على در«اصلاب شامخه و ارحام مطهره‏»

على در«اصلاب شامخه و ارحام مطهره‏»

يكى از فضائل مهم انسان،فضيلت پدران و مادران است،كه مساله‏«وراثت‏»را تشكيل مى‏دهند و كليه خصائص و شمائل آنان طبق‏«قانون وراثت‏»از طريق‏«ژن‏»ها به فرزندان منتقل مى‏ گردد.و اين حقيقت را قرآن مجيد نيز تاييد نموده،و نقش پدر و مادر را يكى از دو عامل (1) مهم سعادت و يا شقاوت مى‏ خواند. (2)

به اعتقاد ما«شيعه‏»ها حضرات معصومين صلوات الله عليهم از نظر پدر و مادر در تمام زمان‏ها در«اصلاب‏»و«ارحام‏»پاك بوده‏اند،يعنى آباء و اجداد آنان هرگز در غير مسير اديان آسمانى نبوده‏اند،آن بزرگواران هم از طرف پدر و هم از طرف مادر پاك و مطهر مى‏باشند...

امير مؤمنان‏«على بن ابى طالب عليه السلام‏»از جهت پدر و مادر تا حضرت‏«عبد المطلب‏»با پيامبر خدا در يك شاخه قرار گرفته‏اند،و نور آنان از هنگام خلق شدن،پيوسته در«صلب‏»انبياء الهى و مادران پاك بترتيب از حضرت‏«آدم‏»تا جد بزرگوارشان منتقل شده است،و همه امتيازاتى را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله داراست، «على بن ابى طالب عليه السلام‏»نيز دارا مى‏باشد،و اين موضوع را ما در بحث‏هاى گذشته،به ويژه در فصل يك همين كتاب ثابت كرديم.بنا بر اين ما،در مورد اجداد«على عليه السلام‏»تاحضرت عبد المطلب عليه السلام بحثى نداريم. (زيرا حضرت‏«عبد الله‏»و حضرت‏«ابو طالب‏»عليهما السلام كه به ترتيب پدران رسول خدا و امير مؤمنان مى‏باشند از يك پدر و مادر به دنيا آمده‏اند،و در فضائل‏«وراثتى‏»يكسان مى‏باشند) و فقط با اشاره به چند حديثى توجه شما خوانندگان عزيز را بار ديگر معطوف مى‏ داريم:

«جابر بن عبد الله انصارى‏»مى‏ گويد:در مورد ميلاد«امير المؤمنين عليه السلام‏»از پيامبر خدا سؤال نمودم،آن حضرت در جوابم فرمودند:

«لقد سالتنى عن خير مولود ولد شبيه المسيح (ع) ،ان الله تبارك و تعالى خلق عليا من نورى،و خلقنى من نوره! و كلانا من نور واحد!ثم ان الله عز و جل نقلنا من صلب‏«آدم (ع) »فى اصلاب طاهرة الى ارحام زكية فما نقلت من صلب الا و نقل على معى،فلم نزل كذلك حتى استودعنى خير رحم و هى امنة،و استودع عليا خير رحم و هى فاطمة بنت اسد...» (3)

از من از بهترين مولودها سؤال نمودى،مولودى كه از جهاتى شبيه‏«مسيح‏»است،خداوند على را از نور من و مرا از نور على آفريده است،ما با هم از يك نور آفريده شده‏ايم،خداوند نور ما را از«صلب‏»حضرت‏«آدم‏»در اصلاب پاك و ارحام پاكيزه قرار داده،و همين طور بوده ‏ايم تا اينكه من در بهترين...رحم‏ها رحم‏«آمنه‏»و على نيز در بهترين رحم‏ها رحم‏«فاطمه دختر اسد»قرار گرفتيم...

قابل توجه است كه در اين حديث‏ شريف،هم به يكسان بودن على عليه السلام با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اشاره گرديده،و هم اينكه اجداد و آباء آنان پاك بوده،و در رحم پاكيزه قرار گرفته ‏اند،تصريح شده است و اين همان اعتقاد شيعه و ادعاى ما است كه به آن اشاره نموديم.

و«ابن ابى الحديد»در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى‏كنند كه فرمودند:«نقلنا من اصلاب الطاهرة الى الارحام الزكية‏»ما از پدران پاك به مادران پاكيزه منتقل گرديده ‏ايم. (4)

و در زيارت‏«وارث‏»و احاديث ديگرى كه از طريق اهل سنت و تشيع به دست ما رسيده است،كم و بيش به اين حقيقت اشاره كرده‏اند،و ما بيش از اين به يك مطلب واضح و اتفاقى نمى‏پردازيم. (5)

 

ايمان و فضائل ابو طالب (ع)

تاريخ زندگى حضرت‏«ابو طالب‏»سراسر پر از افتخارات بى نظير است،مردى كه پناهگاه دردمندان و محرومان بود،مردى بود كه ايثار و اخلاص در وجود او تجسم پيدا كرده بود،ابر مردى كه‏«تاريخ‏»فداكارى و استقامت وى را در كسى جز فرزندش‏«امير المؤمنين‏»سراغ ندارد!!

همچنانچه امام اهل‏«سنت‏»مى‏ گويد: (6) «ابو طالب‏»و پدرش‏«عبد المطلب‏»بزرگ‏«قريش‏»و امير و سرور«مكه معظمه‏»بودند و مردم آن سامان و مهاجرين و مسافرين اين شهر تاريخى و زائران بيت‏خدا را پذيرائى و رهبرى مى‏كردند.

او يك لحظه از خدا غافل نبود،بلكه او از جانشينان حضرت ابراهيم قهرمان توحيد بود،و طبق پيشگويى‏هاى انبياى الهى منتظر نبوت خاتم پيامبران‏«محمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله و سلم بوده است.از اين جهت رسول خدا پيش از آنكه از مادرش متولد گردد،حضرت ابو طالب عليه السلام به رسالت وى ايمان داشت و هنگام تولد آن حضرت،چون‏«فاطمه بنت اسد»همسر ابو طالب تولد پيامبر اسلام را به اطلاع شوهرش رسانيد، و از غرايب امرش در هنگام زايمان او سخن گفت،«ابو طالب‏»فرمودند:از اين كارها و چنين نوزادى تعجب مى‏ كنى؟صبر كن،سى سال ديگر تو نيز همانند وى را كه وزير و وصيش خواهد بود به دنيا مى ‏آورى!!! (7)

چون رسول خدا به دنيا آمد پدرش‏«عبد الله‏»از دنيا رفته بود،و لذا كفالت وى را جدش‏«عبد المطلب‏»به عهده گرفت،و هنوز بيش از هفت‏ بهار از عمر وى نگذشته بود،كه حالت اختصار به جدش پيش آمد،و در لحظات پايان عمر«عبد المطلب‏»كه فرزندانش دور او را گرفته بودند،حضرت‏«ابو طالب‏»سرپرستى‏«محمد صلى الله عليه و آله‏»را به عهده گرفت.

