از غدیر تا عاشورا

ایستادگی و پایمردی بر حق و مبارزه علیه باطل، رسالت خون حسین (ع) است. رسالتی كه جد بزرگوارش، محمد مصطفی (ص) بر عهده گرفت و خونی كه از فاطمه (س) و علی (ع) به ارث برد. خونی كه عترتش كیان اسلام را حفظ نمود و سلاله اش چراغ هدایت آن را روشن نگاه داشت .
حقیقت مظلومیت پاك و بی آلایش ائمه اطهار (علیهم السلام)، رهروان راستینشان را به كرنش واداشته و دل شیعیان را به درد می آورد : درد شوق، شوقی كه این نهضت الهی را به جانها پیوند زده و جاودان ساخته است.
امام سجاد (ع) فرمود: " كسی كه مصیبتهای ما را یادآوری كند و محزون شود و ناله كند، در روز قیامت با ما خواهد بود. كسی كه یادآور مصایب ما باشد و گریه كند یا بگریاند در روز قیامت كه همه چشمها گریانند، او گریان نخواهد بود."
عاشورا آمده است تا تكلیف تاریخ را روشن كند. عاشورا یك روز نیست. چگونه روز بودن است. عاشورا یك پاسخ بود یك الگو بود برای روزها.
شاید بهتر باشد به چند دهه پیشتر از آن باز گردیم. در صدر اسلام (از بعثت تا غدیر)، پیامبر اعظم (ص) از ظهورش تا صعود روح مباركش كاملترین دین بشر را به جهان شناساند.
به سال دهم، سری می زنیم. پایان مراسم حج ابراهیمی، بازگشت كاروان حجاج از سرزمین رابع و فرود جبرئیل بر پیامبر اكرم (ص) در محلی بنام غدیر خم. توقف كاروان و گرد آمدن حدود یك صد هزار مسلمان رسول ا... خطبه ای ایراد فرمودند : ای مردم من دو چیز نفیس و گرانبها را در میان شما می گذارم تا ببینم چگونه با دو یادگار من رفتار می كنید.
یكی قرآن خداست و دیگری اهل بیتم.
خداوند خبر داده است، كه هرگز این دو از هم جدا نشوند و... دست علی (ع) را گرفت و آنقدر بلند كرد كه سفیدی زیر بغل هر دو دیده می شد. او را به مردم معرفی كرد و فرمود : یا ایها الناس من كنت مولاه فهذا علی مولاه. مردم یكی بعد از دیگری می آمدند و با علی (ع) به عنوان امام و وصی پیامبر بیعت می كردند و به او تبریك می گفتند. دوباره جبرئیل نازل شد و این آیه را بر پیامبر عرضه كرد: الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام. دنیا و خداوند ولایت و امامت را مكمل دین خود قرار داد.
نیم قرن به جلو می رویم. سال شصت و یك هجری. كاروان دیگری از مكه در حركت است، با این تفاوت كه نیت حج را عمره كرده و از مكه و خانه امن الهی خارج شده، مسیری را در پیش گرفته است كه هزاران هزار نفر در انتظار این كاروان است. كاروان وارد سرزمین نینوا شد و بعد از گذشت چند روز همین جمعیت منتظر در روز عاشورا در برابر این كاروان ایستادند و بعد هم...
اما سوال اینجاست كه چه چیزی باعث بوجود آمدن این واقعه شد، چرا عده ای كه مدعی اسلام بودند پسر پیامبر خود را به همراه اصحابش به شهادت رساندند و اهل بیت او را به اسارت بردند.
