چه دليلي بر مسلمان بودن شيعيان وجود دارد؟

جواب اجمالي:
دلايل زيادي بر مسلمان بودن شيعه هست. اول آن‏كه شيعه، به مانند ساير مسلمانان اقرار به شهادتين دارند، به احكام اسلام معتقدند، به آن عمل مي ‏كنند، رو به قبله نماز مي‏ گذارد، اعتقاد به قرآن و كعبه به عنوان قبله دارد و ... هر كس كه از اقرار به شهادتين برگردد يا حكمي از احكام ضروري اسلام را انكار كند، كافر است كه هرگز از شيعه چنين اموري ديده نشده است. دوم اين‏كه مفتي اعظم اهل‏ سنت، شيخ شلتوت، فتوا به جواز تعبد به مذهب شيعه داده است و اين دليل آن است كه شيعه مسلمان است كه جواز تعبد به مذهب آنان داده شده است. نوع احترام و اكرام شيعه نسبت به رسول ‏اكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه اهل ‏بيت  (عليهم‏السّلام) باعث خروج از دين نمي ‏گردد، زيرا به دستور شخص پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) و نحوه تربيتي است كه در مكتب قرآن و عترت مي‏ باشد و اين تعبد و پرستش آنان نيست. چون عبادت خضوع و خشوع به شخص خاصي مي‏ باشد كه اخلاص در آن شرط است.
جواب تفصيلي:
همه فرق و نحله‏ هاي اسلام اتفاق دارند كه هر كس، شهادتين را بر زبان بياورد، مسلمان است و تا مادامي كه از آن برنگشته يا حكمي از احكام ضروري اسلام را مانند وجوب نماز و روزه و ... را انكار نكرده باشد، مسلمان مي‏ باشد.
ابن تميمه در منهاج السنة، ج 3، ص 20 مي‏ گويد: «قول سلف و ائمه فتوي مثل ابي‏حنيفه، شافعي، ثوري، داود بن علي و غير اينها (اين است كه) در مسائل اصولي و فرعي اگر مجتهد خطا كند، گناه ننموده است. يعني كسي از روي اجتهاد بگويد سيگار كشيدن جايز است، تبرك جستن به حرم (قبه) پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) مستحب است، مسافرت جهت زيارت قبر آن حضرت مستحب است يا بدعت نيست، يا شرك نيست؛ براي مجتهد ديگر كه نظرش برخلاف آن است، جايز نيست كه به معارضه با او برخيزد و او را تفسيق و تكفير كند. زيرا اينها از ضروريات دين نيست1
شيعه هم مانند ساير فرق اسلام به وحدانيت خدا و رسالت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله)  شهادت مي‏ دهد و به قرآن و سنت او معتقد است، به سوي كعبه نماز مي‏ گزارد و به فروع دين از نماز گرفته تا «تبري» اعتقاد راسخ دارد و آن را جزء ضروريات دين مي‏ داند. تكفير افرادي كه اقرار به شهادتين كرده ‏اند و به راه و روش مسلمانان زندگي مي ‏نمايند از گناهان بزرگ است و برخلاف سيره پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) سيره تابعين و تابعيِ تابعين است. سيره آنان اين بود كه هركس اظهار شهادتين مي‏ كرد و به احكام اسلام ملتزم بود آن را مسلمان مي‏ دانست.
بخاري از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل مي ‏كند كه: «امرتُ ان اقاتل الناس حتي يقوموا لا اله الا الله فاذا قالوها و صلوا صلاتنا و استقبلوا قبلتنا و ذبحوا ذبيحتنا و حرم علينا دماؤهم و اموالهم» و في حديث آخر «... عصموا في دماءهم و اموالهم و حسابهم علي الله» كسي كه شهادتين را بر زبان جاري مي‏ كند، نماز ما را بخواند، رو به قبله نمايد و مثل ما حيوانات را تذكيه (ذبح) نمايد، جان و مال و خون آنان در أمان است و ريختن خون آنان و غارت اموال آنان حرام مي‏ باشد، زيرا اين شخص مسلمان مي‏ باشد. اما راهي كه براي ثابت كردن اسلام شيعه بايد طي كرد اين است كه
اول: بايد دلائلي كه براي نفي مسلمان بودن شيعه هست، بررسي شود.