حضرت‏«ابو طالب‏»كه از سن هشت‏سالگى رسول خدا را به خانه خويش منتقل ساخت،و تا سن پنجاه سالگى آن سرور كه در قيد حيات بود،لحظه‏اى از يارى و حمايت وى دست‏بر نداشت،و او را بر خود و فرزندانش مقدم مى ‏داشت!!و خطرهاى‏ احتمالى را كه متوجه رسول خدا مى‏گرديد،خود و فرزندانش با جان و دل مى‏خريدند،و آنچنان فداكارى و ايثار مى‏نمودند كه ملائكه و جبرئيل بر آنها مباهات مى‏ كردند!!كه اينك توجه شما را به چند نمونه حديثى و تاريخى جلب مى‏ كنم:

 

ايثار و فداكارى ابو طالب

1-عن ابن عباس و غيره:«كان ابو طالب ع يحب النبى (ص) حبا شديدا لا يحب اولاده مثله!!و يقدمه على اولاده، و لذا لا ينام الا الى جنبه،و يخرجه معه حين يخرج‏» (8)

«ابن عباس‏»و ساير صحابه مى ‏گويند:حضرت ابو طالب رسول خدا را فوق العاده دوست مى‏داشت،به طورى كه او را از فرزندانش بيشتر دوست داشته،و بر آنان مقدم مى‏نمود!!!

و لذا هر گز از وى دورتر نمى‏خوابيد،و خود هر كجا مى‏رفت او را نيز با خود مى‏برد.

«علامه مجلسى‏»ره در اين باره نقل مى‏كند:

«و كان النبى اذا اخذ مضجعه و نامت العيون،جاءه ابو طالب فانهضه عن مضجعه و اضجع عليا مكانه و كل عليه ولده و ولد اخيه...» (9)

هر گاه رسول خدا در رختخوابش مى‏خوابيد،حضرت‏«ابو طالب‏»پس از آنكه مردم مى‏ خوابيدند،يواشكى او را بيدار مى‏كرد،و رختخواب على را با وى جابجا مى‏نمودند،و فرزند خود و برادرانش را براى حفاظت وى مامور مى‏ساخت!

خوانندگان محترم توجه دارند كه حضرت ابو طالب تا چه اندازه به رسول خدا علاقه دارد؟و خود و فرزندانش را فداى او مى‏نمايد؟!و عنايت دارند كه هيچ انسانى بدون اخلاص و ايمان به خدا،تا اين حد فداكارى و از خود گذشتگى نشان نمى‏دهد؟!

در تاريخ آمده است كه كفار قريش بارها به حضرت‏«ابو طالب‏»مراجعه نموده،و از وى خواستند كه جلو تبليغات پيامبر اسلام را كه بنظر آنان اهانت‏به آئين و مقدسات‏بت پرستى بود بگيرد،پس از چندين بار تذكر،سرانجام با اخطار و هشدار شديدتر پيش آمدند،كه جان پيامبر عزيز و حضرت ابو طالب مورد تهديد جدى قرار مى‏گرفت، كه باعث اشك چشم رسول خدا گرديد،در چنين موقعيتى او گفت:

«اذهب يابن اخى فقل ما احببت فو الله لا اسلمك لشى‏ء ابدا» (10)

تو نگران و دلهره نداشته باش و به دنبال ماموريت الهى خود انجام وظيفه كن،سوگند به خدا به هر قيمتى تمام شود (و لو جان من در خطر باشد) دست از حمايت تو بر نمى‏دارم!!

«ابن ابى الحديد»مى‏نويسد!

«ابو طالب‏»هو الذى كفل رسول الله (ص) صغيرا،و حماه و حاطه كبيرا،و منعه من مشركى قريش،و لقى لاجله عنتا عظيما،و قاسى بلاءا شديدا،و صبر على نصره و القيام بامره،و جاء فى الخبر انه لما توفى ابو طالب اوحى اليه عليه السلام و قيل له:اخرج منها فقد مات ناصرك‏» (11)

ابو طالب كسى است كه پيامبر خدا را در دوران كودكى‏اش كفالت نموده،و در بزرگى‏اش او را حمايت فرموده،و از شرارت كفار قريش جلوگيرى كرد،و در اين راه به انواع سختى‏ها و گرفتارى‏ها تحمل نموده،و بلاها را با جان و دل خريد،و در يارى و نصرت پيامبر و تبليغ آئين وى با تمام وجود قيام كرد!و آنچنان ايثار نمود كه‏«جبرئيل‏»در هنگام وفاتش به پيامبر اسلام نازل شده و خطاب كرد:«ديگر از مكه خارج شو،زيرا ياور و كمك تو از دنيا رفته است!!»

در اين زمينه محدثين و مورخين‏«تشيع و تسنن‏»هر دو اين فداكارى‏ها را از ابو طالب ثبت كرده‏اند،و احاديثى را در همين رابطه نقل نموده‏اند،از آن جمله آورده‏اند كه:

«قريش‏»از ابو طالب مى‏ترسيدند،و احترام وى را نگه مى‏داشتند،و تا او زنده بود خطر جدى رسول خدا را تهديد نمى‏كرد،ولى پس از وفات وى جسارت و خلافكارى‏ها به جايى رسيد كه خاك بر سر مبارك رسول خدا مى‏ريختند!!و شكمبه‏هاى گوسفندان را بر سر و شانه‏اش مى‏انداختند!!و در حال نماز و عبادت به وى اذيت نموده،و از آزار خود كوتاهى نمى‏كردند تا جايى كه رسول خدا فرمودند:«ما نالت قريش منى شيئا اكرهه حتى مات ابو طالب‏»

كفار قريش نتوانستند با وجود عمويم‏«ابو طالب‏»كارهاى نا مطلوبى به من انجام دهند،تا اينكه او وفات كرد.

