معراج پيامبر اسلام در ليلة الاسراء، معراج روحانى بود نه جسمانى، و جسمانى بودن معراج پيامبر اسلام علاوه بر اينكه دليلى بر آن نداريم، محال عقلى نيز مى باشد؟

 

جواب اجمالى:
اگر مراد از محال بودن، محال ذاتى باشد، مسئله بالا بردن حضرت عيسى (علیه السلام) به سوى آسمان، معراج جسمانى است. و همچنين معراج هايى كه در امت هاى پيشين بوده، نشانه امكان ذاتى آن است، و اگر مراد، محال وقوعى است، گذشته از آيات قرآنى، روايات متواتره، تأييد گروههاى زيادى از مسلمين، و راويانى چون ابن عباس، و ...، دليل وقوع معراج جسمانى است، و فوائد عظيمى هم بر آن مترتب بوده است. پس هم دليل داريم؛ و هم محال نيست.
جواب تفصيلى‏
براى روشن شدن پاسخ اين شبهه، نكاتى را تحت عنوان مقدمه بيان مى داريم.
1- معناى معراج: عروج به معناى بالا رفتن است. به شبى كه دعا بالا رود ليلة المعراج گويند1. و نيز حركت (با جسم) در زمين و بر روى زمين را گويند2، و اسار و اسراء به معناى راندن است، يا سير در شب را گويند3، و معناى روح و جسم هم روشن است، و راغب اصفهانى روح را به معناى نفس گرفته است4.
2- تاريخ معراج: در بين مورّخين اختلاف است بعضى آن را در سال دهم بعثت شب 27 رجب دانسته اند5.
3- معراج در امت هاى پيشين: عقيده به معراج كم و بيش در اديان ديگر هم وجود دارد، از جمله در مورد حضرت عيسى در اناجيل «موجود و مورد قبول مسيحيان» مثل انجيل مرقس باب 6 و انجيل لوقا باب 24 و انجيل يوحنّا باب 21 مى خوانيم كه عيسى پس از آنكه به دار آويخته وكشته و دفن شد، از ميان مردگان برخاست و بعد از چهل روز زندگى در ميان مردم به آسمان صعود نمود و با روح و جسم به معراج هميشگى رفت، و از بعضى از روايات استفاده مى شود كه بعضى از پيامبران پيشين نيز داراى معراج بوده اند6.
4- اقسام محال: همچنان كه ممكن اقسامى دارد در مقابل آن محال هم اقسامى دارد:
محال يا ذاتى است يا وقوعى، محال ذاتى آن است كه ذاتاً چيزى ممكن نباشد مثل جمع نقيضين و ضدين، و محال وقوعى آن است كه در وقوع آن فائده اى نباشد، و از حكيم آن كار واقع نشدنى باشد7.
بعد از اين مقدمات براى صحت و سقم ادّعاى فوق ابتدا مسئله معراج را از ديدگاه و منظر قرآن و روايات به صورت گذرا بررسى و مورد دقت قرار مى دهيم، آنگاه بايد ديد كه معراج محال عقلى است يا نه.
الف) معراج در قرآن: در دو سوره قرآن مسئله معراج مطرح شده است.
اول) سوره اسراء چنان كه مى فرمايد: «سبحان الذى اسراى بعبده ليلًا من المسجد الحرام» پاك و منزه است خدايى كه بنده اش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى كه گرداگردش را پربركت ساختيم برد، تا آيات خود را به او نشان دهيم، او شنوا وبينا است8.
كلمه" عبد" نشان مى دهد، كه اين سفر در بيدارى و اين سير، جسمانى بوده است، چون وقتى گفته مى شود فلان شخص را به فلان نقطه بردم يعنى خودش را با همان جسم و روح، نه اينكه در عالم خواب و خيال برده مگر قرينه اى برخلاف باشد، و چنين سيرى، از مسجدالحرام تا بيت المقدس (حدود يكصد فرسخ) در صورتى يك ارزش و معجزه حساب مى شود كه با جسم بوده باشد.
دوم) سوره ى نجم، چنان كه خداوند مى فرمايد: «و بار ديگر او را مشاهده كرد نزد سدرة المنتهى كه جنّة المأوى در آنجا است، در آن هنگام كه چيزى، (نور خيره كننده اى) سدرة المنتهى را پوشانده بود و چشم او هرگز منحرف نشد و طغيان ننمود، او پاره اى از آيات و نشانه هاى بزرگ پروردگارش را مشاهده كرد10» اين آيات كه به گفته اكثر مفسران از معراج سخن مى گويند11 بخوبى نشان مى دهد كه اين حادثه در بيدارى و به صورت جسمانى بوده است. مخصوصاً جمله «ما زاغ البصر و ما طغى »12 چشم پيامبر (صلى الله عليه وآله) دچار خطا و انحراف و طغيان نشد، ظاهرش چشم ظاهرى و جسمانى است چنان كه زمخشرى مى گويد: پيامبر (صلى الله عليه وآله) دو بار جبرئيل را به صورت واقعى ديد، يك بار در زمين و بار ديگر در آسمان13.
ب) روايات: روايات زيادى درباره معراج داريم كه بسيارى از علماى اسلام، تواتر يا شهرت آن را تصديق كرده اند14، كه براى نمونه به دو روايت مختصر، از طريق فريقين اشاره مى شود:
اول) امام باقر (عليه السلام) در ضمن روايتى كه طولانى است فرمود: «و لكنّه اسرى به ... و اشار بيده الى السماء» و لكن پيامبر را از مسجدالحرام تا آسمان ها سير داد15.
دوم) زمخشرى حديثى را نقل نموده است كه در قسمتى از آن چنين آمده است: «و قد عرج به الى السماء فى تلك اليلة ... و انه لقى الانبياء و بلغ البيت المأمور و سدرة المنتهى» در حالى كه سير داده شده بود بسوى آسمان در اين شب و عجائب آسمان به او نشان داده شده، و انبياء را ملاقات نموده بود و تا بيت المأمور و سدرة النتهى سير نمود.16 در اين حديث" عرج به" به معراج جسمانى اشاره دارد، از اينجا معلوم مى شود روايتى كه فقط دلالت بر معراج روحانى دارد، چون مخالف ظاهر قرآن مى باشد، قابل اعتماد نيست. حال بايد بررسى كرد كه آيا مراد از محال عقلى بودن، محال ذاتى است؟ كه خلاف ظاهر قرآن و روايات متواتره است كه خبر از وقوع آن مى دهند، كه بالاتر از امكان ذاتى است، و همچنين وقوع معراج جسمانى درامت هاى گذشته مؤيد امكان ذاتى آن مى باشد، چنان كه در مقدمه ذكر شد، بر فرض، كه كسى بگويد كتاب هاى اديان قبلى تحريف شده اند، صريح قرآن اين است كه خداوند حضرت عيسى را به آسمان برد «بل رفع اللّه اليه» و مفسرين اهل سنت از جمله زمخشرى17 اين را قبول دارند، اين مسئله امكان ذاتى قضيه را به اثبات مى رساند، و پرسشگر سؤال فوق را هم با اين سؤال روبرو مى كند، كه شما چگونه مسئله معاد جسمانى و بالا بردن عيسى را توجيح مى كنيد؟ هر جوابى داديد، ما هم در معراج جسمانى همان جواب را مى دهيم.
و اگر مراد محال وقوعى باشد مى گوئيم گذشته از اخبار قرآن و روايات، خود انكار معراج توسط مشركين در صدر اسلام، و به اين بهانه پيامبر را كوبيدن و زير سؤال بردن، به خوبى مى رساند، كه اين مسئله واقع شده است و به صورت جسمانى هم بوده است، چرا كه آنها در مقابل خواب و مكاشفه، و معراج روحانى كه اين همه سر و صدا نمى كردند18 و مخالفت نشان نمى دادند، حتى بعضى از دانشمندان غربى هم به معراج جسمانى اعتراف دارند، چنان كه گيدرگيو مى گويد: «محمد در سفر معراج به جايى رسيد كه صداى قلم را مى شنيد ... ولى او را نمى ديد، زيرا هيچكس نمى تواند خدا را ببيند ولو پيغمبر باشد»19.
فوائد عظيمى هم بر آن مترتب بوده، زيرا خداوند مى خواسته فرشتگان و ساكنان آسمانش را با قدم گذاشتن پيامبر (صلى الله عليه وآله) در ميان آنها احترام كند و نيز از شگفتى هاى عظمتش بر پيامبرش نشان دهد تا پس از بازگشت براى مردم بازگو كند، چنان كه خود قرآن تصريح دارد «لنريد من آياتنا»20. پس نتيجه اين شد كه مسئله معراج جسمانى از نظر عقلى غير ممكن نيست، و با توجه به دلائل قرآنى و روايى، بايد آنرا پذيرفت، چنان كه امامى، زيديه، و معتزله قبول دارند و ابن مسعود، و جابر و حذيفه و انس و عائشه و ام هانى نقل نموده اند21

