کتاب سلیم در گذر رمان

كتاب سليم در نوبندجان و بصره‏

پس از سليم، ابان بن ابى عيّاش در نوبندجان به مطالعه كتاب سليم پرداخت، و آنچه در باره مطالب كتاب از او شنيده بود شخصا دريافت. به همين جهت تصميم گرفت به شهرهاى بزرگ اسلامى سفر كند تا آگاهى بيشترى در باره دينش پيدا كند.

او كتاب سليم را بهمراه خود برداشت و عازم بصره نزديكترين شهر به منطقه فارس شد. در بصره كتاب سليم را به حسن بصرى نشان داد، و او پس از مطالعه كتاب مطالب آن را مورد تأييد قرار داد و گفت: «تمام احاديث آن حق است كه از شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام و غير ايشان شنيده ‏ام».

ابان، بصره را به عنوان وطن دوّم خود انتخاب نمود و طبق قوانين آن عصر خود را به طايفه «بنى عبد القيس» ملحق نمود و نام او در شمار آن قبيله ثبت شد.

كتاب سليم در مكّه و مدينه‏

ابان از بصره به همراه كتاب سليم عازم سفر حج شد. او در مكّه با بيش از صد نفر از اصحاب پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و تابعين ملاقات كرد و از آنان احاديثى فرا گرفت.

بعد از آن، مقصد او رسيدن به حضور امام زين العابدين عليه السّلام بود تا هر سؤال و مشكلى دارد از امام زمانش بپرسد و از حجّت خدا فرا گيرد، و اين براى اطمينان كامل خود و نسلهاى آينده بود و براى اينكه هر گونه سؤال اعتقادى برايش حل شود.

كتاب سليم در محضر امام زين العابدين عليه السّلام‏

ابان در حالى كه كتاب سليم را همراه داشت خدمت امام سجّاد عليه السّلام رسيد. ابو الطفيل و عمر بن ابى سلمة دو صحابى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نيز در خدمت حضرت حضور داشتند.

او كتاب سليم را خدمت آن حضرت تقديم نمود، تا كلامى در باره كتاب و مؤلّفش از آن حضرت بشنود.
امام عليه السّلام دستور دادند تا كتاب سليم نزد آن حضرت قرائت شود. ابو الطفيل و عمر بن ابى سلمة، سه روز- از صبح تا شب- در حضور امام زين العابدين عليه السّلام مى‏ نشستند و كتاب را مى‏ خواندند و آن حضرت استماع مى  ‏فرمودند.

اين برنامه، عنايتى بس عجيب را در شأن اين كتاب مى‏ رساند كه امام معصوم عليه السّلام سه روز بنشيند تا كتاب يكى از اصحابش را كه از دنيا رفته در محضرش بخوانند.

قرائت ‏كنندگان هم دو نفر از بزرگان اصحاب پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بودند كه تا آن زمان حيات داشتند. اهميّت ديگر مطلب اينكه امام عليه السّلام بدون قرائت هم مى ‏توانستند مطلبى در باره‏ كتاب بفرمايند، ولى شكل رسمى قرائت را اجرا كردند تا هيچ شبه ه‏اى در بين نماند و همه بدانند آن حضرت كلمه كلمه كتاب را مورد توجه قرار داده‏ اند.

پس از قرائت كامل كتاب، همه در انتظار سخن امام عليه السّلام بودند. لبان مبارك حضرت با كلامى نورانى در شأن سليم و كتابش گشوده شد و فرمودند:

«سليم راست گفته است، خدا او را رحمت كند. همه اينها احاديث ما است كه نزد ما شناخته شده است».

اين سخن در حقيقت امضا و مهر تأييد الهى از لسان حجة اللَّه بود، كه اصالت و اعتبار كتاب سليم را به ثبت رسانيد و آن را جاودانى ساخت و سندى محكم براى اين كتاب بنيادى اسلام گرديد.
ابو الطفيل و عمر بن ابى سلمه هم گفتند: «تمام احاديث آن را از امير المؤمنين عليه السّلام و از سلمان و ابو ذر و مقداد شنيده ‏ايم».