دوّم بررسي عقايد شيعه و عرضه كردن آن بر قرآن كه ميزان همه ايده‏ها، افكار، كردار و رفتار مسلمانان مي‏باشد.
سوم بررسي چگونگي پيدايش مذهب شيعه است.
دربارة هر سه راه، كتاب‏ها و آثار ارجمند و گرانبهايي وجود دارد. به نظر نگارنده آنچه كه مهم است كه در اين‏باره گفته شود اين است كه شيعه مسلمان است و در آن هيچ شك و شبهه ‏اي نيست. زيرا يكي از فرقه‏هاي مهم اسلامي به حساب مي‏آيد، و مانند ديگر مسلمانان، اقرار به شهادتين دارند و رو به قبله نماز می گزارد و ....
علاوه بر آن، دلايل نظري كافي و وافي وجود دارد. يكي از آنها، سخن مفتي اعظم جامع الازهر در حقانيت مذهب شيعه است. شيخ شلتوت، شيخ جامع الازهر، مفتي اعظم، فتوايي را در تاريخ هفدهم ربيع‏الأول هزار و سيصد و هفتاد و هشت صادر كردند كه فتوكپي آن فتوي در كتاب «الوحدة الاسلامية» در ص 22 مقدمه موجود است. ايشان در آن فتوا گفته است كه تعبد به مذهب شيعه اماميه جايز است2.
در مقابل اين فتوا، فتواي علماء وهابي است كه فتوا داده بودند كه شيعه، مسلمان نيست. دليل آن علماء، بر نامسلماني شيعه اماميه اين است كه اينها انبياء و ائمه اهل‏ بيت (عليهم‏ السّلام) را مي ‏پرستند. به دليل اين‏كه شيعه - العياذ بالله- شبيه نصاري براي ائمه اهل‏ بيت (عليهم‏ السّلام) مقامي قائل‏اند كه نصاري براي مسيح قائل‏اند و به آنها توسل مي‏ جويند و در مزار آنها به زيارت آنها مي‏ روند و در آنجا گريه و زاري و تضرع مي‏ كنند، آنان را واسطه نعمت‏هاي الهي مي‏ شمارند. عمده نشانه و علامت‏هاي نامسلمان بودن شيعه اينها است.
در جواب اين عالمان وهابي بايد گفت: اولًا شيعه و اهل‏ سنت در دو امر اساسي و مهم- كه علامت مسلمان بودن هست- هم‏صدا و مشتركند، در شهادت به وحدانيت خدا و شهادت به پيامبر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله)  و آنچه بر او نازل و وحي شده است. امر سومي هم هست كه هم باعث اشتراك و هم صدايي شيعه و اهل سنت است و هم موجب اختلاف آنها، بلكه اولين نقطه اختلاف و منشاء جنگ و نزاع و درگيري اين دو گروه مي‏ باشد، و آن، امرِ خلافت امام علي بن ابي طالب (عليه‏السّلام) است. در ميان اهل‏ سنت، امام علي بن ابي طالب (عليه‏السّلام)، به اشاره امام حنبل، خليفه چهارم راشدين شد، امّا شيعه آن حضرت را وصي و جانشين بلافصل و انتصابي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) مي‏ داند. اختلاف اين دو فرقه در وصف اين امام همام است آيا او امام و خليفه اولِ انتصابي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است يا از خلفاء راشدين به انتصاب و قرارداد امام حنبل است.
اگر در سيره و تاريخ دقت و بررسي شود، مي‏ يابيم كه امام اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه‏ السّلام) تا زمان عمر بن عبدالعزيز نه تنها خليفه به حساب نمي‏ آمد، بلكه به سيره و سنت به جامانده از معاوية بن ابي‏سفيان، مستحق لعن و سب در قنوت نمازها بود- فعل و قول و تقرير امام اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه‏السّلام) در ميان اهل‏ سنت، حجت و اعتبار ندارد. «نهج‏ البلاغه»، كه گزيدة انتخابي سيد رضي (ره) از سخنان و سيره آن امام همام هست، در نزد اهل‏سنت- نه از جهت تاريخي و نه از جهت مواعظ و حكم اخلاقي و نه از ساير جهات- معتبر نيست. فقط به عنوان يك كتاب بلاغت و فصاحت در بعضي از دانشگاه‏ها و مراكز علمي تدريس مي ‏شود. چون اگر نهج ‏البلاغه آنچنان كه براي شيعه اماميه، يك كتاب زندگي، كتاب توحيد، كتاب حكومت و سياست و مرتبه نازله قرآن مي ‏بود و همان اعتبار و منزلتي كه در ميان شيعه دارد در ميان اهل‏ سنت مي‏ داشت، امروز جامعة نمونه و پويائي از مسلمانان را شاهد بوديم.