باید دوباره صفحات تاریخ را ورق زد و به گذشته برگشت تا به علل اصلی آن پی برد. با دقت در اوضاع مسلمانان پس از واقعه غدیر خم و دو دستگی بین آنها را علت اصلی بوجود آمدن واقعه عاشورا می بینیم. البته اختلاف و دو دستگی نه به این معنی كه هر دو طرف باطل بودند، بلكه یكی جبهه حق و یكی جبهه باطل. به عبارت دیگر جاه طلبی و زیاده خواهی عده ای باعث غصب حق صاحبان آن گردید و این چنین بود كه زمینه دوری اكثریت مسلمانان از اسلام ناب محمدی فراهم شد و واقعه عاشورا و شهادت جانگداز فرزند رسول خدا (ص) مولود چنین انحرافی است. شواهد تاریخ زیر بیانگر این مطلب است :
الف) هنگامی كه حضرت محمد (ص) در بستر بیماری بود، فرمود : كاغذ و مركبی بیاورید تا نامه ای برایتان بنویسم كه هرگز گمراه نشوید. ولی برخی از مسلمانان مخالف بودند و با بی حرمتی به مقام والای پیامبر، ایشان را متهم به هذیان گویی و یاوه گویی می كنند و مدعی می شوند، كه كتاب خدا برای آنها كافی است و نیازی به نامه پیامبر خدا ندارند، لذا این عده كه در اكثریت بودند، منسب و سخن حضرت را زیر پا گذاشتند و فراموش كردند كه خدا در قرآن می فرماید : و ما ینطق عن الهوی ان هو الی وحی یوحی... پیامبر خدا كه از هوس سخن نمی گوید.
ب) اعزام سپاهی به امر پیامبر و فرماندهی اسامه. باز هم برخی از مسلمانان فرمان پیامبر (ص) مبنی بر شركت در این سپاه را نادیده گرفتند و به بهانه های مختلف از پیوستن به سپاه اسامه خودداری نمودند و كار به جایی رسید كه حتی در كار حضرت چون و چرا نموده و از وی انتقاد كردند كه چرا جوانی كم سن و سال را به فرماندهی انتخاب كرده است. آنقدر سرسختی از خود نشان دادند كه حضرت آنها را لعن كرد و فرمود : خداوند لعنت كند، كسی را كه از لشگر اسامه سرپیچی كند. نه تنها به لشگر نرفتند، بلكه پس از شنیدن خبر رحلت پیامبر (ص) به جای شركت در برنامه های غسل و كفن پیامبر به سمت سقیفه بنی ساعده رفتند تا خلیفه ای برای جانشینی پیامبر انتخاب كنند.
ج) بعد از رحلت رسول ا... (ص) و قضیه سقیفه گویا آیه تبلیغ و اكمال دین و واقعه خم را فراموش كرده اند كه این گونه شتابان به سوی سقیفه در حركتند و برای انتخاب خلیفه مجادله می كنند. هر كس سعی می كند خلیفه از میان خودشان انتخاب شود هم انصار هم مهاجرین.
بالاخره ابوبكر انتخاب شد و همه بیعت كردند. هر كس مخالفت می كرد، حتی اگر از نزدیكان رسول ا... (ص) می بود، او را از بین می بردند و از همه مهمتر این آیه را فراموش كرده بودند كه خداوند به مسلمانان می فرماید : ما اتاكم الرسول و فخذوا و انها كم عند فانتهوا. آنچه را رسول خدا به شما داد، آن را بگیرید و آنچه شما را باز داشت باز ایستید و این مرحله سوم از همه مهمتر است و یكی از مهمترین عوامل گمراهی مسلمین صدر اسلام است، زیرا علاوه بر اینكه قرآن را فراموش كرده اند سنت پیامبر گرامی اسلام را نیز به فراموشی سپرده اند و با خانه نشین كردن علی (ع) و غصب خلافت و امامت كه حق مسلم او بود، كسانی را به خلافت رساندند كه قرآن و سنت پیامبر (ص) را زیر پا نهادند.