پس از آن، ابان سؤال مهمّى در رابطه با كتاب خدمت امام عليه السّلام مطرح كرد و عرضه داشت: اكنون كه مطالب آن صحيح و مورد تأييد است، پس تكليف امّت اسلامى چه مى ‏شود كه اكثرشان از راه شما اهل بيت منحرفند؟ آيا واقعا همه آنان كه دين شما اهل بيت را نپذيرفته ‏اند در هلاكت ‏اند؟

امام عليه السّلام در پاسخ به اين سؤال، دو حديث متواتر بين همه مسلمانان را مطرح كردند و فرمودند: آيا اين حديث را شنيده ‏اى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده است:

«مثل اهل بيت من چون كشتى نوح است كه هر كس بر آن سوار شد نجات يافت و هر كس بر جاى ماند هلاك شد، و مثل اهل بيتم همچون باب حطه1  در بنى اسرائيل است»؟

  ابان اقرار كرد كه اين حديث را به طور متواتر به نقل از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيده است.

ابو الطفيل و عمر بن ابى سلمة گفتند: ما هم اين حديث را از لبهاى مبارك پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيده‏ ايم.
حضرت فرمود: آيا همين حديث نگرانى و تعجب ترا حلّ نمى‏ كند؟ يعنى اگر اهل بيت عليهم السّلام تنها راه نجات هستند و همه امت فقط بايد در مقابل آنان سر تعظيم فرود آورند، پس اين راهى كه امّت اسلامى در پيش گرفته ‏اند و از اين كشتى نجات تخلف ورزيده و در مقابل هر كسى جز ايشان سر تعظيم فرود آورده‏ اند، آيا نتيجه ‏اى جز هلاكت در بر خواهد داشت؟ پس هيچ تعجبى ندارد كه معتقد باشيم آن عده از امت اسلامى كه مهمترين دستور پيامبر خود را كه پيروى از اهل بيت عليهم السّلام است رها كرده ‏اند، راه جهنم را پيش گرفته‏ اند و خود را به هلاكت انداخته ‏اند.

از اين رهگذر معلوم مى شود كه كتاب سليم با محتواى شيعى آن، به راحتى مى ‏تواند تكليف بقيه فرق اسلامى را تعيين كند، و اين را قبل از كتاب سليم احاديث متواتر منقول از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله تعيين نموده است.
به هر حال، اين مجلس پس از سه روز با اين نتيجه گرانبها در مورد سليم و كتابش پايان يافت، و اينك ابان پس از چند روز به همراه كتاب سليم به بصره باز مى‏ گردد.

جهاد علمى ابان‏

ابان پس از بازگشت به بصره، بدون آنكه تشيّع خود را علنى كند با محدّثين بزرگ و علماى دينى آن عصر ارتباط برقرار كرد و از آنان حديث اخذ مى‏ كرد، تا كم كم در شمار محدّثين و معتمدين زمان خود در آمد، به طورى كه طايفه بنى عبد القيس به وجود فقيهى چون او افتخار مى‏ كردند.
ابان در همين حال، ارتباط خود را با امام سجاد عليه السّلام و اصحاب آن حضرت حفظ كرده بود، و به دور از چشم دشمن با آنان رفت و آمد داشت.

در آغاز قرن دوّم هجرى كه ممنوعيّت تدوين حديث رسما لغو شد، محدّثين و مورّخين آزادانه به انتشار آنچه جمع كرده بودند پرداختند و بدين ترتيب ده ها كتاب تأليف شد. ولى چه انتظارى مى ‏توان داشت از جامعه ‏اى كه حدود يك قرن راه‏ أانحراف را آموخته بودند و هر چه به عنوان دين فرا گرفته بودند سبّ و شتم و لعن اهل بيت عليهم السّلام بود؟! آيا اين آزادى نشر حديث، نتيجه‏ اى جز انتشار ميراث عمر و معاويه ثمر ديگرى داشت؟! آيا كتابهاى تدوين شده در آن شرائط جز مجموعه‏ اى از اكاذيب بود؟

البته در چنين فرصتهايى، ائمّه عليهم السّلام و همچنين اصحابشان حد اكثر استفاده را بردند و تا حدّى معارف اصيل تشيع را در معرض ديد جهانيان قرار دادند، كه ابان بن ابى عيّاش نيز از اين زمره به حساب مى‏ آمد.

