; جانشینی پیامبر(صلی الله علیه وآله) در همه امور و مسؤولیتها و وظایف اعم از حکومتداری، فرمانروایی، رهبری سیاسی مردم و پیشوایی دینی و معنوی آنان است. در این معنا،خلافت مترادف امامت خواهد بود. به دیگر سخن، گاهی خلافت هم به معنای فرمانروایی و زمامداری امور مسلمانان است و هم به معنای امامت و رهبری دینی مردم. در این صورت، خلافت  و امامت به یک معنا خواهد بود. اهل تسنن خلافت  را به معنای امامت گرفتهاند، ولی مرادشان از خلافت  با این معنای عام تفاوت دارد. مراد آنان از خلافت ، معنای دوم خلافت  است.

2.خلافت به معنای اخص; در این معنا، خلافت در امور زمامداری سیاسی و دنیوی، منحصر میشود. در این صورت، اطلاق لفظ امامت غیر از خلافت خواهد بود.(16)بنابراین، بیشتر دانشمندان اهل سنّت، امامت را مترادف خلافت (به معنای اخص) دانستهاند. ابن خلدون میگوید:

خلافت ; یعنی نیابت از صاحب شریعت در حفظ دین و سیاست دنیا. به همین اعتبار خلافت و امامت گفته میشود و متصدی آن مقام را خلیفه و امام میگویند.(17)

برای تبیین و اثبات نظریه شیعه درباره جدا بودن دو مقام امامت و خلافت ، توجه به چند مطلب ضروری است:

1. چنان که میدانیم امامت، مقامیدینی و معنوی و موهبتی الهی است که به برخی انسانهای خاص و کامل و معصوم و اعلم، اختصاص دارد. وظیفه و نقش آنها، رهبری، ولایت، تربیت و هدایت همه مسلمانان در همه زمینه ها و زمانها است. همچنین انتخاب آنان به اذن الهی و نص صریح پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) منحصر میشود. خلافت و حکومت نیز به معنای ریاست ظاهری، امارت، زمامداری و رسیدگی به امور معیشتی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مردم است. این مقام یکی از وظایف امام و تنها یکی از شؤون امامت به شمار میآید. پس هر امامی هم مقام امامت و هم مقام خلافت  را داراست.

2. مقام خلافت  و جانشینی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را میتوان غصب کرد، چنان که در طول تاریخ چنین بوده است و برخی به ناحق، مقام و منصبخلافت را غصب کردهاند. در مقابل، مقام امامت، غصب شدنی نیست و این مقام همواره باقی، ثابت و حق است.

3. مقام و منصب عالی امامت و انجام وظایف و مسؤولیتهای آن، نیازمند بیعت و استقبال مردمی نیست. به دیگر سخن، مشروعیت آن به مقبولیت عمومی نیاز ندارد; زیرا مشروعیّت و حقانیتش را از خدا به دست میآورد. پس امام همواره حق و مشروع است; خواه همه مردم او را به امامت قبول داشته و با وی بیعت کرده باشند، خواه حتی یک نفر هم به او ایمان نیاورده باشد. در مقابل، خلافت  و حکومت سیاسی و اقتصادی چنین نیست. تا گروهی از مردم به کسی اقبال نشان ندهند و با او بیعت نکنند، وی نمیتواند وظیفه رهبری دنیوی و حکومتی خود را ایفا کند.

4. براساس سخنان ائمه اطهار(علیهم السلام)به ویژه امام علی(علیه السلام)، امامت با خلافت تفاوت دارد. ایشان هر گاه سخن از خلافت  به میان میآمد، آن را کوچک می شمرد و نکوهش میکرد; زیرا خلافت و حکومت را جدا و بدون امامت، از همه چیز پستتر و بی ارزشتر میدانست. در مقابل، هر گاه سخن از امامت بود، جز به شکوه از آن یاد نمیکرد. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) درباره جایگاه امام میفرماید:

الامام کلمة الله و حجة الله و وجه الله و نور الله و حجاب الله و آیة الله ...الامامة میراث الانبیاء و منزلة الاصفیاءو خلافة الله و خلافة رسل الله فهی عصمة و ولایة و سلطنة و هدایة و انه تمام الدین... .

امام، کلمه خدا، حجت خدا، صورت خدا، نور خدا، حجاب خدا و آیه خداست... امامت، ارث پیامبران، جایگاه برگزیدگان خلافت الهی و خلافت  پیامبران خداوند است. پس امامت، عصمت و ولایت است و سلطنت و هدایت است و بلکه او تمام دین است.