باز هم كمی جلو می رویم. رذالت در به شهادت رساندن امام حسن مجتبی (ع) و نوزده سال و سه ماه حكومت ننگین معاویه كه در رجب سال شصتم هجری پایان یافت و طبق نقشه، یزید پسر ملعونش به خلافت رسید. وقتی كه یزید حكومت را در دست گرفت، به پسر عمویش ولید بن عتبه بن ابی سفیان كه والی مدینه بود خبر داد تا در مورد بیعت با امام حسین (ع)، عبدا... بن عمر و عبدا... بن زبیر فكری بكند و ولید به فكر فرو رفت و به خاطر این امر مهم مروان را احضار كرد تا با آن مشورت كند. وقتی مروان نامه یزید را خواند، نظرش را چنین بیان كرد هم اكنون آنها را احضار كن و از برای یزید از آنها بیعت بگیر. اگر بیعت كردند دست بردار و اگر بیعت نكردند گردن ایشان را بزن، چون اگر آنها از مـرگ معاویه آگاه شوند هر كدام به سویی رفته و به مخـالفت می پردازند. ولیـد شبانه به سـراغ آنها كسی را فرستاد. امام حسین (ع) و عبدا... بن زبیر در مسجد النبی (ص) بودند كه فرستاده والی پیام را ابلاغ كرد و گفت ولید منتظر شما می باشد. امام در جواب آن قاصد فرمودند تو برو، ما خودمان می آییم. امام متوجه مرگ معاویه شد، چرا كه دیدار شبانه با والی معنی ندارد و والی هیچ زمانی شب هنگام ملاقات ندارد. بنا بر این امام جهت احتیاط جمعی از بنی هاشم و یاران را به طور مسلح همراه خود به قصر آورد تا در صورت احساس خطر مانع از كشتن امام شوند. وقتی امام به قصر ولید وارد شدند و آنجا مروان را هم دیدند، ولید رو به امام كرد و گفت: معاویه مرده است و شما باید با یزید بیعت كنید. امام در جواب فرمودند، شخصی چون من نبایست در خفا بیعت كند بلكه در ملأ عام و در حضور مردم و در مسجد باید بیعت كند. ولید پذیرفت اما مروان با جملات تهدید آمیز سعی كرد ولید را تحریك كند تا امام را دستگیر كنند ولی امام با تندی نسبت به مروان و نشان دادن افراد و نزدیكان خویش از قصر خارج شد. در همان مجلس بود كه در مقابل اصرار مروان در گرفتن بیعت از امام حسین (ع)، امام این سخنان دلنشین را فرمودند:
ای امیر، ما اهل بیت نبوت، معدن رسالت، محل رفت و آمد ملائكه و جایگاه رحمت هستیم. خداوند با ما آغاز كرده و به ما خاتمه داده است، یزید مردی فاسق و شرابخوار و قاتل نفوس بوده و كسی است كه علناً به فسق می پردازد و شخصی چون من، با چون اویی بیعت نخواهم كرد. در آخر خطبه فرمودند: با روی كار آمدن یزید بر خلافت فاتحه اسلام را باید خواند. فردای آن روز عبد ا... بن زبیر در مدینه نبود و شب بعد امام نیز مدینه را ترك نمود كه در این سفر تمامی اهل بیتش بودند و تنها محمد بن حنفیه در مدینه باقی ماند. امام حسین (ع) در سوم شعبان سال شصتم هجری وارد مكه شدند و مردم بسیار خشنود گردیدند، به طوری كه ابن زبیر كه خود داعیه رهبری داشت، در نماز امام و مجلس حدیث ایشان شركت می كرد.
امام برای نجات اسلام و زنده نمودن سنت و قانونها قیام كرد تا به جهانیان حق و حقیقت را نشان دهد. بدین ترتیب نهضـت حسینی آغاز گردید و از همین جا می توان عامل بیعت خواهی را در این قیام، شناسایی كرد. تا پیش از این ماجرا، تاریخ هیچ حركت تهاجمی و فعالیت آشكاری را از امام حسین (ع) علیه دستگاه اموی نشان نمی دهد. اصرار یزید بر گرفتن بیعت از امام و معنا دار بودن بیعت با یزید، راهی جز قیام و حركت به سوی مدینه پیش پای حضرت نگذاشت. بیعت با یزید كه از تظاهر به فسق، هیچ ابایی نداشت و آشكارا احكام الهی را زیر پا می گذاشت، لطمه جبران نا پذیری بر كیان اسلام وارد می ساخت.