ولى پس از وفات ابو طالب آنچنان صحنه را بر پيامبر خدا تنگ كردند كه رسول خدا سال وفات‏«ابو طالب‏»را«عام الحزن‏»يعنى سال غم‏ها و اندوهها ناميد... (12)

 

بحث و تحليل در ايمان ابو طالب

در مورد«ايمان ابو طالب عليه السلام‏»كتاب‏هاى مستقلى نوشته شده است،و علماى بزرگ اهل‏«تشيع و تسنن‏»نيز اين موضوع را مورد توجه قرار داده،و بطور مبسوط آن را بحث نموده‏اند،و بدون اغراق صدها حديث و نظرات مثبت در ايمان آن حضرت به دست ما رسيده است.

مرحوم علامه مجلسى رضوان الله عليه بيش از يكصد و پانزده صفحه،و با آوردن هشتاد و پنج‏حديث در اين زمينه،اين مساله مسلم تاريخى را مورد توجه قرار داده،و نظرات و منابع علماى بزرگ اهل سنت را نيز نقل نموده است. (13)

«علامه امينى‏»اعلى الله مقامه الشريف،در جلد هفتم و هشتم‏«الغدير»صدها حديث از منابع معتبر«شيعه و سنى‏»،همراه با اعترافات محققين و مورخين آنان نقل نموده،و بيش از يكصد و ده صفحه به تحقيق اين مطالب پرداخته است،و با تمام آگاهى و محققانه از مظلوميت پدر بزرگوار امير المؤمنين عليه السلام دفاع فرموده است (14) و علما و دانشمندان و محققين اهل‏«سنت‏»نيز كم و بيش و بطور پراكنده در كتاب‏هاى خود به ايمان حضرت‏«ابو طالب‏»اشاره نموده،و معمولا نتيجه مثبت گرفته‏ اند،هر چند برخى ‏ها نتوانسته‏اند بغض و دشمنى خود را به ولايت على و پدر بزرگوارش ناديده بگيرند.

در اين ميان‏«ابن ابى الحديد»بنظر نگارنده بهتر از ديگران به اين مطلب پرداخته،و احاديث و قضاياى بسيار جالبى را نقل نموده،كه براى مغزهاى بيدار و افراد حقجو سودمند است،اگر چه او نيز جزو افراد«متوقف‏»و سرگردان مى ‏باشد!!! (15)

در واقع اين نويسنده نامى و محقق از بزرگان اهل سنت و عاشقان امير المؤمنين است اگر چه متعصب است. گويا بيش از سه هزار بيت‏شعر ابو طالب در مدح رسول خدا و رسالت آن حضرت،آقايان متعصب و يا گروه مبغضين را در مورد ايمان آن حضرت قانع نساخته است!!و صدها حديث از رسول خدا و ائمه اطهار عليهم السلام در مورد ايمان ابو طالب آنان را كفايت نكرده است!!و فقط به يك حديث ضعيف كه مرد فاسق و زناكارى آن را از پيامبر نقل كرده تمسك نموده،و ابو طالب را اهل آتش مى‏ دانند!!

آن هم خودشان اعتراف مى‏كنند كه راوى حديث‏«مغيرة بن شعبه‏»است كه مردى فاسق و مبغض اهل بيت و به ويژه امير المؤمنين على است كه همه راويان ديگر به او بر مى‏گردند!! (16) علاوه بر علمائى كه بر اسامى آنها اشاره گرديد،و كتاب‏هايى كه در ايمان ابو طالب بطور مستقل نوشته شده است،ساير بزرگان و محققين معاصر و گذشته هر كدام زحماتى كشيده‏اند،كه اشاره به تك تك آنان باعث اطاله كلام و خستگى خوانندگان خواهد بود.

و ما نيز اگر بطور تفصيل و تحليل بيشتر وارد بحث‏شويم قهرا كتاب مستقلى را لازم دارد،لذا با نقل احاديثى،و سپس با تحليل مختصرى اين موضوع را پى مى‏گيريم،انتظار مى‏رود خوانندگان عزيز با دقت لازم و تعمق در متون روايات به نتايج عالى دست‏يابند:

 

احاديثى در ايمان ابو طالب

1-عن ابى عبد الله (ع) :«ان فاطمة بنت اسد جاءت الى ابن ابى طالب لبشره بمولد النبي (ص) فقال ابو طالب: اصبرى سبتا ابشرك بمثله الا النبوة...» (17) امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند:چون مادر امير المؤمنين تولد رسول خدا را به همسرش ابو طالب مژده داد،او نيز متقابلا فرمودند:من هم به تو مژده مى‏دهم كه بعد از سى سال همانند او را كه فقط پيامبر نخواهد بود به دنيا مى ‏آورى.

و در حديث ديگرى مى‏ فرمايند:«تتعجبين من هذا انك تحبلين و تلدين بوصيه و وزيره‏»يعنى تو نيز«وصى‏»و«وزير»او را به دنيا مى‏آورى. (18)

از اين حديث‏ها استفاده مى‏گردد كه‏«ابو طالب عليه السلام‏»بيش از آنكه رسول خدا متولد گردد،به رسالت وى ايمان داشته است و از مقدار فاصله تولد او با وزيرش با خبر بوده است،و بدين طريق امامت فرزندش على عليه السلام را نيز تاييد مى‏نمايد.

2-قال على بن الحسين (ع) :«لو وضع ايمان ابو طالب في كفة ميزان،و ايمان هذا الخلق فى الكفة الاخرى لرجح ايمانه...» (19) از حضرت امام سجاد عليه السلام سؤال كردند:اين كه مى گويند:حضرت ابو طالب در آتش جهنم خواهد بود!چطور است؟حضرت فرمودند:«اگر ايمان آن حضرت را در يك كفه ترازو قرار دهند،و ايمان اين خلق خدا را در كفه ديگر،حتما ايمان وى سنگينتر خواهد بود!!آيا شما اطلاع نداريد كه حضرت امير المؤمنين على عليه السلام دستور مى‏داد از طرف پدرش اعمال و مناسك حج را بجا آوردند؟و هنگام شهادتش وصيت كرد:باز هم براى ابو طالب مناسك حج را انجام دهند؟!

