آیه 67، سوره مائده : تفسير روان جاويد

تفسير روان جاويد، ج‏2، ص 243

[سوره المائدة (5): آيه 67]

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (67)

ترجمه‏
اى پيغمبر برسان آنچه فرستاده شد به تو از پروردگارت و اگر به جا نياورى پس نرساندى پيغمبرى او را و خدا حفظ مي كند تو را از مردم همانا خداوند هدايت نمى‏ كند گروه كافران را.

تفسير
ظاهر آيه شريفه آنست كه خداوند مأمور فرمود پيغمبر خود را بعد از تمام شدن احكام به ابلاغ امرى كه مهمّ‏تر از همه و شرط آنها بوده به طوري كه بدون اين امر ساير احكام فائده نداشته و آن امر مركّب بوده از ابلاغ و عمل زيرا بدوا فرموده ابلاغ كن و بعدا فرموده اگر به جا نياورى اداء رسالت خود را ننمودى و نفرموده اگر ابلاغ ننمودى اداء رسالت نكردى.

و بعضى رسالاته قرائت نموده ‏اند در هر حال آيه دلالت واضح دارد بر آنكه بقدرى اين امر مهم بوده كه خداوند پيغمبر خود را تهديد به خلع از نبوت فرموده يا ترك ابلاغ آن را به منزله ترك ابلاغ تمام احكام قرار داده است.

و معلوم مي شود اين امرى بوده كه سابقا هم پيغمبر (ص) مأمور به ابلاغ آنشده بوده است ولى بملاحظه مردم خوددارى فرموده باين جهت خداوند او را در امان حفظ خود قرار داده است و چنين امرى با اين خصوصيّات كه از ظاهر آيه استفاده مي شود در شأن نزول اين آيه از احدى از مفسرين عامّه و خاصه نقل نشده است جز ولايت امير المؤمنين (ع) و اولاد اطهار او كه شرط قبول تمام اعمال است؛

و هيچ حكمى از احكام الهى نيست مگر آنكه بايد به بيان آنها تمام شود و آداب و شرائط و موانعش معلوم گردد و از علامه حلّى قدس سره در نفحات نقل نموده كه نسبت به عموم مفسرين داده كه اين آيه در روز عيد غدير در شأن امير المؤمنين (ع) نازل شد؛

و پيغمبر (ص) دست امير المؤمنين على (ع) را گرفت و فرمود آيا من اولى از شما نيستم بخودتان گفتند بلى اى پيغمبر خدا فرمود هر كس من صاحب اختيار او هستم پس اين على صاحب اختيار او است خدايا دوست بدار هر كس او را دوست دارد و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد و يارى كن هر كس او را يارى كند و مخذول كن هر كس او را مخذول كند و بگردان حق را با او هر گونه بگردد و قاضى نور اللّه قدس سره اين روايت را از صحاح اهل سنت نقل نموده و فضل بن روزبهان هم كه از اكابر علماء

تفسير روان جاويد، ج‏2، ص 244

آنها است تصديق كرده و در صافى و برهان و منهج و غيرها روايات متعدده از طرق عامه و خاصه در اين باب نقل شده است كه به نظر حقير به حد تواتر رسيده است و جاى شبهه نيست و خلاصه آنها آنست كه احكام يك يك و به تدريج بر پيغمبر (ص) نازل شد؛

و آن حضرت ابلاغ فرمود تا سال دهم هجرت كه مأمور شد به حج براى تعليم احكام و بيان مناسك آن و به اين جهت قريب هفتاد هزار نفر همراه آن حضرت به حج مشرف شدند و چون به موقف رسيدند جبرئيل نازل شد كه اجل تو نزديك شده بايد وليعهد و جانشين خود را كه على بن ابى طالب است؛

و در آيه انّما وليكم اللّه تصريح شد به مردم معرفى نمائى تا بعد از تو مردم مولى و صاحب اختيار خود را بشناسند و متحير و گمراه نباشند و بدانند اطاعت كه بر آنها در امور واجب و متابعت كه در بيان احكام قرآن بر آنها لازم است آن حضرت به ملاحظه آنكه مي دانست كه اكثر اصحاب با امير المؤمنين (ع) عداوت دارند و از باب حسد يا جهات ديگر حاضر نيستند قبول ولايت عهد او را نمايند از ابلاغ اين امر خوددارى فرمود؛

و ترسيد از آنكه تصور كنند آن حضرت مي خواهد بعد از خودش برادر و پسر عم و داماد خود و بعد از او اولاد او و خود را بر مردم سلطنت دهد و به اين جهت كافر شوند تا در مسجد خيف مرتبه دوم جبرئيل نازل شد و تأكيد امر سابق را نمود و پيغمبر (ص) امان خواست