دومین عامل و زمینه نهضت سید الشهداء، اجماع نظری امت بر هدم حكومت بنی امیه بود. امام با امتناع از بیعت، حكومت یزید را از مشروعیت ساقط فرمود و با اجابت و پاسخ مثبت به دعوت مردم، حركت خود را كامل نمود. به عبارت دیگر، امتناع از بیعت، مقام " نفی " در نهضت حسینی بود و اجابت مردم به مثابه مقام "اثبات" بود و از آنجا كه در پی نفی باید اثبات را پیش نهاد، امام نیز دعوت مردم را اجابت فرمود. این مسئله را از این منظر نیز می توان نگریست كه امتناع از بیعت، مشروعیت نظام اموی را به چالش انداخت و پاسخ مثبت امام حسیـن (ع) به دعوتـها، نشان داد كه این نظام علاوه بر مشروعیـت، از مقبولیـت نیز محروم و بی نصیب است. همچنین می توان گفت : امتناع از بیعت جنبه دفاعی و ماهیت تدافـعی داشت اما امام حسیـن (ع) با قبول دعوت مردم و ترتیب اثر دادن به نامه ها و پیـام های آنان، به حركت خود بعد تهاجمی نیز بخشید.
علاوه بر همه اینها، اگر امـام به دعوت كوفیان كه در قلب جهان اسـلام قرار داشتند، پاسخ مثبت نمی دانند، در ذهنیت نسلـهای آینده این پرسش ماندگار می شد كه چرا امـام به رغـم وجود مقتضی و فقدان مـانع قیام نكردند و از این موقعیت پیش آمده استفاده نفرمودند. به ویژه آن كه صلح اضطراری امـام حسـن (ع) با معـاویه هنوز برای بسیاری از مردم لا ینحل می نمود.
حدود هجده هزار نامه كه برخی بیش از صد امضاء داشت، با محتوایی سرشار از امید و تقاضا برای قیام، ماهیت دعوت مردم را آشكار می كرد. دعوت نامه های بی شمار مردم، امام را در وضعیتی قرار داد كه بیست و پنج سال پیش پدر بزرگوارش قرار گرفت. آن روز نیز علی (ع) دعوت مردم را حجت خدا بر خود تلقی فرمود و مهار خلافت را در دست گرفت.
حوادث سالهای نخستین اسلام و تشكیل حكومت اسلامی در همان، آثار بسیاری بر تاریخ اسلام و كشورهای اسلامی گذاشته است. آثار آن حوادث و كشمكش های اصحاب بر سر خلافت را می توان در همه موقعیتها و مراحل تاریخی دید. بی شك شهادت امیر المومنین (ع)، صلح امام حسن (ع) و ماجرای غم بار عاشورا از نتایج و پیامدهای آن سركشی و حق ستیزی بود. نشستن كسانی كه از پیامبر اعظم (ص) تائیدی برای تصدی حكومت بر مسلمین نداشتند. بر مسند جانشینی و خلافت، آثار ناگواری بر سرنوشت آنان در همه دوره های تاریخی امت اسلام گذاشت.
از ثمرات این تخلف نابخشودنی، احیای قومیت ها و تاثیر تعصبات قبیله ای بر تصمیمات حكومتی بود. سپردن حكومت شام به فرزندان ابوسفیان و استقرار معاویه در یكی از مهمترین مناطق اسلامی به عنوان حاكم، به معنای سلب حكومت از خاندان نبوت و رسالت بود. هر چند انحرافات از ابتدای دوره خلافت آغاز گردید، اما زاویه انحراف همچنان باز تر می شد تا اینكه نوبت به یزید رسید، در زمان او، دیگر كمتر اثری از عدالت اجتماعی و پیشبرد اهداف حكومتی در بستر عدل و پارسایی بود. از سویی اسلام به راه خود ادامه می داد، نسل پیشین، جای خود را به نسل جوانتر از خود می داد و در همان حال گروههای بسیاری از مردم دنیا به اسلام می گرویدند.