اگر ابو طالب ايمان نداشت چگونه ايمان وى بر تمام خلق خدا برترى داشته؟و امير المؤمنين على عليه السلام براى او اعمال حج انجام مى‏داد؟!ناگفته نماند كه نظير اين حديث نيز از حضرت امام باقر عليه السلام نقل شده است. (20)

3-عن ابى عبد الله الحسين ع:«عن امير المؤمنين انه كان جالسا فى الرحبة و الناس حوله،فقام اليه رجل فقال: يا امير المؤمنين!انك بالمكان الذي انزلك الله و ابوك معذب فى النار!فقال (ع) :مه فض الله فاك،و الذى بعث محمدا بالحق نبيا لو شفع ابى فى كل مذنب على وجه الارض لشفعه الله فيهم،ابى‏معذب فى النار و ابنه قسيم النار و الجنة...؟! (21)

حضرت امام حسين عليه السلام از پدر بزرگوارش نقل مى ‏كند كه روزى او در كنار خانه‏اش با جمعى نشسته بود، ناگاه مردى نادان سؤال كرد:يا امير المؤمنين!شما همچو مقام والايى داريد،در حاليكه پدرتان در آتش است!!

حضرت با تمام خشم فرمودند:خفه شو خدا دهانت را بشكند اين چه سخنى است؟سوگند به رسالت‏ بحق پيامبر، اگر پدرم در مورد هر يك از تمام گناهكاران روى زمين شفاعت كند،خدا از وى مى‏پذيرد!آيا پدر من در آتش است كه سرنوشت مردم در بهشت و جهنم به اختيار فرزندش موكول شده است؟!!!

4-در تواريخ و سيره‏هاى‏«سنى و شيعه‏»آمده است كه حضرت پيامبر اسلام با خديجه و امير المؤمنين عليهم السلام مشغول خواندن نماز مستحبى بودند (22) ،«ابو طالب‏»با فرزندش‏«جعفر»به نماز آنان تماشا مى‏كردند،در اين هنگام ابو طالب به جعفر گفت:«صل جناح ابن عمك‏»برود در طرف راست پيامبر خدا نماز بگذارد،و سپس به على عليه السلام سفارش كرد:اما انه لا يدعو الا الى خير فالزمه‏»:رسول خدا جز به راه نيك دعوت نمى‏كند از او دست‏برندار (23)

5-عن على بن موسى الرضا ع:«انك ان لم تقر بايمان ابى طالب كان مصيرك الى النار» (24)

«ابان بن محمود»به امام رضا عليه السلام عرض كرد:فدايت‏شوم!گاهى در ايمان ابو طالب دچار شك و ترديد مى‏گردم حضرت فرمودند:اگر به ايمان آن حضرت اعتراف نكنى جايگاهت در آتش جهنم خواهد بود.

آرى انكار«ايمان ابو طالب‏»انكار فرمايشات رسول خدا و ائمه اطهار در اين زمينه است كه نتيجه‏اش شك و ترديد در رسالت و امامت آنان است.-عن ابى عبد الله ع:«كذب اعداء الله ان ابا طالب من رفقاء النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين...» (25) حضرت امام صادق در برابر شايعان بى اساس برخى مردم فرمودند:اين دشمنان خدا دروغ مى‏گويند،همانا حضرت ابو طالب از همنشينان پيامبران و امامان و شهداء و اولياء الله در بهشت‏برين خواهد بود،چه نيكو همنشينان و دوستانى هستند.

7-قال ابو بكر بن ابى قحافة:«اما و الذي بعثك بالحق لانا كنت اشد فرحا باسلام عمك‏«ابى طالب‏»منى باسلام ابى...»و فى قول آخر عنه:«ان ابا طالب ما مات حتى قال:«لا اله الا الله محمد رسول الله.» (26) ابو بكر در سال هشتم هجرت در حالى كه دست پدر نابينايش را گرفته بود،او را به حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله آورده، و پس از گذشتن بيست و يك سال از رسالت آن حضرت ايمان آورد، (27) ابو بكر از ايمان پدرش خوشحال گرديد و گفت:اى پيامبر خدا!سوگند به آن خدايى كه تو را بحق مبعوث فرموده است من به اسلام و ايمان عمويت‏«ابو طالب‏»بيش از اسلام پدرم خشنود گرديدم.

و در يك سخن ديگرى كه از او نقل شده است،گفته است:ابو طالب پيش از وفاتش شهادتين خود را گفت و سپس دار دنيا را ترك كرد.

خوانندگان محترم توجه داشته باشند كه اين فراز از خليفه اول اهل سنت در كتاب خود آنان آمده است و در كنار دهها حديث مبنى بر ايمان‏«ابو طالب عليه السلام‏»آن را نيز نقل كرده ‏اند.

8-عن على ع:«اخبرت رسول الله (ص) بموت ابى طالب‏»فبكى ثم قال:اذهب فاغسله و كفنه و واره غفر الله له و رحمه‏» (28) على عليه السلام مى ‏فرمايند:چون وفات پدرم ابو طالب را به رسول خدا ابلاغ نمودم،آن حضرت شروع به گريه كرد،و سپس دستور داد:برو او را غسل داده وكفنش كن،خداوند او را ببخشيد و رحمت كند.

آنگاه آن بزرگوار خود تشريف آورده و در كنار جسد«ابو طالب‏»قرار گرفته و فرمود:«اى عموى بزرگوار!تو مرا در يتيمى كفايت نمودى،و در صغيرى تربيت فرمودى،و در بزرگى‏ام يارى دادى،خداوند پاداش و جزاى خوبى به تو مرحمت فرمايد.» (29)

«ابن ابى الحديد»پس از درج مطلب فوق اضافه مى‏ كند كه رسول خدا فرمودند:«اما و الله لاستغفرن لك و لا شفعن فيك شفاعة يعجب لها الثقلان‏»

من در مورد تو آنچنان از خدا طلب مغفرت و شفاعت مى‏نمايم كه جن و انس از عظمت آن تعجب مى‏نمايند (30)

و در همين مورد جبرئيل به محضر پيامبر خدا شرفياب گرديده و خطاب كرد:

خداوند شفاعت تو را در مورد شش نفر پذيرفته است:1-مادرت‏«آمنه‏»كه تو را به دنيا آورده است.