  • 1. حسين راغب اصفهانى، المفردات (دفتر نشر الكتاب، دوم 1404 ه-) ص 329.
  • 2. همان ص 247.
  • 3. احمد سياح، فرهنگ جامع (تهران: كتاب فروشى اسلام، 1354) ج 2- 1، ص 690.
  • 4. المفردات (پيشين) ص 205.
  • 5. آية اللّه مكارم شيرازى. همكاران، تفسير نمونه (تهران: دارالكتب الاسلامية، نهم، 1370) ج 12، ص 14.
  • 6. تفسير نمونه (پيشين) ج 12، ص 15.
  • 7. شيخ محمد رضا مظفر، بداية المعارف الالهية، شرح از محسن خرازى (قم: مؤسسه النشر الاسلامى، اول، 1366) ص 214.
  • 8. سوره اسراء، آیه 1.
  • 10. سوره نجم، آیات 18- 13.
  • 11. تفسير نمونه (پيشين) ج 12، ص 12، و ر، ك: محمود زمخشرى، الكشاف (بيرت: دارالكتاب العربى، سوم، 1407) ج 4، ص 419.
  • 12. سوره نجم، آیه 17.
  • 13. همان ص 419.
  • 14. تفسير نمونه (پيشين) ج 12، ص 12.
  • 15. محسن فيض كاشانى، تفسير صافى (بيروت: مؤسسّة الاعلمى مطبوعات) ج 3، ص 166- 171.
  • 16. الكشاف، (پيشين) ج 2، ص 647.
  • 17. همان ج 1، ص 159.
  • 18. ر، ك: الكشاف (پيشين) ج 2، ص 647. و ر، ك: تفسير نمونه (پيشين) ج 12، ص 15.
  • 19. تفسير نمونه (پيشين) ج 2، ص 16، نقل از «محمد پيامبرى كه از نو بايد شناخت» ص 125.
  • 20. سوره اسراء، آیه 1.
  • 21. ر، ك: علامه محمد حسن طباطبائى، الميزان فى تفسير القرآن (تهران: دارالكتب الاسلامية، چهارم، 1362) ج 13، ص 31.
منابع: 

منبع: پاسخ به شبهات(1)، ص: 51