هم چنین ایشان درباره مقام والای امامت میفرماید:

حارت الالباب و العقول و تاهت الافهام فیما اقول تصاغرت العظماء و تقاصرت العلماء و کلت الشعراء و خرست البُلغاء و لکنت الخطباء و عجزت الفصحاء و تواضعت الارض و السماء عن وصف شأن الاولیاء(18)

برای شناخت و درک جایگاه امام، عقلها سرگردان شده و فهمها به بیراهه رفتهاند. بزرگان، کوچک و دانشمندان، کوتاه فکر شدهاند. شاعران، وامانده و سخنوران، درماندهاند. خطیبان به لکنت افتاده; خدایان سخن، ناتوان شده و زمین و آسمان از وصف شأن اولیا (امامان) ناتوان گشته و به تواضع نشستهاند.

5. در تاریخ وارد شده است که پس از قتل عثمان، هنگامیکه مردم به خانه امام علی(علیه السلام)هجوم آوردند تا با او بیعت کنند، آن حضرت این پیشنهاد را رد کرد و نپذیرفت و فرمود: «مرا رها کنید و به دنبال دیگری باشید.» ایشان در خطبه شقشقیه فرموده است:

به خدا سوگند! اگر به پذیرش خلافت  موظف نمیشدم، آن را نمی پذیرفتم.

با این حال آن حضرت هیچ گاه نفرمود که من امام نیستم. به دیگر سخن، ایشان هرگز امامت را رد نکرد و به دیگران احاله نداد; زیرا این مقام اصلاً قابل واگذاری به دیگران نیست.

6. در خلافت  و حکومتداری، معصوم بودن و داشتن کمال والا و نهایی مانند عالم به غیب و شهادت بودن و داشتن دانش، فضل، تقوا و شجاعت به صورت کامل و به طور کلی، الگو بودن در همه شؤون، شرط نیست، ولی در امامت شرط است.

7. امامت نزد شیعیان به معنای ولایت است که در اوج مفهوم امامت قرار دارد. آنان معتقدند که امام و ولیّ کامل که انسانیت را به طور کامل دارد، روح کلّی و محیط بر همه روحها است و بر دلها حکومت میکند.

پس نتیجه می گیریم اگر خلافت  را به معنای عام بگیریم، مرادف منصب امامت خواهد بود. اگر هم آن را به معنای خاص بگیریم، تنها به جنبه رهبری و حکمرانی نظر دارد (که معمولاً این معنا رایج است) و مرادف معنای امامت نخواهد بود. پس نظریه اهل سنت در این زمینه باطل است. باید پذیرفت که اگر مسأله امامت در حد رهبری سیاسی مسلمانان خلاصه میشد، شیعه نیز باید آن را مسأله ای فرعی میدانست. بدین ترتیب، این مسأله که کدام یک از یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله)چند صباحی زمام امور اجتماعی و سیاسی و اقتصادی مسلمانان را به دست بگیرند، آن قدر اهمیت نداشت که تا این اندازه درباره آن گفتگو و تأکید شود. بنابراین، امامت، حقیقت بسیار والایی دارد که هرگز نمیتوان آن را با خلافت  مرادف پنداشت.خلافت ، تنها یکی از شؤون امامت به شمار میرود و معنای واقعی خود را در پرتو معین بودن جایگاه امامت به دست میآورد.(19)

 

پی نوشت:

(1)کتاب: انسان شناسی،نویسنده: محمود رجبی،صفحه: 150

(2) بخشی از مقاله بررسی مفهوم «خلیفة اللّهی» انسان/در آیه خلافت (آیه 30 سوره بقره)، علیرضا کاوند بروجردی

(3) - خطبه: 192.

(4) شعراء آیه 214، و انذر عشیرتک الاقربین

(5) فرازهائی از تاریخ پیامبر اسلام، ص 103.

(6) دو ماه و ده روز به رحلت پیامبر (ص) نازل شده یعنی تمام دستورات و احکام اسلامی قبل از آن نازل شده بود.

(7) مائده آیه 67.

(8)شیعه شناسی، ج 1، ص 633-631.

(9) ترجمه آیت الله مکارم، مائده آیه 3.

(10) بقره آیه 124، ترجمه آقای مکارم شیرازی.

(11)بقره آیه 124.

(12) احزاب، آیه 23- ترجمه آقای مکارم.

(13) ترجمه: مردم از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید، که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین می دانم. خطبه 119، ترجمه آقای شهیدی.

(14). مقدمه ابن خلدون، برگردان: محمّد پروین گنابادی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1369، ص365.

(15) بررسی مسایل کلی امامت، ابراهیم امینی، بی جا، بی تا، چ2، صص 29 - 28.

(16) بررسی کلی مسائل امامت، صص 30 - 29.

(17) مقدمه ابن خلدون، صص 366 -365.

(18) بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 25، صص 171 -169.

(19) برای مطالعه بیشتر نک: امامت و رهبری، مرتضی مطهری، 1364، چ2، صص 54-50، 72-67 و 163-162.