2-پدر گرامى‏ات كه تو از صلب او متولد گرديده‏اى.

3-مرد بزرگوارى چون‏«ابو طالب‏»كه تو را مورد حمايت‏خويش قرار داد.

4-جد پدرى‏ات‏«عبد المطلب‏»كه پرستارى تو را عهده‏دار شد.

5-«حليمه بنت ابى ذويب‏»كه دايگى تو را به عهده گرفت.

6-دوست دوران جاهليت تو كه مردى سخى و پناهگاه محرومان بود. (31)

 

نتيجه ‏گيرى از اين احاديث

در اينجا از نقل احاديث و فرازهاى تاريخى بيشتر خوددارى نموده،و نتيجه مى‏گيريم كه:ايمان ابو طالب طبق نقل‏ها و فرازهاى تاريخى،به ويژه احاديث متواترى كه از طريق سنى و شيعه نقل شده است،موضوعى است مسلم،كه براى اهل تحقيق و تدبر كوچكترين شبهه‏اى باقى نمى‏گذارد،زيرا:اولا:آن حضرت هنگام تولد رسول خدا سخن از نبوت و رسالت وى،و جانشينى‏فرزندش كه هنوز سى سال ديگر به هنگام ولادت وى باقى مانده بود،به ميان آورده است،چگونه پس از بعثت‏«نبى اعظم‏»ايمان نياورده است؟

ثانيا:در دو حديث جداگانه آمده بود كه ايمان وى بر تمام خلق خدا رجحان دارد،و اين مساله با بى ‏ايمانى او چگونه سازگار است؟

ثالثا:امير المؤمنين و ساير فرزندان معصوم آن حضرت كه قول و فعلشان براى ما حجت است،از تشكيك ايمان ابو طالب شديدا ناراحت مى‏شدند،و عكس العمل تندى نشان مى‏دادند،آيا آنان بدون حقيقت از«ابو طالب‏»دفاع مى‏فرمودند؟

رابعا:در اين سخنان و فرازها آمده بود:كه ابو طالب اگر شفاعت كند،مى‏تواند تمام خطاكاران را مورد فاعت‏خود قرار دهد!!جاى سؤال است كه فرد بى‏ايمان (بر فرض مبغضين) چگونه مى‏ تواند شفاعت كند؟!!

خامسا:ابو طالب بطور صريح به فرزندانش سفارش مى‏كند كه با پيامبر خدا نماز بخوانند،و از آئين او دفاع كنند و خود نيز تا پاى جان در اين راه ايثار و فداكارى كرد،اگر بى‏ايمان بود چگونه اين همه فداكارى و دفاع از رسالت پيامبر مى ‏نمود؟!

سادسا:تشكيك در ايمان ابو طالب موجب دوزخ و انكار رسالت و يا اقلا شبهه در سخنان پيامبر خدا و ائمه اطهار مى‏گردد،اگر ابو طالب ايمان نداشت،اين نوع تهديدهاى بدون واقعيت چه معنى دارد؟!سابعا:در احاديث آمده است كه ابو طالب با پيامبران و شهداء و امامان و اولياء در بهشت همنشين خواهد بود،اگر آن حضرت ايمان نداشت چگونه وارد بهشت مى‏گردد؟آنهم در كنار انبياء و بزرگان؟!

ثامنا:آقايان اهل سنت معمولا صحابه را معصوم مى‏دانند،و بدين جهت‏خلاف‏هاى آنان را توجيه مى‏نمايند!چه عجب برخى‏ها در مورد ايمان ابو طالب كه خليفه اول آنان نظر مثبت داده است را نمى‏پذيرند؟!

تاسعا:در احاديثى كه از طريقين نقل شده،رسول خدا در مرگ ابو طالب ناراحت گرديده،و اشك چشم ريخته،و دستور داده است او را غسل دهند،و كفن كنند...اگر ابو طالب ايمان نداشت اينگونه مراسم اسلامى چه معنى دارد؟!

عاشرا:در احاديثى از جبرئيل و پيامبر خدا آنهم از سوى اهل سنت كه نقل نموديم آمده بود:پيامبر خدا از ابو طالب شفاعت‏خواهد كرد،شفاعتى كه از نظر عظمت موردتعجب جن و انس خواهد بود،جاى سؤال است كه اگر ابو طالب مؤمن و مسلمان نبوده است،شفاعت در مورد كفار جائز نيست و قرآن آن را ممنوع ساخته است؟!

احد عشرا:قرآن مجيد از يكطرف علاقه و محبت‏به دشمنان خدا را حرام كرده است، (32) و افراد بى‏ايمان نيز كافر و دشمن خدا هستند،و از سوى ديگر ملاحظه مى‏كنيد كه رسول خدا فوق العاده به ابو طالب علاقه داشت،در فوت او گريه مى‏نمود،و به فرزندش عقيل مى‏گفت:من تو را دوست مى‏دارم،و بخشى از علاقه‏ام به جهت علاقه‏اى است كه ابو طالب تو را دوست مى‏داشت!! (33)

اگر ابو طالب بى ‏ايمان بود،علاقه و محبت پيامبر چگونه توجيه مى‏گردد؟

اثنى عشرا:مى‏دانيم كه‏«فاطمه بنت اسد»يازدهمين نفرى است كه به پيامبر خدا ايمان آورده است،و از طرفى مى‏دانيم كه هيچ زن مسلمانى نمى‏تواند در اختيار شوهر كافر و غير مسلمان قرار گيرد،اگر ابو طالب ايمان نداشت ادامه زندگى آنان چگونه مورد تصديق پيامبر خدا بوده است؟

خلاصه دهها سؤال ديگر باقى است در مورد عناد و دشمنى دشمنان اهل بيت كه به ايمان ابو طالب به ديده تشكيك مى‏نگرند.اين دون صفتان نه تنها ابو طالب را بى‏ايمان مى‏دانند حتى مى‏گويند!پدر و مادر پيامبر خدا نيز بى‏ايمان از دنيا رفته و در دوزخ‏«جمره‏»آتشند!! (34) در حالى كه ما ثابت كرديم كه هيچ يك از پدران و مادران معصومين مشرك نبوده‏اند،و دهها حديث اين مساله را ثابت مى‏كند،از آن جمله على عليه السلام مى ‏فرمايند:«و الله ما عبد ابى و لا جدى عبد المطلب و لا هاشم و لا عبد مناف...صنما قط‏» (35) سوگند به خدا كه نه پدر و نه اجدادم‏«عبد المطلب و هاشم و عبد مناف‏»هرگز بت را نپرستيدند بلكه آنان به سوى‏«كعبه‏»نماز خواندند،و به آئين ابراهيم قبل از اسلام عمل مى‏ كردند.