ثانياً: فراتر از آن يك حكم فقهي متفق بين تمامي فرق اسلامي هست كه هر كس يكي از اصول- توحيد، نبوت، معاد- را منكر شود و يا يكي از ضروريات دين مقدس اسلام را انكار نمايد خونش حلال است و كشتن او جايز است. در طول تاريخ اگر خوب بررسي و تأمل شود مي ‏بينيد كه ائمه اهل‏ بيت (عليهم‏ السّلام)، از امام اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (عليه‏السّلام) گرفته تا امام حسن بن علي الزكي العسكري (عليه‏السّلام) براي حفظ همان اصول دين و ضروريات دين جان خودشان را از دست داده‏ اند و شهيد شده‏ اند، و شيعيان آنان هم به همان اصول و ضروريات پاي‏بند بوده‏ اند و هيچگاه از آن تخطي و تجاوز نكرده‏ اند. از طرفي مي‏ بينيم، كسي به مهدوريت خون مخالف خلافت ابوبكر و عمر و عثمان فتوا نداده‏ اند. امّا در تاريخ مي‏ يابيد كه در زمان ابوبكر بعد از شور كردن بالأخره به قتل علي (عليه‏السّلام)، رأي داده‏ اند و خالد بن وليد را مأمور قتل او كردند و لكن موفق نشدند3. عمر خليفه ثاني هم به حضرت علي (عليه‏السّلام)، گفت: اگر بيعت نكني گردنت را مي‏زنم4. ابوبكر هم دستور داد كه شيعه‏ ها اگر نيايند و بيعت نكنند با آنها بجنگيد5. نتيجه‏اي كه بر پاية انديشة نادرست مي‏توان گرفت اين است كه وقتي امام اين فرقه در نزد آن آقايان، مهدور الدم باشد، پس شيعيان او نيز مهدورالدم بوده و از دين، خارج خواهند بود.
ثالثاً: اما استدلال آن مفتي كه شيعيان، مسلمان نيستند چون ائمه خودشان را واسطه نعمت مي‏دانند، اين استدلال بيش از آن‏كه بر نامسلمان بودن شيعه، دلالت كند، علت عناد و تنفر و دشمني خود آن مفتي و پيروانش را مي‏رساند. در آية هفتاد و چهار سورة مباركه توبه مي‏فرمايد: «قسم به خدا ياد مي‏كنند كه حرف كفر بر زبان نياورده‏اند (چنين نيست) البتّه سخن كفر گفته و پس از اظهار اسلام كافر شدند و همت بر آنچه موفق بر آن نشده‏اند، گماشتند: «وما نقموا الا اغنيهم الله و رسولهُ» آنها (به جاي آن‏كه) از آن بي‏نيازي كه به فضل خدا و رسول نصيب آنها شد (شكر گويند) در مقام انتقام و دشمني برآمدند. فاعل بي‏نيازي كه موجب دشمني آنها شده است، هركس حساب شده است خدا و رسولش. اين تثنيه در خيلي از امور ديگر هم در آيات قرآني ديده مي‏شود مثلًا در تدبير عالم. در بسياري از آيات مي‏فرمايد: كه مدبر عالم فقط خداست، در بعضي آيات ديگر، بعضي كارها را به مدبرات عالم اسناد مي‏دهد، به ملائكه و ساير اسباب مادي اسناد مي‏دهد6. در سورة حمد مي‏فرمايد: ما فقط از تو استعانت مي‏جوئيم. در سورة بقره مي‏فرمايد7: از نماز و صبر، استعانت جوئيد. از اين رو، شيعه، عنايت ائمه اطهار (عليهم السلام) و پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) را در طول عنايت الهي و جلوه ‏اي از آن‏كه به خواست حضرت حق به ايشان عطا شده، مي‏ دانند. نه اين‏كه همدوش خدا، فاعل ديگري را نيز صاحب اختيار بدانند8. حال چگونه اين امر سبب كفر و نامسلماني شيعه مي‏ شود.