درگيرى ابان با علماى مخالف شيعه‏

در اين گير و دار، حاكمان و نيز علماى مخالفين متوجّه انتشار و مقبوليّت معارف شيعه در بين مردم شدند، ولى كمى دير شده بود كه بتوانند مانع آن شوند. لذا براى ايجاد سدّ در مقابل چشمه زلال معارف اهل بيت عليهم السّلام اقدام به دو كار اساسى نمودند:

اوّلا: از طريق علماى معروف خود، تهمتهاى ناروا به علماى شيعه نسبت مى‏ دادند كه كمترين آن نسبت نسيان و عدم دقت بود.

ثانيا: خود تشيع را به عنوان يك جرم به حساب مى‏ آوردند، و به مجرد تشيع راوى حديث را ساقط مى‏ كردند اگر چه موثّق بودن او مورد قبول بود.

از جمله كسانى كه به اين تهمت‏ها مبتلا شد، ابان بن ابى عيّاش بود. او كه تا ديروز مورد اعتماد بزرگان علماى مخالفين واقع شده بود و صدها حديث به نقل از او روايت كرده بودند و از نظر تقوا و عبادت هم او را در درجه بالايى قبول داشتند و به وجود او افتخار مى ‏كردند، به محض اينكه از تشيّع او- كه عمرى آن را مخفى كرده بود- مطلع شدند شروع به طعن و تعرّض به شخصيّت او نمودند و سخنان ناروا در حق او شايع ساختند و يكباره از او كناره گرفتند. اين اهانتها پس از مرگ او نيز ادامه يافت تا آنجا كه آثار اين خيانت در صفحات تاريخ باقى ماند و بسيارى از آنان كه به امثال شعبة بن حجاج و سفيان ثورى اعتماد مى‏ كردند، طعن‏ه هاى آنان را هم عليه ابان مى‏ پذيرفتند، ولى علماى شيعه در طول تاريخ با اعتماد كامل بر او كتاب سليم را به نقل از او روايت مى‏ كرده ‏اند.                          

تحقيق كتاب سليم به دست ابان‏

ابان بن ابى عيّاش در طول زمانهايى كه در بصره يا غير آن با ائمّه عليهم السّلام و اصحابشان تماس داشت، آنچه در رابطه با كتاب سليم و مطالب آن به دست مى ‏آورد در محل مناسب آن اضافه مى‏ كرد. تأييدات ائمه عليهم السّلام را نسبت به احاديث كتاب ثبت مى ‏كرد، و در چند مورد احاديث جديدى كه ارتباطى با احاديث سليم داشت به آن اضافه مى ‏نمود.

البته در همه اين موارد كاملا مشخص مى‏كرد كه چه مقدار از حديث از طرف او اضافه شده است. بدين ترتيب نسخه‏ هاى كتاب سليم كه اكنون در دست ما است، شامل تحقيقات ابان، اوّلين ناقل آن از سليم است كه در حضور ائمّه عليهم السّلام انجام داده و به كتاب ملحق نموده است 2.

ابان در زمان امام باقر و امام صادق عليهما السّلام‏

در زمان امام زين العابدين عليه السّلام ابان از اصحاب آن حضرت به شمار مى‏ آمد، و پس از شهادت آن حضرت در زمره اصحاب امام باقر عليه السّلام بود و با اصحاب آن حضرت ارتباط قوى داشت. بعد از آن حضرت در شمار اصحاب امام صادق عليه السّلام در آمد و از علماى بزرگ شيعه بود، و تا آن لحظه بخوبى از عهده حفظ كتاب سليم بر آمده بود.

انتقال كتاب از ابان بن ابن اذينه‏

در اين حال كه عمر ابان از 70 مى‏گذشت در فكر كسى بود كه بتواند كتاب سليم را به او تحويل دهد تا وصيّت سليم را بخوبى عمل كرده باشد.

