مساوي قرار دادن احاديث پيامبر اكرم با احاديث ائمة دوازده گانة شيعه و اعتبار دادن به احاديث ائمه، به اين معنا است كه؛ به امامان نيز وحي نازل مي‏ شد، و اين در حالي است كه طبق نص صريح قرآن كريم، وحي فقط مختصّ انبياء بوده است؟

 

جواب:
در ابتدا، براي روشن شدن جواب لازم است به چند نكته اشاره شود:
1- پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) داراي مناصب و شئوناتي بود؛ مانند: نبّوت دريافت وحي، ولايت، رهبري مردم و مرجعيت ديني، كه تمام آن شئونات غيراز نبّوت و دريافت وحي به ائمه اطهار(علیهم السلام) يكي پس از ديگري منتقل شده است.
2- علم امام علي (عليه السّلام) و ائمه اطهار (عليهم السّلام) علم اكتسابي و مكتبي نبوده است؛ بلكه علم لدني و خداداي بوده است كه از طريق پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به ائمه اطهار (عليهم السلام) رسيده است.
3- امام علي (عليه السّلام) و ائمه اطهار (عليهم السّلام) باب علم نبي مي ‏باشند. در كتب اهل سنت، حديث معروف «انا مدينة العلم و عليٌ بابها»1 آمده است. آيا علم پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) كه امّي بود، اكتسابي بود يا خدادادي و لَدنّي؟ حتماً قبول داريد، كه لدنّي و خدايي بوده است، امام علي (علیه السلام) و ائمه اطهار (علیهم السلام) باب همان علم مي‏باشند.
- بعد از ذكر اين مقدمه، بايد گفت:
اولا: خداوند متعال در قرآن، ائمه اطهار (عليهم السلام) را مساوي با پيامبر و پيامبر را مساوي با خود قرار داده است. «اطيعوالله و اطيعوالرسول و اولي‏الامر منكم»2. و از اينكه فرموده است رسول و اولي الامر را اطاعت كنيد، استفاده مي‏شود كه اولي الامر بايد معصوم باشند، چنانكه «فخررازي» اعتراف نموده است: «لابدّ أن يكون معصوماً عن الخطاء»3 و طبق آية 33 سورة احزاب (آية تطهير) پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهلبيت (عليهم السلام) داراي عصمت مي ‏باشند.
نكتة مهم اينكه؛ لازمة مساوي قرار گرفتن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با خداوند در اطاعت، اين نيست كه نعوذبالله پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) مثل خدا شده و عملش ذاتي شود، بلكه بدين معنا است كه اوامر پيامبر همان اوامر اللهي و نواهي او، نواهي اللهي است «و ما ينطق عن الهوي ان هو الّا وحي يُوحي، علّمه شديد القوي»4.
آيا مساوي بودن اولي‏الامر با پيامبر(صلّي الله عليه و آله) خصوصاً اينكه با يك امر آمده است و (اطيعوا) يك بار بيان شده است، «اطيعوا الرسول واولي الامرمنكم» نشانة اين است كه اولي ‏الامر داراي تمام منصب‏هاي پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) مي‏شود؟ اگر اين چنين باشد، نعوذُبالله اين اشكال بر خداوند هم وارد است؟ امّا اگر بگوئيم فقط در اطاعت مثل رسول ‏الله (صلّي الله عليه و آله) است و رسول الله (صلي الله عليه وآله) هم در اطاعت مثل خداوند متعال است نه در تمام جهات، اين عين تصريح قرآن است، چنانكه در ادبيات عرب وقتي مي‏ گويند زيد مانند شير است يعني در شجاعت نه در يال و كاكل داشتن، پس لزوم اطاعت از احاديث ائمه اطهار (علیهم السلام)، مانند لزوم اطاعت از حكم پيامبر اسلام است نه اينكه آنها نبي باشند.
ثانياً: پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) ائمه اطهار (عليهم السّلام) را عدل قرآن قرار داده است فرموده: «اني قد تركت فيكم ما ان اخذتم به لن تضلوا (اني تارك فيكم الثقلين) كتاب الله و عترتي اهل بيتي.»5 من در ميان شما چيزي گران مايه را باقي گذاشتم (و يا ثقلين باقي گذاشتم) كه اگر آن را بگيريد و بدان تمسك جوييد هرگز گمراه نخواهيد شد. كتاب خداوند و خانوادة من، در نقل مسلم «اني تارك فيكم الثقلين»6 دارد و در نقل خوارزمي دارد «لن يفترقا حتي يردا علي الحوض»7 اين دو از هم جدا نمي ‏شوند تا وقتي كه در حوض كوثر بر من وارد شوند. اما دلالت حديث ثقلين اين نيست كه كلام ائمه اطهار (عليهم السّلام) كلام خداوند است، بلكه مراد اين است همچنانكه قرآن واجب ‏الاطاعة است كلام وحديث اهل بيت هم واجب ‏الاطاعة مي‏باشد، چون هر چه مي‏ گويند، طبق دستور خداوند مي‏ گويند، در واقع بايد گفت كه حديث ثقلين همان چيزي را نسبت به اهل بيت مي‏ گويد، كه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله) در حديث منزلت، نسبت به حضرت علي (علیه السلام) فرمود: «افلا تَرضي يا علي ان تكون مني بمنزلة هارون من موسي الَا انّهُ لا نبي بعدي»8 يا علي راضي نمي‏ شوي كه نسبت به من بمنزلة هارون نسبت به موسي باشي؟ مي ‏بيني تمام مناصب هارون براي تو ثابت است، جز آنكه بعد از من نبي نيست، يعني حضرت علي (عليه السّلام) و ائمه اطهار (عليهم السلام) تمام مناصب و شئونات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را دارا مي‏ باشند، جز رسالت و دريافت وحي؛ در نتيجه كلام و احاديث آنها از اين جهت اعتبار دارد.
ثالثاً: طبق آنچه در كتب اهل سنّت آمده است و اهل بيت (عليهم السلام) را هم به تصريح خود امام علي (عليه السلام) كه جانشينان است همان قرآن قرار داده‏اند، پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «علي مَعَ القرآن و القرآن مَعَ علي لن يتفرقا حتي يردا علي الحوض»9 علي با قرآن است و قرآن با علي است و اين دو از يكديگر جدا نمي‏ شوند تا اينكه در روز قيامت كنار حوض كوثر بر من وارد شوند، حاكم گفته است اين حديث صحيح الاسناد است.10 معناي همراه بودن علي با قرآن اين است كه هر چه علي بگويد، موافق قرآن است، مخالف قرآن نمي‏ گويد، نه اينكه بر علي وحي مي‏ شود، و همين معني را دارد حديث «علي مع الحق و الحق مع عليّ»11.
رابعاً: ائمه اطهار (عليهم السلام)، طبق آية تطهير و آية اولي‏ الامر، داراي عصمت مي‏ باشند، و عصمت تنها در بعد اخلاقي و عملي (كه عدم اشتباه و عدم نسيان باشد) نيست، بلكه عصمت از جهل و عدم اشتباه در بيان مطالب علمي و ديني و تفسير قرآن و عدم اشتباه در اخذ مطالب از پيامبر (صلي الله عليه و آله) در مورد وحي و غيره و عدم اشتباه و عدم مانع از رساندن آن به طور صحيح بدست مردم هم لازم است و اين خود بهترين دليل است بر اعتبار احاديث ائمه اطهار (علیهم السلام) و ضرورت نقل احاديث آنها.
در نتيجه: اولًا: خود قرآن اطاعت از اهلبيت را، در كنار اطاعت از خدا و پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) قرار داده است. ثانياً: خود پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) در حديث ثقلين، اهلبيت (عليهم السّلام) را عِدل قرآن قرار داده است ودر حقيقت علم آنها علمي است اللهي. ثالثاً: اهل سنت در روايات خود، حضرت علي (عليه السّلام) را همراه قرآن دانسته‏اند، كه معناي آن با توجّه به حديث منزلت و عصمت ائمه اطهار (عليهم السّلام) اين است كه آنها موافق قرآن حرف مي‏زنند واين بدان معنا نيست كه بر آنها وحي نازل شود وعلماي شيعه نيز قائل به چنين چيزي نيستند.