و جبرئيل عروج نمود و مردم براى نماز جماعت حاضر شدند پيغمبر (ص) خبر ثقلين را بيان فرمود يعنى فرمود من از دنيا مي روم و دو چيز سنگين در ميان شما مي گذارم كه آن دو از يكديگر جدا نمي شوند تا در لب حوض كوثر به من برسند و دو انگشت سبّابه خود را به يكديگر متصل نمود و فرمود آن دو مانند اين دو هستند يعنى بر يكديگر مزيت ندارند و ثانيا به انگشت سبابه و وسطى اشاره نمود و فرمود آن دو مانند اين دو نيستند كه يكى بر ديگرى مزيّت داشته باشد يكى از آن دو كتاب خدا است و ديگرى عترت من؛

جمعى از اصحاب گفتند پيغمبر (ص) مي خواهد امامت را در اهل بيت خود قرار دهد و چهار نفر از آنها رفتند مكه در خانه كعبه متحد شدند و عهدنامه نوشتند كه نگذارند اين امر انجام يابد و خداوند به پيغمبر خود خبر داد و آن حضرت منتظر امان بود كه برسد و تصريح به خلافت مولى نمايد تا رسيدند به منزل غدير خم و آنجائى بود كه مردم از آنجا متفرق مي شدند جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد و حجت تمام شد و پيغمبر فرمود اين تهديد و وعيد است ديگر جاى ملاحظه و تأمل نيست و امر فرمود تمام مردم را در آن صحرا توقيف نمودند و سنگها

تفسير روان جاويد، ج‏2، ص 245

را جمع كردند و صورت منبرى تشكيل دادند و آن حضرت بالاى آن منبر تشريف بر دو بعد از حمد و ثناى الهى و بيانات مفصّلى در اطراف اهميّت اين امر و احتياج مردم به وجود امام دست امير المؤمنين (ع) را گرفت و بلند كرد به حدّيكه سفيدى زير بغل پيغمبر (ص) نمودار شد و همه امير المؤمنين عليه السّلام را ديدند

و پس از آن عبارات منقوله از علامه ره را كه مورد اتفاق همه روايات است بيان فرمود و در آن حال عمر برخاست عرض كرد يا رسول اللّه اين حكم از خدا است فرمود بلى از خدا است او امير مؤمنان و امام متقيان است در روز قيامت بر پل صراط جاى مى ‏گيرد دوستان خود را داخل بهشت و دشمنان خود را وارد جهنّم مي نمايد

پس از آن خدا را شاهد گرفت بر أداء رسالت و ابلاغ امر ولايت و از منبر به زير آمد و چون وقت نماز ظهر بود اداء فريضه فرمود و پس از آن خيمه در مقابل خيمه حضرت رسول (ص) براى امير المؤمنين (ع) بپا نمودند و مقرر گرديد كه تمام اصحاب بيايند و با آن حضرت بيعت نمايند به ولايت عهد و امارت مؤمنان؛

و اوّلى و دومى و سومى و چهارمى و باقى مهاجر و انصار و تمام حاضرين تك تك و دسته دسته آمدند و بيعت نمودند و تهنيت گفتند؛

و تهنيت دومى اين بود كه گفت به به آفرين بر تو اى على شب را به روز آوردى با آن كه مولى و صاحب اختيار من و هر مرد مؤمن و زن مؤمنه شدى؛

و اين امر به طول انجاميد تا شب كه نماز مغرب و عشا را در آن سرزمين با يكديگر جمع نمودند و كوچ كردند پس از آن چهارده نفر از اصحاب با يكديگر متفق شدند بر قتل پيغمبر (ص) و شبانه در گردنه كوهى كه در راه بود مخفى شدند كه ناقه حضرت رسول (ص) را رم دهند و به مقصود نائل شوند پيغمبر (ص) از عسكر جلو افتاده بود

و حذيفة بن اليمان در پشت سر او بود كه جبرئيل نازل شد و آن حضرت را از مكر آنها خبر داد و حذيفه شنيد و پيغمبر (ص) او را امر به كتمان فرمود و آنها را آواز داد آنها خودشان را داخل در جمعيت مردم نمودند ولى چون شترهاشان را عقال كرده بودند كه فرار نكنند و خودشان پياده آمده بودند سر راه مردم آنها را شناختند و رسوا شدند

و پيغمبر (ص) معاهده مكه آنها را گوشزدشان فرمود و آنها قسم ياد نمودند و خودشان را از آن عمل و اين قصد تبرئه كردند و پيغمبر (ص) اغماض فرمود و خداوند در شأن آنها آيه فرستاد كه جرم سابق و لا حق و كفر باطنى آنها را ظاهر فرمود و حسّان بن ثابت و ساير شعراء صدر اسلام در اين باب قصائد و مدائحى سرودند كه يكى از كرامات ادبى والد بزرگوار ما قدس سرّه در كتاب شفاء الصدور آنستكه بآنها اثبات تسلّم و