اتفاق عجيبى كه در سال 138 هجرى در 76 سالگى ابان اتفاق افتاد اين بود كه يك شب سليم را در عالم رؤيا ديد. سليم نزديكى مرگ او را خبر داد و گفت:

«اى ابان، تو در اين روزها از دنيا مى ‏روى، در باره امانت من تقوى پيشه كن و آن را ضايع مكن و به وعده‏ اى كه به من در مورد كتمان آن داده‏ اى عمل كن، و آن را جز نزد مردى از شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام كه صاحب دين و آبرو باشد مسپار».

اين خواب از رؤياهاى صادقه بود، چه آنكه يكماه از آن نگذشته ابان از دنيا رفت.
در پى اين رؤيا، ابان خود را در مقابل بزرگترين مسئوليّت عمر خود ديد. او براى تحويل كتاب سليم، عمر بن اذينه بزرگ علماى شيعه در بصره را انتخاب كرد كه يكى از اصحاب امام صادق عليه السّلام بود و بعد از آن حضرت در شمار اصحاب امام موسى كاظم عليه السّلام در آمد.

از آنجا كه ابان و ابن اذينه هر دو از طايفه «بنى عبد القيس» بودند، احتمال مى‏رود ارتباط نزديك آن دو از اين جهت هم باشد، گذشته از جنبه عقيدتى كه اصل علّت ارتباط بود.
صبح آن شب كه ابان سليم را خواب ديد با ابن اذينه ملاقات كرد و رؤياى شب گذشته را و نيز اجمالى از تاريخچه كتاب را با او در ميان گذاشت. سپس كتاب را رسما به او تحويل داد، و او هم مانند سليم تمام كتاب را براى ابن اذينه قرائت كرد.

بدين ترتيب، امانت سليم را به بزرگ مردى از شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام كه مورد اعتماد بود سپرد و دقيقا به وصيّت سليم عمل كرد. ناگفته نماند كه ابان مطالب كتاب سليم را در طول عمرش براى افراد مورد اعتمادى نقل كرده، ولى كتاب را فقط به ابن اذينه تحويل داده است.

وفات ابان بن ابى عيّاش‏

بيش از يكماه از تحويل كتاب سليم به ابن اذينه نگذشته بود كه ابان در ماه رجب سال 138 هجرى در بصره از دنيا رفت، و بحقّ مسئوليّت بزرگ خود در مورد كتاب را بخوبى به انجام رساند. رحمت خدا بر روح پاكش باد.

كتاب سليم در دست محدّثين بزرگ‏

تا اين مرحله كتاب سليم، از دست مؤلّف عظيم الشأن آن به عالمى بزرگ چون ابان بن ابى عيّاش، و از دست او به بزرگ علماى شيعه در بصره يعنى ابن اذينه منتقل شد. اكنون مراحل بعدى در حفظ كتاب او را پى مى‏ گيريم:

كتاب سليم پس از وفات ابان، توسط ابن اذينه به دست هفت نفر از بزرگان محدّثين رسيده است: ابن ابى عمير، حماد بن عيسى، عثمان بن عيسى، معمر بن راشد بصرى، ابراهيم بن عمر يمانى، همام بن نافع صنعانى، عبد الرزاق بن همام صنعانى.

اين عدّه از نسخه اصلى كتاب نسخه ‏بردارى كردند، و از آنجا كه با يك ديگر معاصر بودند احاديث كتاب را گاهى بنقل از يك ديگر و گاهى از خود نسخه نقل مى‏ كردند.

اينان ناقلين اوّليه نسخه كتاب سليم بودند كه نسخه‏ هاى بعد، از روى نسخه‏هاى آنان استنساخ شده و تا امروز بدست ما رسيده است.

با توجه به مدارك موجود، محدثينى كه در مراحل بعد كتاب سليم به دستشان رسيده معرفى مى‏ كنيم: اسانيدى كه امروزه كتاب سليم را براى ما نقل مى‏ كند به هفت سند منتهى مى‏ شود. چهار سند آن به شيخ طوسى، و يك سند آن به محمد بن صبيح بن رجا، و يك سند به ابن عقده، و يك سند به شيخ كشّى، و يك سند به حسن بن ابى يعقوب دينورى منتهى مى‏ شود.