رابعاً: سخن ديگر آن مفتي كه گفته شيعيان به زيارت قبور ائمه اهل‏بيت (عليهم‏السّلام) مي‏روند و در آنجا زاري و تضرع مي‏كنند و به آنها توسل مي‏جويند و طلب شفاعت مي‏نمايند.
حل اين مسئله چندان مشكل نيست. شفاعت، از آن خداست. امّا به عده‏اي اجازه و اذن داده است كه شفاعت‏كنند. از نظر شيعيان شافعان در روز محشر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و قرآن و ائمه اهل ‏بيت او (عليهم ‏السّلام) و غيره هستند.
علاوه بر آن در زندگي عادي خودمان براي جريان امور از خيلي چيزها استعانت مي‏ جوئيم و براي پيشرفت كارمان خيلي چيزها را كنار بعضي چيزهاي ديگر و يا اشخاص ديگري قرار مي ‏دهيم و آنها را جفت و شفيع مي‏ سازيم. آيا اين امور شرك ورزيدن به خداست. با توجّه به اين مثال، بايد گفت: در امور معنوي شخصيت محترم و آبرودارِ در نزدِ خدا را شفيع فضل خدا مي‏ كنيم و از خدا طلب مغفرت و عفو و فضل مي ‏نمائيم.
در پايان مي‏ گويد: شيعه، فقط خدا را مي‏پرستد و مثل اهل‏ سنت، رو به قبله مي ‏ايستد و نماز بپا مي‏ دارد. برخي از پيروان ابن تميميه بر شيعه خرده مي‏ گيرد كه شيعه، كافر است چون بوسه بر حجرالاسود در مراسم حج مي‏ زند و در هنگام سجود بر خاك سجده مي‏ كند.
در پاسخ مي‏ گويد: كه استلام حجرالاسود و بوسيدن آن را امام اهل‏ سنت عمر بن خطاب هم انجام داده است؛ هر ايرادي كه بر شيعه وارد است بر او هم وارد است. امّا سجود بر خاك، شيعه به مانند اهل ‏سنت سجده مي‏ كنند امّا سجودشان بر خاك «و علي التراب» است. بين اين دو يعني «لام» و «علي» فرق گذاشت. سجود بر خاك با سجود براي خداي تفاوت دارد آنچه كه منافي عبادت و توحيد عبادي و اخلاص است، سجود «غير» الله است، يعني متعلق و مضاف‏اليه «لام» غير از «الله» تبارك و تعالي باشد، خود اهل‏ سنت، سجود «علي الفِراش» مي ‏كند. آيا مي‏ شود گفت آنها فراش و فرش را مي‏ پرستند؟
با توجّه به مطالب فوق و ادلة قطعيه و حتي با توجّه به صراحت بزرگان اهل‏ سنت، ترديدي باقي نمي‏ ماند كه تشيع يكي از فرقه ‏هاي اسلامي است.

  • 1. امين، محسن، كشف الرتياب في اتباع محمد بن عبدالوهاب، ص 69.
  • 2. بي‏آزار شيرازي، عبدالكريم، الوحدة الاسلامية و التقريب بين المذاهب السبعه، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، مقدمه، ص 22.
  • 3. ابن ابي الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ج 3، ص 284.
  • 4. الامامه، ج 1، ص 13، ابن ابي الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ج 2، ص 8 و 9.
  • 5. تاريخ الطبري، 3، 210، شرح نهج‏البلاغه ابن ابي الحديد، 58. 1، العقد الفريد، 2، 250، تاريخ ابي‏الفداء. ج 1، 156. اعلام النساء، 3، 1207، الامامه و السياسة، 1، 14، به نقل الغدير، ج 7، ص 77 دارالكتاب العربي، بيروت
  • 6. سورة يونس، آية 3، سورة رعد، آية 12، سورة انعام، آية 61.
  • 7. سورة حمد، آية 5، سورة بقره، آية 45، براي مطالعه، سورة زمر، آية 42، سورة انعام، آية 61، سورة زمر، آية 44، سورة نجم، آية 26، سورة نمل، آية 65، سورة آل‏عمران، آية 175.
  • 8. طباطبايي، محمدحسين، الميزان، ج 9، ص 356، 357، جوادي آملي، هدايت در قرآن، و بحث هدايت در الميزان.
منابع: 

منبع: پاسخ به شبهات(1)، ص: 72