  • 1. متقي هندي، كنزالعمال، (بيروت مؤسسة الرسالة، پنجم، 1405) ج 11، ص 614، روايت 32978.
  • 2. سورة نساء، آية 59.
  • 3. فخررازي، التفسير الكبير، (بيروت داراحياء التراث العربي) ج 5، جزء 10، ص 144
  • 4. سورة نجم، آيه 5- 3.
  • 5. محمد بن عيسي ترمزي صحيح ترمذي (مطبعة بولاق 1292) ج 2، ص 308.
  • 6. ابوالحسن مسلم بن الحجاج القشيري، صحيح مسلم شرح النووي (بيروت، دارلفكر 1401) ج 15، ص 179.
  • 7. سلطان الواعظين شيرازي وشبهاي پيشاور (دارالكتب الاسلاميه، چاپ سي‏وهفتم 1367) ص 225.
  • 8. ابي عبدالله محمد بن اسماعيل بخاري، صحيح بخاري (بيروت، دارلفكر 1401) ج 4، ص 208، و ج 5، ص 129 و ر. ك: ابن هشام، السيرة النبوّيه (طبع مصر 1355) ج 4، ص 163 و ر. ك: متقي هندي كنزالعمال (مؤسسة الرسالة، چ پنجم، 1405) ج 11، ص 607، روايت 32934.
  • 9. همان ، ج 11، ص 603، روايت 32912، و ر. ك: حافظ ابي عبدالله محمد حاكم نيشابوري مستدرك الصحيحين (حيدرآباد ركن 1324) ج 3، ص 124.
  • 10. همان.
  • 11. كنز العمال (پيشين) ج 11، ص 621، روايت 33018، و ر. ك: ابن ابي الحديد معتزلي، شرح نهج‏البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم (مصر 1378) ج 2، ص 297.
منابع: 

منبع: پاسخ به شبهات(1)، ص: 120