اين هفت سند به سه نفر از بزرگان محدّثين يعنى ابن ابى عمير و حماد بن عيسى و عبد الرزاق بن همام- كه قبلا نامشان ذكر شد- بر مى‏ گردد. يعنى نسخه‏ هاى كتاب سليم نزد اين سه نفر بوده و به دست ايشان انتشار يافته است كه توضيح آن چنين است:

اوّل: نسخه عبد الرزاق، كه به چهار طريق به دست ما رسيده است: طريق ابن عقده متوفّاى 333، طريق محمد بن همام بن سهيل متوفّاى 332، طريق حسن بن ابى يعقوب دينورى متوفاى قرن سوم، طريق ابو طالب محمد بن صبيح بن رجا در دمشق سال 334.

نسخه سوّم و چهارم تا امروز متداول است و نسخه‏ هايى از آن هم اكنون در كتابخانه‏ هاى خطى موجود است.

 دوّم: نسخه حماد بن عيسى، كه از طريق شيخ طوسى و شيخ نجاشى با اسناد متصل براى ما نقل شده است.

سوّم: نسخه ابن ابى عمير، كه از طريق شيخ طوسى با اسناد متصل به دست شيخ حرّ عاملى و علّامه مجلسى رسيده است. هم اكنون نسخه‏ هايى از آن در كتابخانه‏هاى خطى وجود دارد، و چاپهاى اوّل كتاب سليم هم از روى همين نسخه ‏ها انجام شده است.

سلسله متّصل علما در نسخه بردارى از كتاب سليم‏

به عنوان نمونه، يكى از اسنادى كه نسخه كتاب سليم را در يك سلسله متصل از زمان سليم تاكنون براى ما نقل كرده ‏اند و همگى از بزرگان علماى شيعه محسوب مى‏ شوند بيان مى‏شود تا ارزش كتاب و توجّه خاصّ علما به اين كتاب بيشتر روشن شود. ترتيب اين سند چنين است:

مؤلّف كتاب، سليم بن قيس هلالى متوفاى 76 هجرى كه از اصحاب امير المؤمنين و امام حسن و امام حسين و امام زين العابدين و امام باقر عليهم السّلام است، كتابش را به ابان تحويل داده است.

ابان بن ابى عيّاش متوفاى 138 هجرى كه از اصحاب امام زين العابدين و امام باقر و امام صادق عليهم السّلام است، كتاب را به بزرگ علماى شيعه در بصره عمر بن اذينه تحويل داده است.

ابن اذينه متوفاى حدود 168 هجرى كه از اصحاب امام صادق و امام موسى كاظم عليهما السّلام است، كتاب را به يكى از بزرگترين علماى شيعه يعنى محمد بن ابى عمير تحويل داده است.

ابن ابى عمير متوفاى 217 هجرى كه از اصحاب امام كاظم و امام رضا و امام جواد عليهم السّلام است، كتاب را براى سه نفر از بزرگان علماى شيعه نقل كرده است كه عبارتند از:

1. عالم بزرگ قم احمد بن محمد بن عيسى از علماى قرن سوم كه از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادى عليهم السّلام بوده است.

 2. شيخ معتمد يعقوب بن يزيد سلمى از علماى قرن سوم كه از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادى عليهم السّلام بوده است.

3. شيخ جليل محمد بن حسين بن ابى الخطاب متوفاى 262 هجرى كه از اصحاب امام جواد و امام هادى و امام عسكرى عليهم السّلام بوده است.

اين سه نفر از بزرگان اصحاب ائمّه عليهم السّلام بوده‏ اند و هر يك صاحب تأليفات بسيارى هستند.
بزرگ علماى قم عبد اللَّه بن جعفر حميرى كه در سال 300 هجرى زنده بوده و از اصحاب امام هادى و امام حسن عسكرى عليهما السّلام است، به نقل از سه عالم مذكور كتاب سليم را روايت كرده است.

عالم بزرگ شيعه ابو على محمد بن همام بن سهيل متوفاى 332 هجرى كتاب سليم را به نقل از عبد الله حميرى و عبد الرزاق بن همام از علماى قرن سوم نقل كرده است.

عالم بزرگ شيعه هارون بن موسى تلعكبرى متوفاى 385 هجرى بنقل از شيخ ابو على محمد بن همام كتاب سليم را روايت كرده است.