تفسير روان جاويد، ج‏2، ص 246

تواتر ولايت و وصايت حضرت امير (ع) را در زمان پيغمبر (ص) بين اهل اسلام نموده است و به نظر حقير اين آيه سه مرتبه نازل شده است دفعه اول روز عرفه بوده است در عرفات تا من ربك دفعه دوم آخر ايام تشريق كه سه روز بعد از عيد قربان است تا رسالته دفعه سوم روز عيد غدير است تا آخر آيه

و بقدرى لحن آيه تند است كه از بعضى روايات استفاده مي شود كه پيغمبر (ص) ترسيد اگر تأخير در امتثال امر نمايد عذاب نازل شود و عمده جهت تأخير پيغمبر (ص) در اعلان آن بود كه موقع مناسب پيدا شود

چون به آيه انما وليكم اللّه ابلاغ ولايت كليّه شده بود و مقصود از اين ابلاغ رسميّت و معرفى به عامه خلايق بود و فقط صرف ابلاغ نبود بلكه مي بايست افعالى هم در ضمن بنمايد مانند بلند كردن آن حضرت امام را در مرئى و منظر عامه خلق و معرفى كامل و اخذ بيعت از عموم اهل اسلام و امثال آنها كه سابقا اشاره شد كه از لفظ و ان لم تفعل استفاده مي شود

و منظور خداوند هم از خطاب تهديد آميز اثبات اهميت به موضوع بود و آنكه كساني كه انتظار اين منصب را از پيغمبر (ص) داشتند و به اين طمع اسلام اختيار نموده بودند رفع توقعشان از آن حضرت شود نه آنكه العياذ باللّه امر از براى فور بوده و ترك اولى از مقام ختمى مرتبت صادر شده است

ميان حبيب و محبوب اسراريست كه جز اهل راز بر آن واقف نشوند حال از خوانندگان محترم انصاف مي طلبم كه صرف نظر كرده از روايات و اتفاقات منقوله آيا امرى غير از اين امر سراق دارند و مي شود تصور نمود كه جامع تمام خصوصياتى كه در صدر كلام از آيه شريفه بيان شد كه استفاده مي شود بوده باشد كه آنها اجمالا عبارتند از اهميت موضوع و شرطيت آن براى اداء رسالت و ساير احكام و تأخر آن از آنها و تركيب از قول و عمل و در خطر بودن نفس نبوى از ابلاغ آن

اگر نيافتند بدانند كه نفهم‏ترين يا معاندترين خلق كسانى هستند كه شأن نزول‏هائى براى آيه بافته‏اند كه طبع از ذكر آنها منزجر است و ما بنا نداريم هفوات قوم را درين تفسير ذكر و خود را مشغول به ردّ آنها نمائيم

و عنودتر از همه آنست كه آيه را حمل نموده بر تامين پيغمبر (ص) از يهود و نصارى با آنكه هر ذى شعورى مى‏داند كه پيغمبر (ص) از صدر اسلام با آنها طرف بود و از آنها ملاحظه نداشت چه رسد بسال آخر كه مسلّما وقت نزول اين آيه بوده است كه پيغمبر (ص) تمام جزيرة العرب را متصرف شده بود و يهود و نصاراى آن حدود را مخذول و منكوب فرموده بود علاوه بر آنكه اين حمل فقط كافى براى بيان خصوصيت اخيره است باقى خصوصيات را يا نفهميده يا

تفسير روان جاويد، ج‏2، ص 247

خودش را به نفهمى زده و به روى مبارك نياورده است ولى انصاف آنستكه استفاده اين دقايق و نكات از كلام الهى و تطبيق روايات ائمه اطهار با ظواهر آيات از مزاياى اين تفسير است و خداوند اين انعام را مخصوص به اين بنده فرموده است

و الحمد للّه على الائه و ذيل آيه را گفته اند اشاره به آنستكه كفار موفق به مرام خودشان نمي شوند و خداوند آنها را مسلط بر تو نمي نمايد و به نظر حقير اين معنى مناسب با لفظ هدايت نيست

و اشاره است به آنكه اگر تأخير در ابلاغ براى آنست كه به تدريج ولايت را گوشزد منافقان اصحاب نمائى و آنها را راضى به اين امر كنى بدانكه خدا هدايت نمى ‏كند كافران را

آنها بايد به حال كفر و نفاق بميرند مقصود اتمام حجت است بر خلق نه هدايت شدن آنها با آنكه قابل هدايت نيستند و پس از تماميت اين مقدمات معلوم شد تقدير آيه آنست كه بلغ ما انزل اليك من ربك فى على يا انّ عليا مولى المؤمنين چنانچه از روايات ائمه معصومين استفاده مي شود و از عبد اللّه بن مسعود نقل شده است و صريح است در اثبات ولايت آن حضرت و بطلان اعمال و كفر واقعى اهل خلاف و الحمد للّه على ظهور الحق و الحجة عليه ..

نسخه شناسی

درباره مولف

کتاب شناسی 

منابع: 

ثقفى تهرانى محمد، تفسير روان جاويد، تهران‏، انتشارات برهان‏، 1398 ق‏، چاپ سوم‏، ج‏2، صص 243 - 247