 

نمونه ‏اى از اشعار ابو طالب در مورد رسالت رسول خدا

چنانچه قبلا اشاره گرديد حضرت‏«ابو طالب‏»بيش از سه هزار بيت در مورد پيامبر خدا و آئين او سروده است،و همگى حاكى از ايمان وى به آن حضرت است،كه چگونه او را همانند موسى و عيسى و ساير پيامبران،پيامبر خدا مى‏داند...

و«ابن ابى الحديد»مى‏گويد:اين اشعار بطور متواتر رسالت پيامبر خدا را تصديق مى‏كنند،و كسى در آن شبهه ندارد (36)

الا ابلغا على ذات بينها لؤيا و خصا من لؤى بنى كعب الم تعلموا انا وجدنا محمدا رسولا كموسى خط فى اول الكتب و ان عليه فى العباد محبة و لا حيف فيمن خصه الله بالحب ان ابن آمنة النبي محمدا عندي يقوق منازل الاولاد لما تعلق بالزمام رحمته و العيش قد قلصن بالازواد نحن و هذا النبي ننصره حتى اغيب فى التراب دفينا حميت الرسول رسول الاله ببيض تلا لامثل البروق اذب و احمى رسول الا له حماية عم عليه شفوق امين حبيب فى العباد مسوم بخاتم رب قاهر فى الخواتم يرى الناس برهانا عليه و هيبة و ما جاهل فى قومه مثل عالم نبى اتاه الوحى من عند ربه و من قال لا يقرع بها سن نادم اوتؤ منوا بكتاب منزل عجب على نبى كموسى او كذى النون اتامرنى بالصبر فى نصر احمد و و الله ما قلت الذي قلت جازعا و لكنني احببت ان ترى نصرتى و تعلم و انى لم ازل لك طائعا ساسعى لوجه الله فى نصر احمد نبى الهدى المحمود طفلا و يافعا

اين اشعار بطور مختلف از كتابهاى:الغدير ج 7 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 14 و بحار الانوار ج 35 انتخاب شد و همگى حاكى از ايمان و اخلاص و اعتقاد آن حضرت به رسالت پيامبر خدا و آئين مقدس اسلام است.

 

تذكر

در اينجا سؤالى پيش مى‏آيد كه چه عاملى باعث‏شده است‏بعضى از مبغضين نسبت‏به حضرت ابو طالب عليه السلام اسائه ادب نموده،و در ايمان و اعتقاد او دچار شك و ترديد گردند؟

جوابش روشن است كه آن حضرت على رغم آن همه فداكارى‏ها و ايثارگرى‏هايش...در ميان زعماى قريش خود را در آئين حضرت ابراهيم نشان مى‏داد،و چنين به نظر مى‏رسيد كه وى به آئين جديد اسلام ايمان نياورده است،تا مشركين را بتواند از ضربه زدن به اسلام و مسلمين و به ويژه،رسول خدا جلوگيرى كند.

«ابن ابى الحديد»در اين زمينه مى‏نويسد:

«و انما لم يظهر ابو طالب الاسلام و يجاهر به؟لانه لو اظهره لم يتهيا له من نصرة النبي (ص) و كان كواحد من المسلمين الذين اتبعوه...» (37)

«ابو طالب‏»بدين جهت ايمانش را در ميان دشمنان اسلام اظهار نكرد،تا آمادگى دفاعى بيشترى در يارى رسول خدا فراهم سازد،و چنانچه خود را مسلمان نشان مى‏ داد،همانند«ابو بكر و عبد الرحمن‏»و ساير صحابه مى‏گرديد و نمى‏توانست در برابر خيانت‏هاى قريش كارى پيش برد...

البته اين نوع حركت‏ها در جاهايى كه انسان در اقليت‏ باشد،يك قانون كلى و عقل پسند است كه انسان در لباس طرف مخالف بتواند براى اهداف خود،كاربرد بيشترى داشته باشد چنانچه حضرت‏«شمعون‏»وصى حضرت‏«عيسى‏»از همين طريق به يارى فرستادگان آن حضرت شتافتند،و شهر«انطاكيه‏»را از شر ضلالت و گمراهى نجات داد،و خود را در لباس صحابه و ياران پادشاه آن محل در آورد... (38)

و«مؤمن آل فرعون‏»در لباس فرعونيان و طاغوت‏هاى آن عصر به يارى حضرت موسى عليه السلام شتافته،و در برابر تصميم به قتل آن حضرت بپا خاسته،و آنان را از اين فكر جفاكارانه منصرف كرد (او گفت:اتقتلون رجلا ان يقول ربى الله و قد جاءكم بالبينات من ربكم...) (39)

خلاصه اينگونه حركت‏ها نه تنها مذموم نيست،بلكه در صورت لزوم و تناسب وقت‏يك ضرورت عقلى و قرآنى و اجتماعى است،كه خوشبختانه احاديث زيادى در اين زمينه آمده است كه نقل همه آنها موجب اطاله سخن مى‏گردد،و فقط به يك حديث ‏بسنده مى‏ كنيم:قال رسول الله ص:«ان اصحاب الكهف اسروا الايمان،و اظهروا الكفر فاتاهم الله اجرهم مرتين،و ان ابا طالب اسر الايمان و اظهر الشرك فاتاه الله اجره مرتين‏»رسول خدا مى‏فرمايند:«اصحاب كهف‏»ايمان واقعى خود را مخفى نگهداشته،و خود را كافر تلقى مى‏نمودند،لذا خداوند دو پاداش به آنان مرحمت فرمود،و همين طور عمويم‏«ابو طالب‏»در كنار قريش خود را با آنان هم كيش معرفى نمود و ايمان واقعى‏اش را پنهان داشت،خداوند به او نيز دو پاداش عطا خواهد كرد. (40) در پايان اين قسمت نتيجه مى‏گيريم كه حضرت ابو طالب از مؤمنين با اخلاصى است كه در اولين مرحله بعثت رسول خدا به آن حضرت ايمان آورده،و براى مصالح اسلام و مسلمين از گروه قريش ايمانش را مكتوم داشته است.