محدّث جليل حسين بن عبيد الله غضائرى متوفاى 411 هجرى كتاب را بنقل از تلعكبرى روايت كرده است.
شيخ طوسى متوفاى 460 هجرى كتاب سليم را از ابن غضائرى نقل كرده است.

شيخ طوسى كه اكثر اسانيد كتب شيعه به او منتهى مى‏ شود و صاحب كتابخانه عظيم در بغداد بوده و مؤسّس حوزه علميّه نجف اشرف است كتاب را براى سه نفر نقل كرده است:

1. محدّث بزرگ شهرآشوب جدّ صاحب مناقب، از علماى قرن پنجم.
2. فقيه صالح محمد بن احمد بن شهريار خزانه دار حرم امير المؤمنين عليه السّلام، از علماى قرن ششم.
3. عالم جليل شيخ ابو على فرزند شيخ طوسى، از علماى قرن ششم.

اين سه نفر هم كتاب را به اين تفصيل روايت كرده ‏اند:
- شيخ شهرآشوب نسخه ‏اش را براى نوه ‏اش ابن شهرآشوب صاحب كتاب مناقب‏ نقل كرده است و صاحب مناقب در سال 567 هجرى در شهر حلّه كتاب سليم را نقل كرده است.

- شيخ ابن شهريار كتاب را براى عالم بزرگ شيخ ابو الحسن عريضى نقل كرده است و شيخ عريضى در سال 597 هجرى كتاب را براى شيخ فقيه محمد بن كال نقل كرده است.

- شيخ ابو على فرزند شيخ طوسى كتاب را براى دو نفر روايت كرده است:

1. شيخ فقيه حسن بن هبة اللَّه بن رطبة سوراوى، كه او هم در كربلا به سال 560 هجرى كتاب را روايت كرده است.

2. شيخ امين حسين بن احمد بن طحال مقدادى كه شيخ ابو على در سال 490 هجرى كتاب را براى او نقل كرده است. شيخ مقدادى هم در سال 520 هجرى در نجف كتاب را براى شيخ هبة اللَّه بن نما نقل كرده است. شيخ ابن نما هم در سال 565 هجرى در شهر حلّه كتاب سليم را نقل كرده است.

اين نسخه‏ هاى كتاب كه با اين اسناد عالى از شيخ طوسى نقل شده دست به دست توسط علماى بزرگ همچنان نقل و استنساخ شده و نسخه‏هاى آن تكثير گرديده تا به دست دو عالم بزرگ شيعه يعنى شيخ حرّ عاملى متوفّاى 1104 و علّامه مجلسى متوفاى 1111 رسيده است.

علّامه مجلسى تمام نسخه خود را در كتاب بحار الانوار در ابواب مناسب هر حديث منعكس نموده است.
نسخه شيخ حرّ عاملى هم از روى نسخه عتيقه ‏اى به سال 1085 در اصفهان استنساخ شده است. سپس آن نسخه به دست فرزندانش و بعد به دست افراد معينى رسيده كه نامشان در اوّل نسخه مذكور است. در آخرين مرحله به دست شيخ محمد سماوى در سال 1370 در نجف رسيده است و بارها از روى آن نسخه ‏بردارى شده تا چاپ نجف كتاب سليم از روى همان نسخه انجام شده است، و خود نسخه هم اكنون در كتابخانه آية اللَّه حكيم در نجف است.

نسخه ديگرى در سال 609 هجرى استنساخ شده و به دست علّامه مجلسى و شيخ حرّ عاملى رسيده كه هم اكنون نسخه ‏اى از روى آن با مهر علامه مجلسى در كتابخانه دانشگاه تهران نگهدارى مى‏ شود.

 نسخه ‏هاى ديگرى كه سابقه آنها به سال 334 هجرى بر مى‏ گردد، ابتدا در يمن بوده و سپس به دمشق منتقل شده است. هم اكنون بيش از ده نسخه از آن موجود است و در كتابخانه ‏هاى ايران و عراق و هند نگهدارى مى‏ شود.

نسخه ديگرى بخطّ كوفى با قدمت هزار ساله كه در ايران بوده در سالهاى اخير مفقود شده است.
امروزه بيش از 60 نسخه خطى از كتاب سليم قابل معرفى است، و در همين حال بيش از 24 نسخه خطى آن در كتابخانه‏ هاى عمومى و خصوصى موجود است، و نسخ بسيارى هم در طول تاريخ در دست علما بوده است كه در كتابهاى خود آنها را ذكر كرده ‏اند.