بزرگترین خطر و بیم عظیمی كه كیان اسلام و ادامه حیات دین خاتم را سخت تهدید می نمود، ناشناخته ماندن حقیقت دین و دگر گون نمایاندن چهره اسلام به جهانیان بود. مسلمانان دیگر از اسلام واقعی جز حكایات شگفت از پیامبر (ص) و پاره ای از اصحاب بزرگوارش نمی دانستند. همین حكایت و روایتها نیز دستكاری می شدند. فساد، بی بند و باری، ستم گری و بازی های خطرناك با دین خدا، همه اركان حكومتی را در بر گرفته بود. این خطر در زمان یزید به اوج خود رسیده بود، زیرا در زمان او هفتاد سال از آغاز اسلام گذشته بود و حكومت در چند دهه اخیر بیشتر در دست فرزندان یا منصوبان ابوسفیان می چرخید. بدین ترتیب تصور مردم از اسلام، در قالب های اموی قرار می گرفت و مردمان بسیاری، از دین و دینداری خبری جز آنچه دستگاه تبلیغاتی امویان می پراكندند، نمی شنیدند.
از همه مهمتر و وحشتناك تر این بود كه حاكمان و والیان، جملگی خود را به پیامبر (ص) منصوب می كردند و اعمال فردی و حكومتی خود را، بخش های مهمی از دین می شمردند. در حقیقت آنها برای بقای خود و حكمرانی خاندان خود محتاج آن بودند كه خود را نمونه های عالی و كامل دینداری بنمایانند. در چنین اوضاع و احوالی یك صدای بلند و رسا كه بگوید، میان این حكومت و اسلام هیچ ربط و نسبتی نیست، منجی اسلام محسوب می شد. صدای رسایی مانند آنچه در این فریاد طنین افكن است : آیا نمی بینید كه به حق عمل نمی شود و از باطل جلو نمی گیرند ؟ در چنین حالی من مرگ را جز سعادت نمی بینم و زندگی با ستمگران را جز ننگ نمی دانم، مفهوم روشن و رسای چنین سخنانی آن است كه در این روزگار، به حق عمل نمی شود و باطل بر مسند قبول نشسته است.
امام حسین (ع) وقتی از مدینه خارج می شد و رو به سوی مكه داشت، آیه ای را از قرآن می خواند كه آن را از زبان موسی هنگام فرار از چنگ فرعون نقل می كند. تلاوت چنین آیه ای در چنان وضعی بهترین علامت و نشانه بود، برای مردم تا بدانند كه در چنگال فرعونی گرفتار آمده اند كه هیچ نصیبی از دین خدا ندارد.
سخنانی از امام كه حكایت از اشتیاق حضرتش به مرگ می كند بیانگر آن است كه برای مسلمانان قابل تحمل باشد و تكلیف همگان، بویژه پیشوایان آن است كه یا باید تغییری در اوضاع دهند و یا اگر از عهده تغییر و اصلاح بر نمی آیند، آماده مرگ در راه خدا باشند.
ایشان فرمود : " من متكبرانه و برای كسب مقام و نعم دنیوی قیام نكرده ام و در این راه هدفی جز اصلاح امت جدم ندارم. می خواهم به فریضه امر به معروف و نهی از منكر بپردازم و روش و منش جـدم رسول ا... (ص) و پدرم امیر المؤمنین (ع) را جاری سازم. " جملات، هدف و بستـر حركت و قیام امـام حسیـن (ع) را می نمایاند ؛ حركتـی كه از ابتدا تا انتهای آن ۱۷۵ روز طول كشید و اوج آن در دهه نخست محرم سال ۶۱ هجری قمری چنان حادثه شگرفی را پایدار ساخت كه در طول حیات بشری نمونه و مانندی نداشته است."