شخصيت فاطمه بنت اسد

در عالم اسلام از زنان جز حضرت‏«فاطمه زهرا»كسى كه در عظمت و فضائل به‏«فاطمه بنت اسد»نمى ‏رسد!!او زنى است كه در ولادت‏«امير المؤمنين على عليه السلام‏»ديوار«كعبه‏»با دعاى وى باز شد!و در درون آن سه شبانه روز ميهمان خدا بود،و از غذاهاى مخصوص الهى بهره‏مند گرديد،و خداوند متعال او را بر زنان نگذشته برترى داد،حتى‏«آسيه‏»و«مريم‏»را جلو زد!! (41) مادر امير المؤمنين طبق نوشته مورخين اهل‏«تسنن و تشيع‏»نخستين زنى است‏بعد از«خديجه‏»كه به پيامبر خدا ايمان آورده و با وى بيعت كرده است و نخستين زنى است كه از مكه به مدينه مهاجرت نموده،و از نظر رتبه در كل،يازدهيمن فردى است كه از ميان همه مردم كه رسالت رسول خدا و آئين مقدس اسلام را پذيرفته است. (42)

اين زن با ايمان آن چنان در پرورش دوران كودكى پيامبر خدا متحمل زحمات گرديده،و ايثارگرى ‏ها نشان داده است كه رسول گرامى اسلام او را مادر خود مى‏خواند،و در وفاتش گريه مى‏كرد،و در نماز ميت و تشييع و تدفينش طورى رفتار كرده است كه نظير آن احترام را به كسى انجام نداده است!! (43)

«فاطمه بنت اسد»چون از دنيا رفت،رسول خدا به شدت شروع به گريه كرد،و دستور داد«پيراهن و رداى‏»آن حضرت را بر وى كفن كنند!و خود آن حضرت بر پيكر پاك او نماز ميت‏خواند،و جبرئيل امين با هفتاد هزار ملائكه در اين نماز شركت كردند،و او را اهل بهشت‏ خواندند.سپس رسول خدا خود داخل قبر فاطمه گرديد،و مدتى در آن خوابيد،و با خدا به مناجات پرداخت،و فاطمه دختر اسد را دعا كرد...

در اينجا توجه شما را به چند حديث در اين زمينه‏ ها معطوف مى‏دارم:

قال رسول الله (ص) :«رحمك الله يا امى!كنت امى بعد امى تجوعين و تشبعيننى و تعرين و تكسينى و تمنعين نفسك طيبا و تطيبينى...»

رسول خدا پس از وفات‏«فاطمه بنت اسد»در كنار پيكرش قرار گرفته و خطاب به وى فرمود!رحمت‏خدا بر تو باد اى مادر!تو مادر من بودى پس از مادرم،خود گرسنه مى‏ماندى و مرا سير مى‏فرمودى!و خود از لباس و لذائذ زندگى محروم مى ‏شدى،در حالى كه مرا بهره‏مند مى‏ ساختى.. (44) در حديث مفصلى از طريقين آمده است كه چون مادر امير المؤمنين وفات كرد،على عليه السلام با چشمان اشكبار خبر ناگوار در گذشت مادرش را به پيامبر خدا خبر داد،رسول خدا شروع به گريه كرد،و فرمود:فاطمه مادر من نيز بود،آنگاه دستور داد:زنان بر جسد آن بانوى معظمه‏«غسل‏»دادند،و سپس پيراهن و رداى آن بزرگوار را به دستور وى بر فاطمه كفن كردند.

رسول خدا با پاى برهنه در حاليكه هفتاد هزار ملائكه و مسلمانان مهاجر و انصار وى را همراهى مى‏كردند، تابوت فاطمه را به دوش گرفت و تا لب گور همچنان او را تشييع كرد،و در«مصلى‏»با چهل تكبير بر وى‏«نماز ميت‏»خواند، (45) و سپس خود داخل گور شده،و در آن خوابيد،و با خدا مناجات نموده،و فاطمه را دعا كرد.

آنگاه پيكر پاك آن بانوى معظمه را در قبر گذاشت،و با وى به صحبت پرداخت و سؤالات و جواب‏هايى رد و بدل گرديد،و باعث تعجب و تحير اصحاب و ياران گشت،زيرا نظير اين همه احترام در مورد هيچكس عملى نگرديده بود،لذا بر مقام سؤال بر آمده،و از آن حضرت علت اين كارها و احترامات نائقه را جويا شدند پيامبر خدا در جواب آنان فرمودند:

«اين كه من لباس و پيراهنم را به وى پوشاندم،روزى من در احوال قيامت و محشر صحبت مى‏كردم و گفتم كه مردم عريان محشور خواهند گشت،او صيحه‏اى كشيد و ناليد...من بدين جهت‏خواستم وى با لباس‏«وحى‏»و«رسالت‏»مبعوث گردد،و از خدا خواستم كه اين لباس‏ها نپوسد و وى با آنها داخل بهشت گردد.

و اما اينكه من در قبر او خوابيدم...او از قبر وحشت مى‏كرد،و از سؤال‏«نكير و منكر»مى‏ترسيد،بدين طريق خواستم‏«قبر»وى را فشار ندهد،و از سؤالات نكير و منكر نترسد...او بر تمام سؤالات آنان جواب گفت،و در مورد امام و جانشين من سؤال كردند كمى تاخير كرد (گويا شرم داشت كه فرزند خود را اعلان نمايد) من به او گفتم پسرت‏«على بن ابى طالب‏»است.