با نگاهى به تاريخچه كتاب سليم در طول تاريخ هزار و چهار صد ساله آن، نسخه‏ هاى آن را در شهرهاى مختلف اسلامى مى ‏يابيم كه عبارتند از: مكّه و مدينه از شهرهاى حجاز، صنعا و بندر مخا از شهرهاى يمن، نجف و كربلا و حلّه و بغداد و بصره و كوفه از شهرهاى عراق، دمشق از شهرهاى شام، اصفهان و قم و مشهد و تهران و يزد از شهرهاى ايران، لكنهو و بمبئى و فيض‏آباد از شهرهاى هند.

بدين ترتيب در مى‏يابيم كه اين كتاب در هر دوره‏اى از تاريخ اسلام با منزلت و ارزش خاصّش مورد توجه علما بوده و بعنوان اوّلين و قديمى‏ ترين ميراث عقيدتى و علمى اسلام حفظ شده است و به عنوان يك كتاب مرجع، از مطالب آن در علوم مختلف از جمله فقه و اصول و رجال و حديث و تاريخ و تفسير استفاده‏ هاى وافرى برده ‏اند.

از نيمه دوم قرن چهاردهم به تحقيق و چاپ متن عربى كتاب سليم تحت اشراف علماى بزرگ اقدام شده و در اواخر اين قرن به زبان اردو ترجمه و چاپ شده است.

در آغاز قرن پانزدهم اقدام به ترجمه فارسى آن نيز شده و در سطح وسيعى انتشار يافته است.
خدا را شكر كه اين امانت ذى قيمت سليم و محصول عمر او را كه با اقتباس از انوار علوم ائمه عليهم السّلام و با كمك اصحابشان تأليف نموده، بدست محدّثين و علماى بزرگ حفظ فرموده است.

در شأن چنين عالمانى امام هادى عليه السّلام فرموده ‏اند:

«لو لا من يبقى بعد غيبة قائمنا من العلماء الدّاعين اليه و الدّالّين عليه و الذّابّين عن دينه بحجج اللَّه و المنقذين لضعفاء عباد اللَّه من شباك إبليس و مردته و من فخاخ النّواصب لما بقى احد الّا ارتدّ عن دينه»3 «11»، «اگر نبودند علمايى كه بعد از غيبت قائم ما باقى مى‏ مانند و به او دعوت مى ‏كنند و به سوى او راهنمايى مى‏ نمايند و با حجّتهاى الهى از دين دفاع مى ‏كنند و بندگان ضعيف خدا را از دامهاى ابليس و ياران او و ناصبيان نجات مى ‏دهند، اگر اينان نبودند احدى نمى‏ ماند مگر آنكه از دين خود بر مى‏ گشت».

در اينجا يك دوره خلاصه از زندگانى سليم و تاريخچه كتابش پايان مى‏ پذيرد، كه در واقع ترسيمى از يك جهاد علمى و فداكارى دينى است و آمادگى لازم را براى مطالعه دسترنج شصت ساله مؤلف و تشكر از زحمات هزار و چهار صد ساله علما براى حفظ آن، در ذهن خواننده ايجاد مى‏ كند.
 

  • 1. «باب حطه» در بنى اسرائيل درى بوده كه همه بايد هنگام عبور از آن در مقابل خداى عز و جل سر تعظيم فرود مى‏آوردند. اهل بيت عليهم السّلام از اين جهت به «باب حطه» تشبيه شده‏اند كه همه مردم بايد در مقابل ايشان سر تعظيم فرود آورند و سخن ايشان را بپذيرند، تا بدين وسيله در مقابل خداوند اظهار تعظيم و خضوع نموده باشند. به بحار الانوار: ج 13 ص 185- 180 مراجعه شود.
  • 2. براى نمونه احاديث 6، 10، 12، 37 و 58 ملاحظه شود.
  • 3. بحار الانوار: ج 2 ص 6 ح 12.
منابع: 

أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، صص: 30 - 42