این گونه سخنان، مردم را برای درك این واقعیت آماده می كرد كه آنچه می بینند، هیچگونه نسبت و تناسبی با اسلام محمدی ندارد. آنچه بیش از هر چیز دیگر برای امام حسین (ع) اهمیت داشت، آغاز انحرافات عقیدتی و اخلاقی در میان مسلمانان بود. چنین انحرافات خطر باری را جز با فریاد و خون نمی توان جلو گرفت و برائت از چنین حكومت فاسدی به احیای مجدد اسلام می انجامید. آنچه این اعتراض را شكوه بار كرد و ماندنی، نیت امام بود. جهان آن روز تردید نداشت كه چنین قیامی به معنای بیگانگی خلافت از میراث رسالت است. ثمره نجات بخش عاشورا نیز همین بود كه چهره لامذهبی حكومت را بنمایاند. اگر این حادثه در دفتر تاریخ اسلام نبود، اكنون زبان دشمنان به سوی مسلمانان دراز بود كه از دین شما جز فساد و ستم نزایید. اما عاشورا مرزی پر رنگ میان دین و خلافت رسم كرد كه هرگز محو نخواهد شد.
حسین (ع) خود حقیقت مسلم الهی است كه خدا و قربانی حقیقت مطلق می گردد. چه بابی غیر از باب شهادت می تواند بین حسین (ع) و خدای حسین، چنین رسالتی را انجام دهد ؟ چه طریقی غیر از طریق شهادت می تواند تجلی وجود حسین را با وجود مطلق نشان دهد؟ شهادت بابی از بابهای عالی معرفت است. برای مردانی كه از همه چیز خود گذشته باشند، زیرا كه شهید از قداستی برخوردار است كه تنها در فرهنگ شهادت می توان به نظاره آن نشست. اگر نسل دوم جامعه اسلامی، رخوت می شود و فساد و تباهی، مراكز حكومتی را فرا می گیرد و از دین رسول ا... نام و نشانی مانده است و آن جامعه مرده و بی تحرك را تنها شهید با شهادتش به جامعه ای پویا و متحول تبدیل می سازد.
همه به خاطر آن است كه رمز فلسفه شهادت، چیزی جز احیای ارزشهای اسلامی و تجدید دین محمد (ص) نمی باشد و آن حسین (ع) است كه با تزریق فرهنگ شهادت و ایثار خون، بار دیگر، تشیع علوی را زنده می سازد. او بزرگترین مصلح اجتماعی و بزرگترین شهید حقیقت، در طول تاریخ بشریت است.
اگر حسین به عنوان تجلی گاه ارزشی، خورشید حقیقت تفسیر می كند. به خاطر آن است كه مصداق كامل نظام ارزشی و معرفتی را در جایگاه عظیم تاریخ انسانی، برای خویش محصور كرده تا با حصر ارزشی خویش، انحصار نظام ارزشی را مدافع و حامی بوده باشد.
اندیشیدن به فلسفه شهادت یعنی یافتن حقایق ارزشها و ادراك متن واقعیتهای معرفتی و ادراك سیستم ارزشی نظام خلقت و ادراك ماهیت شناخت اسماء الهی و خلاصه ظهور جلوه شاهد گونه نسبت به شاهد كل، كه نظاره گر شهادت شهیدان آگاه، در میادین شهود بوده، تا بتواند استشهادات شهیدان را شهدی و شاهدی از مشهودات شاهد كل تلقی كند.
اگر حسین (ع) شهید می شود، به خاطر آن است كه، ساختمان كلی حیات و فلسفه نظام آفرینش و مجموعه نظام حكومت آمیز انسانی و الهی بتواند، سرعت حیات را، در مسیری صحیح و سالم به استمراری همیشگی و جاودانی روانه سازد تا حقیقت وجود و وجود حقیقی با " اصالت منطق الهی " خویشتن در پستو جوامع انسانی به زیستنی واقع گرایانه و حیاتی معقولانه و حقیقت گرایانه اشتغال داشته باشند. باب شهادت، فرهنگ رشد یافتگان تاریخ حقیقت انسانی، در همه اعصار و قرون جهت اعتلای " هویت الهی " و " شكوفایی خود الهی " و تجلی ارزشهای آسمانی، در عالم ناسوت و امكان می باشد.

نویسنده: فریده موسوی

روزي اگرولاي توگردد بلاي جان

روزي اگرولاي توگردد بلاي جان من ميخرم بقيمت جان اين ولاعلي
******************
نمازبي ولاي او .عبادتي است بي وضو بمنكرعلي بگو . نمازخود قضاكند