فاطمه به من خيلى مهربان بود،پس از عمويم‏«ابو طالب‏»هيچكس به اندازه وى به من نيكى نكرده است او مرا بر خود و شوهر و فرزندانش مقدم مى‏ داشت ‏خدا او را رحمت كند،و در بهشت‏ برين جايش دهد.در اينجا از آوردن احاديث ديگر خوددارى نموده،و نتيجه مى‏گيريم كه دوست و دشمن در عظمت و شخصيت و ايمان فاطمه سر تعظيم فرود آورده،و از ايثار و فداكارى وى به رسول خدا صلى الله عليه و آله و صبر و استقامتش در راه دين و جلب رضاى الهى تحسين كرده‏ اند.و شبيه اين حديث را در منابع زيادى نقل كرده‏اند كه خوانندگان عزيز خود مى‏ توانند مراجعه فرمايند. (46) .

 

پى ‏نوشتها:

1) دو عامل‏«وراثت‏»و«محيط و مربى‏»است

2) سوره‏«نوح‏»آيه 26 و 27 رب لا تذر على الارض من الكافرين ديارا.انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لا يلدوا الا فاجرا كفارا

3) الغدير ج 7 ص 347،و با مختصر تفاوتى بحار الانوار ج 35 ص 10 ح 12،جلاء العيون ج 1 ص 237

4) شرح نهج البلاغه ابى ابى الحديد ج 14 ص 67

5) علاوه بر احاديث فصل يك كه از طرفين نقل كرده‏ايم،مجمع البيان ج 9 ص 28 و 29،بحار الانوار 35 از ص 1 تا 44 شامل چندين حديث،حق اليقين ج 1 ص 155،ابن ابى الحديد ج 14 ص 67

6) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 ص 4 مقدمه‏اش

7) اصول كافى ج 1 ص 452 ح 1 و 3،روضة المتقين ج 12 ص 221،بحار الانوار ج 35 ص 77 ح 14

8) الغدير ج 7 ص 376

9) بحار الانوار ج 35 ص 93

10) كامل ابن اثير ج 2 ص 64،تاريخ ابن جرير طبرى ج 2 ص 67 الغدير ج 7 ص 359 و 360

11) شرح نهج البلاغه ج 1 ص 29 و ج 14 ص 70

12) تاريخ كامل ابن اثير ج 2 ص 91.شرح من لا يحضره الفقيه ج 12 ص 222 الغدير ج 7 ص 376-373

13) بحار الانوار ج 35 ص 68 تا 183

14) ج 7 از ص 331 تا 413 پايان كتاب و ج 8 ص 1 تا ص 31

15) شرح نهج البلاغه ج 14 ص 82

16) و اما حديث الضحضاح من النار فانما يرويه الناس كلهم عن رجل واحد و هو«المغيرة بن شعبة‏»و بغضه لبنى هاشم و على الخصوص لعلى (ع) مشهور و معلوم و قصته و فسقه امر غير خاف ابن ابى الحديد ج 14 ص 70

17) اصول كافى ج 1 ص 452 ح 1 و 3،شرح من لا يحضره ج 12 ص 221،بحار الانوار ج 35 ص 77 ح 14

18) اصول كافى ج 1 ص 452 و 454 حديث‏هاى 1 و 3،شرح من لا يحضر ج 12 ص 221،بحار ج 35 ص 77 ح 14

19) شرح ابن ابى الحديد ج 14 ص 68

20) الغدير ج 7 ص 390

21) بحار الانوار ج 35 ص 110 ح 39

22) نمازهاى واجب پس از هجرت نبوى تشريع شده است...

23) تاريخ طبرى ج 2 ص 314،كامل ابن اثير ج 2 ص 58،ابن ابى الحديد 13 ص 199 و ص 200،الغدير 7 ص 396،بحار ج 35 ص 80 ح 20

24) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 14 ص 68

25) الغدير ج 2 ص 391 و 392

26) شرح ابن ابى الحديد ج 14 ص 69 و ص 70

27) در مورد اسلام پدر ابو بكر به الغدير ج 7 ص 312 مراجعه فرمائيد

28) طبقات ابن سعد بنقل الغدير ج 7 ص 372

29) بحار الانوار ج 35 ص 68 ح 1

30) شرح ابن ابى الحديد ج 16 ص 76

31) بحار الانوار ج 35 ص 108 ح 35،شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 14 ص 67

32) سوره مجادله آيه 22،و سوره ممتحنة آيه 1 و صدها آيه ديگر

33) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 14 ص 70،الغدير ج 7 ص 386 و ص 376،بحار الانوار ج 35 ص 75 ح 9 و ج 42 بحار ص 110 ح 1

34) شرح ابن ابى الحديد ج 14 ص 66 و 67 در حديث مجعول از پيامبر خدا ص

35) الغدير ج 7 ص 387،بحار الانوار ص 81 ح 22

36) ج 14 ص 78:فكل هذه الاشعار قد جاءت مجى‏ء التواتر...فمجموعها يدل على امرو احد مشترك و هو تصديق محمد صلى الله عليه و آله

37) شرح نهج البلاغه ج 14 ص 81

38) سوره يس آيه 14 و تفسيرهايش به ويژه مجمع البيان مراجعه فرمائيد

39) سوره مؤمن غافر آيه 28

40) شرح ابن ابى الحديد ج 14 ص 70،الغدير ج 7 ص 380،بحار ج 35 ص 72 ح 7

41) به فصل اول اين كتاب،و بحار الانوار ج 35 ص 36 و 37 ح 37 مراجعه فرمائيد

42) شرح نهج البلاغه ج 1 ص 14،اصول كافى ج 1 ص 453 ح 2

43) كنز العمال ج 13 ص 635 و 636 ش 37606 و 37607 و 37608،و سفينة البحار ج 2 ص 376،بحار الانوار ج 35 ص 81 ح 23

44) كنز العمال ج 12 ص 147 ش 34425

45) در نسخه‏«كنز العمال‏»هفتاد تكبير آمده است.

46) اصول كافى ج 1 ص 453 ح 2 از باب مولد امير المؤمنين ع،شرح ابن ابى الحديد ح 1 ص 14،فرائد السمطين ج 1 ص 378 ش 308 و ص 425 و 426 و 462 ش 354،مستدرك الحاكم ج 3 ص 108،كنز العمال ج 13 ص 635 و 636 ش 37606 تا 37608 و ج 12 ص 147 ش 34424 و 34425،سفينة البحار ج 2 ص 375 و 376، بحار الانوار ج 35 ص 81 ح 23 و چندين حديث ديگر

آفتاب ولايت ص 153

نویسنده:على اكبر بابازاده